اگه برگرده!
غزل لطفي
به محض اينكه در فاز پاياني درمان قرار گرفتم، فكري آزاردهنده مثل خوره به جانم افتاد؛ اگه برگرده چه كنم! اگه دوباره بيمار بشم چه كنم! اگه هنوز تمام نشده باشه و اشتباه كرده باشن چي! … در همين فكرها بودم كه يادم افتاد دوست پزشكم كه مدتي است از شرّ تودهاي بدخيم در پستان، رها شده هم با اينكه خودش پزشك است به همين بلاي «اگه برگرده» دچار شده و با كوچكترين درد يا ناراحتي در بدن كه اگر افرادي كه درگير بيماريهاي سخت نبودهاند، آن را حس كنند، اصلا به اين نشانهها اعتنا نميكنند، دچار همين فكر و خيالات ميشود و سراغ آنكولوژيستش ميرود.
از طرفي، دوست ديگري برايم تعريف كرده بود كه يكي از اقوامشان در طول مدت ۷ سال، سه بار درگير سرطانهاي جداگانهاي شده كه همه موارد بهبود پيدا كردهاند و از آخرين آنها ده سال ميگذرد. دوست ديگري هم متذكر شد؛ «تو كه تمام مراحل درمان را يكبار گذراندهاي و با اين مبارزه آشنا هستي و ميداني پزشكان تمام توان خود را به كار ميبندند تا براي بيمارشان، سلامتي پايدار، حاصل شود، پس از چه ميترسي؟!» همين چند مثال نشان ميدهد كه ترس و نگراني از عود يا برگشت بيماري يا ابتلا به يك بيماري سخت ديگر، از آن ترسهاست كه خيلي زود در كنار شادي بهبودي، سراغ بيمار ميرود تا شيريني شكست بيماري را كمرنگ كند.
اما در صورتي كه آن را مديريت كنيم، عاملي ميشود براي پيگيريهاي منظم تا بيماري يكبار ديگر، غافلگيرمان نكند.
البته بايد بپذيرم؛ منِ الان با منِ پيش از بيماري، فرقهاي بسياري دارم و در واقع دنياي همه افرادي كه به يك درصد بدشانسي سلولي گرفتار شدهاند با آنهايي كه اين روزها را تجربه نكردهاند، تفاوتهايي دارد. يكي از تمايزها همين ترسهاي خاصّ خودمان است! همچنين زندگي براي ما به دو بخش پيش از بيماري و پس از بيماري تقسيم ميشود. ما راهي طولاني و پر پيچوخم تا به دست آوردن دوباره سلامتي كامل را پيمودهايم. راهي كه هر چند با همراهي بسياري از عزيزانمان طي شده ولي به خوبي ميدانيم و حس ميكنيم در مهمترين بخش آن يعني بيمار بودن، تنها بودهايم و اين خودش با ترسي بزرگ همراه است. براي من هم، حالا كه بهبودي نزديك شده، اينطور است كه مانند همه همتجربههايم، بايد از ترسي جديد به نام «اگه برگرده» عبور كنم. روح و جسم بعد از گذراندن روزهاي سخت بيماري و درمان طولاني، مثل چيني بند زدهاي ميشود كه هر آن از فرو پاشيدن از محل تركهاي پديد آمده، ميترسد. اين تركها همان جسم كمتوان شده و روح زخمي از بيماري هستند و افرادي كه از اين دوران ميگذرند، نياز دارند كه بتوانند حس كنند تواناييهاي خود را همچون گذشته، به دست آوردهاند و مهمترين بخش تقويتكننده اين توانمنديها، افتخار به خود خواهد بود؛ براي موفقيت در شكست بيماري!