عصر شهروندي
محمود فاضلي
از زمان قاجار كه ايران در رويارويي با غرب قرار گرفت، تفاوت جامعه سنتي با جامعه مدرسين و صنعتي اروپا به ويژه براي دانشجويان، تجار و مسافران ايراني در غرب، بسيار مشهود و ملموس شد. پس از بازگشت آنها به ايران و تلاش براي تغييرات اساسي در كشور، يك پرسش اساسي و مبنايي براي آنها پيش آمد و آن اينكه براي گذار از جامعه سنتي به جامعه مدرن و توسعه يافته «چه بايد كرد؟»؛ پرسشي كه هنوز هم اصليترين و مبناييترين پرسش كشور ماست، يعني هنوز راه را به درستي نيافتهايم.
اين پرسش اساسي، به صورتهاي مختلف طرح ميشود؛ چه بايد كرد؛ از كجا آغاز كنيم؛ چگونه از سنت به مدرنيته برسيم، چگونه به راه توسعه برويم؟ به اين پرسش اساسي، پاسخهاي مختلفي داده شد كه عبارتند از: بايد كاملا غربي شويم، بايد به خويشتن اسلامي خود بازگرديم، بايد اقتصاد را زيربنا بدانيم و به راه سوسياليسم برويم، بايد از اين وضعيت گذر كنيم و به دموكراسي دست يابيم، بايد با پرچم سلطنت به تمدن برسيم، بايد ميان ارزشهاي ملي، ديني و تجدد، تلفيق ايجاد كنيم، بايد با عقلانيت (نظمگرايي، برنامهريزي، محاسبهگري و...) به توسعه دست يابيم.
مشكل اصلي بيشتر اين پيشنهادها و ديدگاهها آن است كه آنها در اساس و پايه، ميانشان تفاوت و تعارض است، نه اينكه در فروع و مسائل غيرپايه ميانشان تفاوت و تعارض باشد به همين دليل، هم ميان رهبران اين ديدگاهها، ناسازگاري و دشمني است و هم ميان پيروانشان در متن جامعه. در صورتي كه اجماع يك ملت در مباحث پايهاي، مهمترين شرط همبستگي ملي و توسعه پايدار است.
با اين همه كتاب و نوشته، جامعه هنوز پاسخ روشن، جامع و مستدلي دريافت نكرده و اقناع نشده است، و اگر به پاسخي اعتماد كرده و با انقلاب، تغيير اساسي ايجاد كرده، ناكارآمدي آن را در عمل ديده است. به هر حال ملت همچنان بيصبرانه منتظر پاسخ يا پيشنهاد درخور و شايسته براي «چه بايد كرد» است. پاسخ به اين پرسش اساسي، با ارايه يك نقشه راه، در حد يك اعلاميه يا مانيفست به يك قانون اساسي نيست كه يك ملت به يكباره به آن اعتماد كرده و به دنبال مطالبه آن باشد، سپس آن را در كشور پياده كند و به سرعت باد وارد عرصه گذار به توسعه شود، بلكه نيازمند يك كتاب يا چند ده كتاب در تبيين و تشريح آن «نقشه راه» است.
پرسش «چه بايد كرد؟» گرچه به ظاهر ساده به نظر ميرسد، اما بيترديد در پاسخ آن بايد، همه حوزههاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي را درنورديد تا از درون آنها اصليهايي جامع، مستدل و كارگشا استخراج كرد كه، هم بسترساز مطمئن گذار به توسعه باشد و هم با مزاج فرهنگي- سياسي مردم ما سازگار باشد. نويسنده براي درك بهتر از «عصر شهروندي» به سراغ تاريخ رفته و كليت تاريخ را به چهار دوره تقسيم كرده است:
1- عصر اساطير محور (عصر ماقبل باستان)
2- عصر فرهنگ محور (باستان)
3- عصر دولت محور (ملي گرايي پس از رنسانس)
4- عصر شهروند محور (معاصر)
وطن، هم وطن و دموكراسي، مصالح اصلي تشكيلدهنده نظام شهروندي و توسعه پايدارند. به همين دليل تمام شهروندان بايد اين سه اصل مهم را بياموزند. همانطوري كه تحصيل بر تمام فرزندان يك كشور لازم است، آموختن اين سه «درس ملي» نيز براي همه شهروندان ضرورت دارد. در جامعه شهروندمحور، ميان مردم، اين سه اصل مشترك و مبنايي است.
فصل اول كتاب «عصر شهروندي» نوشته آقاي «شعبان رستمي» كه در 104 صفحه از سوي انتشارات كوير منتشر شده با عنوان «تجربه تاريخ زيست اجتماعي» بهطور اختصار به سه دوره «اساطير محور، فرهنگ محور و دولت محور» ميپردازد. هدف از پرداختن به اين سه دوره، صرفا جنبه پيشزمينهاي براي ورود به بحث اصلي يا همان نظام شهروندي يا جامعه شهروندمحور بوده است. به همين دليل، براي پرداختن به اين سه دوره، علاوه بر شرح مختصر، از منابع معتبر هم استفاده شده است.
در فصل دوم با عنوان «عصر شهروندي: جامعه شهروندمحور» به موضوع شهروند، انسان سياسي هوشيار، نظاممندي جامعه شهروندي، استقلال سياسي وطن و حفظ تماميت ارضي وطن پرداخته است. در گفتار سوم اين فصل اصل موضوعاتي همچون حاكميت مردم، اصول نه گانه دموكراسي، نهادهاي حكومتي، نهادهاي مدني دموكراتيك، اخلاق و مسووليت شهروندي» و در گفتار چهارم «تفاوتهاي ديني، قومي و حزبي» مورد بررسي قرار گرفته است. از زمان قاجار كه ايران در رويارويي با غرب قرار گرفت، تفاوت جامعه سنتي با جامعه مدرسين و صنعتي اروپا به ويژه براي دانشجويان، تجار و مسافران ايراني در غرب، بسيار مشهود و ملموس شد. پس از بازگشت آنها به ايران و تلاش براي تغييرات اساسي در كشور، يك پرسش اساسي و مبنايي براي آنها پيش آمد و آن اينكه براي گذار از جامعه سنتي به جامعه مدرن و توسعه يافته «چه بايد كرد؟»؛ پرسشي كه هنوز هم اصليترين و مبناييترين پرسش كشور ماست، يعني هنوز راه را به درستي نيافتهايم.
اين پرسش اساسي، به صورتهاي مختلف طرح ميشود؛ چه بايد كرد؛ از كجا آغاز كنيم؛ چگونه از سنت به مدرنيته برسيم، چگونه به راه توسعه برويم؟ به اين پرسش اساسي، پاسخهاي مختلفي داده شد كه عبارتند از: بايد كاملا غربي شويم، بايد به خويشتن اسلامي خود بازگرديم، بايد اقتصاد را زيربنا بدانيم و به راه سوسياليسم برويم، بايد از اين وضعيت گذر كنيم و به دموكراسي دست يابيم، بايد با پرچم سلطنت به تمدن برسيم، بايد ميان ارزشهاي ملي، ديني و تجدد، تلفيق ايجاد كنيم، بايد با عقلانيت (نظمگرايي، برنامهريزي، محاسبهگري و...) به توسعه دست يابيم.
مشكل اصلي بيشتر اين پيشنهادها و ديدگاهها آن است كه آنها در اساس و پايه، ميانشان تفاوت و تعارض است، نه اينكه در فروع و مسائل غيرپايه ميانشان تفاوت و تعارض باشد به همين دليل، هم ميان رهبران اين ديدگاهها، ناسازگاري و دشمني است و هم ميان پيروانشان در متن جامعه. در صورتي كه اجماع يك ملت در مباحث پايهاي، مهمترين شرط همبستگي ملي و توسعه پايدار است.
با اين همه كتاب و نوشته، جامعه هنوز پاسخ روشن، جامع و مستدلي دريافت نكرده و اقناع نشده است، و اگر به پاسخي اعتماد كرده و با انقلاب، تغيير اساسي ايجاد كرده، ناكارآمدي آن را در عمل ديده است. به هر حال ملت همچنان بيصبرانه منتظر پاسخ يا پيشنهاد درخور و شايسته براي «چه بايد كرد» است. پاسخ به اين پرسش اساسي، با ارايه يك نقشه راه، در حد يك اعلاميه يا مانيفست به يك قانون اساسي نيست كه يك ملت به يكباره به آن اعتماد كرده و به دنبال مطالبه آن باشد، سپس آن را در كشور پياده كند و به سرعت باد وارد عرصه گذار به توسعه شود، بلكه نيازمند يك كتاب يا چند ده كتاب در تبيين و تشريح آن «نقشه راه» است.
پرسش «چه بايد كرد؟» گرچه به ظاهر ساده به نظر ميرسد، اما بيترديد در پاسخ آن بايد، همه حوزههاي سياسي، فرهنگي و اجتماعي را درنورديد تا از درون آنها اصليهايي جامع، مستدل و كارگشا استخراج كرد كه، هم بسترساز مطمئن گذار به توسعه باشد و هم با مزاج فرهنگي- سياسي مردم ما سازگار باشد. نويسنده براي درك بهتر از «عصر شهروندي» به سراغ تاريخ رفته و كليت تاريخ را به چهار دوره تقسيم كرده است:
1- عصر اساطير محور (عصر ماقبل باستان)
2- عصر فرهنگ محور (باستان)
3- عصر دولت محور (ملي گرايي پس از رنسانس)
4- عصر شهروند محور (معاصر)
وطن، هم وطن و دموكراسي، مصالح اصلي تشكيلدهنده نظام شهروندي و توسعه پايدارند. به همين دليل تمام شهروندان بايد اين سه اصل مهم را بياموزند. همانطوري كه تحصيل بر تمام فرزندان يك كشور لازم است، آموختن اين سه «درس ملي» نيز براي همه شهروندان ضرورت دارد. در جامعه شهروندمحور، ميان مردم، اين سه اصل مشترك و مبنايي است.
فصل اول كتاب «عصر شهروندي» نوشته آقاي «شعبان رستمي» كه در 104 صفحه از سوي انتشارات كوير منتشر شده با عنوان «تجربه تاريخ زيست اجتماعي» بهطور اختصار به سه دوره «اساطير محور، فرهنگ محور و دولت محور» ميپردازد. هدف از پرداختن به اين سه دوره، صرفا جنبه پيشزمينهاي براي ورود به بحث اصلي يا همان نظام شهروندي يا جامعه شهروندمحور بوده است. به همين دليل، براي پرداختن به اين سه دوره، علاوه بر شرح مختصر، از منابع معتبر هم استفاده شده است.
در فصل دوم با عنوان «عصر شهروندي: جامعه شهروندمحور» به موضوع شهروند، انسان سياسي هوشيار، نظاممندي جامعه شهروندي، استقلال سياسي وطن و حفظ تماميت ارضي وطن پرداخته است. در گفتار سوم اين فصل اصل موضوعاتي همچون حاكميت مردم، اصول نه گانه دموكراسي، نهادهاي حكومتي، نهادهاي مدني دموكراتيك، اخلاق و مسووليت شهروندي» و در گفتار چهارم «تفاوتهاي ديني، قومي و حزبي» مورد بررسي قرار گرفته است.