• 1404 يکشنبه 28 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6046 -
  • 1404 يکشنبه 28 ارديبهشت

یادداشتی از ابوالفضل فاتح درباره استعمار تراريخته در هم‌آغوشي تاج و تاراج

ايران‌كلمه مقدسي‌است

ابوالفضل فاتح

اين روزها، نوشتن دشوار است. اما وقتي «انسان» كه شعار محوري تمدن غرب و «خدا » كه شعار محوري تمدن شرق بوده است، چنين از معادلات محو مي‌شود و ترامپ اين نماد حاكميت امريكا در ميانه هلهله سلاطين عرب، به ياد دوران بردگي، باج و خراج مي‌گيرد، و بر هر چه دستاورد اخلاقي بشر مدرن است چوب حراج مي‌زند، سكوت دشوار‌تر است. وقتي منطق ترامپ فرصت پيدا مي‌كند، تريبون‌هاي جهان را اشغال كند و با آميزه‌اي از پوپوليسم و ارعاب و دروغ، همگان را به سخره بگيرد و در ميانه اين هياهوي مسحور‌كننده، هم‌آغوشي « تاج و تاراج» در ملاء‌عام به صحنه مي‌آيد و همگان به تماشاي نمونه روشني از «استعمار تراريخته» و ظهور نظام اربابي مدرن دعوت مي‌شوند، نمي‌توان چيزي ننوشت. منطق امريكاي جديد، نقد و تجاري كردن سياست و قدرت و مبتني بر جلب ثروت به عنوان يكي از بنيادي‌ترين مولفه‌هاي قدرت؛ آن‌هم به هر شيوه است. از اين روست كه سرزمين‌هاي ثروتمند اما با حاكميت ضعيف در اولويت نخست قرار گرفته‌اند. صلح‌طلبي او نيز نه از باب ارادت به صلح بلكه جايي است، كه جلب سرمايه از اين طريق ميسرتر است. زخم بمب‌هاي او در غزه و يمن پيش روي ماست. در بستر رويكرد اخير، در حالي كه اروپا و بسياري از كشورهاي با توان ملي بالا، تلاش كرده‌اند با تقويت چند ضلعي شدن جهان، به تدريج از وابستگي خود به امريكا كاسته يا خود را از امريكا مستقل نمايند و به نوعي با آغاز روند «استقلال از امريكا» به ويژه در حوزه قدرت سياسي، اقتصادي، علمي، تمدن و حاكميت ديجيتالي، هوش‌مصنوعي و قابليت‌هاي نظامي در جهان مواجهيم، در لابراتوارهاي پيچيده وابسته‌سازي، سراني پرورش يافته‌اند كه نصف درآمد نفت ملت‌هاي خود را يكجا در اختيار امريكا قرار مي‌دهند، تا تحت‌الحمايه قرار بگيرند. اين نه از خرد و قدرت كه عين ضعف و تزلزل است. تمكين باج و رشوه، شيوه ضعيفان است. اگر اين سرمايه خدادادي در سرزمين‌هاي اسلامي و كشورهاي مستقل سرمايه‌گذاري مي‌شد، امروز شاهد اين حجم از فقر و عقب‌ماندگي و وابستگي نبوديم و هژموني مراكز قدرت جهاني نيز چنين گستره و عمقي پيدا نمي‌كرد. براي نمونه به اين انديشه كنيد كه كشوري با تاريخ و تمدن مصر براي سالانه حدود تنها يك و نيم ميليارد دلار كمك در ذيل نفوذ امريكا قرار گرفته است. از ضعف پنهان شده در لابلاي زرق و برق ديپلماسي «رشوه و عشوه» همين بس كه در نمايش اين چند روزه، احدي جرات آن را نيافت كه كلمه‌اي از حقوق مردم عربي كه ۶۰ هزار نفر آنها در چند صد كيلومتري آنها ذبح شده و قتل عام شده‌اند و همين روزها همچنان به خاك و خون كشيده مي‌شوند، بر زبان بياورد.

ديپلماسي تاراج و تاراج ديپلماسي

آنچه اين روزها شاهد بوديم در تاريخ ديپلماسي و تاراج جهان نيز بي‌سابقه بود. به نوعي مي‌توان گفت با «ديپلماسي تاراج» و «تاراج ديپلماسي» مواجه بوديم و رسما آبروي ديپلماسي به بازي گرفته و به عنوان ابزار «استعمار جهش يافته» معرفي شد. ديپلماسي هر چه باشد، از اصول و ارزش‌هاي پذيرفته شده‌اي در شكل‌دهي به روابط بين‌الملل برخوردار است. اگر آن را به نوعي «داد و ستد» محض نيز تنزل دهيم، باز تعاريف خود را دارد. آنچه در تور اخير شاهد بوديم، فاقد عنصر «ستد» بود. در واقع اين كشورها ثروت‌هاي خدادادي و كلان خود را هبه كردند تا در حلقه جديد نظام جهاني سرمايه‌داري اقتدار‌گرا پذيرفته شوند و تضمين ماندگاري بگيرند. اگر نظام جهاني سرمايه‌داري تا ديروز سعي مي‌كرد جامه حقوق‌بشر به تن كند و در كنار اقتصاد و تجارت، حقوق حداقلي انساني و توسعه سياسي و دموكراتيك را به همراه آورد يا حداقل ادعا كند، نظام در حال ظهور مطلوب امريكا، گويي مبتني بر اقتدارگرايي، تجارت‌صرف قد علم كرده است و افسوس كه از آن همه نهاد مدني و آكادمي‌هاي دانش‌بنيان، نشان و معرفتي در اين سياست به چشم نمي‌خورد. صرف انتخاب ترامپ، استهزاء مدعيان غرب است. به همين دليل است كه مي‌توان علنا ترامپ و بن سلمان و جولاني را در يك قاب ديد. اين همان فلسفه‌اي است كه گويي قرار است بنيان‌هاي عصر جديد سياست را فراهم آورد؛ عصري كه در چهره يخي رهبران قدرت‌هاي درجه اولش، «انسان» كمترين رنگ را پيدا مي‌كند. لذا، خبري- حتي كوچك‌ترين خبري- از حقوق انسان و مفهوم انسان نمي‌شنويم. مفهومي كه تمام تاريخ مدرن بشريت حول و حوش آن شكل گرفته است. آري، اين دسته از كشورهاي حاشيه خليج‌فارس مي‌خواهند با كمك ترامپ، جهاني همچون جهان محدود و بسته خويش را تضمين و بازتوليد كنند. جهاني كه در آن مي‌توان پذيرفت براي احداث استاديوم‌هاي خيره‌كننده جام جهاني هزاران كارگر در سخت‌ترين شرايط له شوند، اما صدا و تصويري از آنان منعكس نشود. اين همان توسعه‌اي است كه ملاك آن آسمان‌خراش‌ها و كاخ‌هاي خيره‌كننده است كه بر كمرهاي خميده انسان‌ها بنا شده‌اند. و اكنون رييس‌جمهور جهان به اصطلاح اول، در انديشه جهاني‌سازي اين الگو با كمك ديگر ابر‌ثروتمندان عالم است. از اين رو در كنار نظام‌هاي اقتدارگراي ثروتمند مي‌ايستد تا علنا رسميت يافتن حاكميت پول و سكه و طلا و نژاد به جاي «انسان» در مبادلات و ديپلماسي جهاني را اعلام نمايد. و افسوس كه مهم‌ترين پشتيبانان مالي اين پروژه امريكايي، همان‌ها هستند كه بايد مهم‌ترين رسالتشان رهايي بشريت باشد. البته اين كشورها و سرانشان به دليل تغيير عيار ديپلماسي جهاني و رسميت بخشي به ديپلماسي تاراج، در آينده مورد داوري قرار خواهند گرفت و قطعا بسياري از ملت‌ها آنان را به دليل تزريق و مشروعيت‌بخشي به فساد در ديپلماسي بين‌الملل نخواهند بخشيد. در چشم بسياري از سران ديگر دنيا نيز اين جماعت حرمت واقعي نخواهند داشت. از مواضع ملت‌هاي خودشان بي‌خبريم. ما در اين چند روز با ملت‌هايي غاِيب و پادشاهاني بدون ملت مواجه بوديم كه در كسر ثانيه براي هزاران ميليارد سرمايه ملي كشورشان تصميم مي‌گرفتند و البته امريكا نيز با وجود اين رژيم‌ها، هرگز دغدغه‌اي براي مردماني كه هرگز حق انتخاب ندارند و در سرزمينشان هنوز گردن زده مي‌شوند و هزاران تني كه در زندان‌ها، مي‌پوسند، و زناني كه منكوب شده‌اند، نخواهد داشت.

آنها الگوي توسعه ما نيستند

از آنجا كه ممكن است در چشم برخي، اين زرق و برق‌ها و اين كارناوال‌هاي اشرافي، توسعه و پيشرفت جلوه نمايد، مغتنم است بيان شود كه اين كشورها، الگوي بايسته‌اي براي توسعه نيستند. نمي‌توان منكر ارتقاي شاخص‌هايي از توسعه در اين كشورها شد. گرچه ميزان ارتقاي اين شاخص‌ها، تناسبي با هزينه فوق تصور صورت گرفته ندارد. علاوه، بسياري از آنچه در اين كشورها مي‌گذرد، توسعه نيست، تجهيز است. توسعه‌اي عاريتي كه ريشه ملي ندارد و هرگاه قدرت‌ها اراده كنند، بخش مهمي از آن متوقف شده يا فرو خواهد پاشيد. اين كشورها تصميم گرفته‌اند تا ثروت‌هاي كلان خود را صرف وارد كردن تكنولوژي و نخبه و كالاهاي غربي و هداياي بي‌سابقه براي خريد اين و آن نمايند. به جاي آنكه دانشگاه احداث كنند، دانشگاه‌هاي غربي را وارد كنند. به جاي آنكه نخبه پرورش دهند، نخبه استخدام كنند. به جاي آنكه تكنولوژي توليد كنند، تكنولوژي بخرند و جاي خلاقيت را با پول پر كنند. بايد از هر توسعه واقعي در منطقه مشعوف شد، اما قطعا نظام توسعه عاريتي و وارداتي و مديريت مبتني بر اراده و اداره ديگران كه اكثر كشورهاي حاشيه خليج فارس در پيش گرفته‌اند نمي‌تواند الگوي ملت ما باشد. ايران اگر بخواهد هم نمي‌تواند چنان راهي را برود. جمعيت مجموع اين كشورها از ايران كمتر و ثروت آنان چندين برابر بيشتر است. ملت‌ها مانند اثر انگشت منحصر به فردند و مدل توسعه حتي ملت‌هاي موفق گرچه قابل مطالعه و بهره‌گيري است، اما كپي‌برداري از آن ضرورتا به همان پاسخ نخواهد انجاميد. علاوه، و مهم‌تر آنكه پشت اين طرح‌هاي به ظاهر كهكشاني، انسداد سياسي و دهليز پيچ در پيچ شاهزادگان تماميت‌خواهي خوابيده است كه حتي تصور آن براي يك ايراني دهشتناك است. خاشقچي يك نمونه ذبح شده آن است. از مشروطه تاكنون تلاش ايرانيان كسب حق مداخله در نظام تصميم‌سازي و تصميم‌گيري كشور بوده است. ايرانيان به احدي اجازه نخواهند داد كه يك تنه براي سرنوشتشان تصميم بگيرد يا حكومت را موروثي كند. فضاي غير رسمي ايران پر است از گفت‌وگو و هماوردي‌هاي مردماني كه حق زندگي بهتر را جست‌وجو مي‌كنند. همين گفت‌وگوها، نظام رسمي را هم تحت تاثير قرار داده و خواهد داد. آزادي غير رسمي، كشتگاه آزادي‌هاي رسمي بوده و خواهد بود. آزادي‌هاي غير رسمي كشورمان واقعيتي فراخ است. واقعيتي كه از وزن وجودي ملتي فرهيخته با سابقه تمدني درخشان ناشي مي‌شود. ملتي كه اگر راه‌هاي رسمي را بر او ببندند او خود راه‌هاي تنفس را خواهد گشود. اين فضا در كشورهايي كه فرش قرمز براي ترامپ پهن كردند، يك رويا و خيال است. آيا آن سوي آب كسي جرات كمترين اما و اگر به اين حاتم‌بخشي‌هاي چند هزار ميليارد دلاري داشته است؟ مگر مي‌شود از زبان ده‌ها ميليون انسان حتي يك كلمه هم بروز نكند؟ همين تشكل‌هاي آسيب خورده، همين نهادهاي مدني و همين گروه‌هاي مجازي ما سرمايه‌اي بي‌بديل است كه در اين كشورها به يك آرزو تبديل شده است. در اين مسير سخن از فراتري يا فروتري نيست! نكته اينجاست، اين كشورها كه جمعيت مجموع آن حدود پنجاه ميليون نيست و با ده‌ها سال فروش نفت به اندازه يكصد كشور درآمد دارند، چه سهمي در توليد دانش و هنر و حقوق بشر جهان ايفا مي‌كنند كه جاي غبطه خوردن داشته باشد؟ ما مقصريم و چنان عمل كرده‌ايم كه مفاهيمي چون عدالت و آزادي و استقلال منزلت خود را در چشم و دل بسياري از جوانان از دست داده‌اند. جامعه مي‌خواهد زندگي كند. وقتي حق زندگي و حريم خصوصي و معيشتي او در تنگناي شديد قرار گيرد، ديگر مفاهيم دچار تزلزل خواهد شد؛ سعدي عليه‌الرحمه فرمود، چنان قحط‌سالي شد اندر دمشق كه ياران فراموش كردند عشق! اگر اقتصاد تحريم بود، عدالت و كرامت و آزادي كه تحريم نبود؟ به كدام عذر اين همه از عدالت فاصله گرفته‌ايم؟ آنجا هم كه پيشرفتي شده است، چرا تاثير آن در زندگي مردم حداقل بوده يا ديده نمي‌شود؟ با اين همه، اينكه مسوول فشار حداكثري بر گلوي ملت ايران رجز مي‌خواند و ايران را جهنم و آنجا را بهشت جهان معرفي مي‌كند دروغ و فريبي بيش نيست. فرصتي است كه قدرت خود را مرور و باور كنيم. ايرانيان اگر پول عربستان را نداشته‌اند، اما راه‌هاي بسياري را با خلاقيت گشوده‌اند. در ضمير ايرانيان عزيز در سراسر جهان چنان قدرتي نهفته است كه وقتي در موضوع خليج فارس هم‌پيمان مي‌شوند، رقيب را با همه ادعايش وادار به عقب‌نشيني مي‌كنند. راه‌حل همين يكپارچگي ملي است. بارها عرض شد كه تجزيه ملت كمتر از تجزيه خاك نيست. بايد به فوريت انديشه‌ها و شيوه‌هايي كه ملت را شقه‌شقه مي‌كند، كنار گذاشته و از صحنه بيرون راند. آنچه در ميان ملت‌ها قابل جبران نيست عقب‌ماندگي انديشه و بلوغ نايافتگي ملي است. خوشبختانه ملت ايران، ملتي عقلاني با باورهاي معنوي، فرهنگي توسعه يافته، و مورد احترام جهانيان است و گام‌هاي ماندگاري نيز برداشته است. وقوف ملت ايران به استقلال، به حقوق و توانمندي‌اش در تمدن‌سازي و قدرت علمي و تاب‌آوري‌اش در دشواري‌ها بي‌ترديد از مرتبه‌اي منحصر به‌فرد برخوردار است كه رسيدن به آن سطح از تاب‌آوري براي بسياري ديگر از كشورها بسيار دور از دسترس است.

الگوي خود را از دل خرد برتر ملي و مشاركت جمعي برگزينيم

ايران كلمه مقدسي است. يكايك ما به آن مفتخريم. بيگانه‌اي چون ترامپ وقتي نام ايران را به زبان مي‌آورد بايد مراقب فخامت اين نام باشد. خداوند را شاكريم كه جوانان عزيز ما مطالبه ايراني در تراز تمدن ايران را دارند و به مليت و معنويت خود افتخار مي‌كنند. اما، متاسفانه جرياناتي هم هستند كه براي توسعه‌اي از جنس توسعه عاريتي يا تعريض و تعدي امريكا هورا مي‌كشند. آنها چه بسا وقوف كاملي به مفهوم توسعه و آزادي و استقلال ندارند و نمي‌دانند بدون اين مفاهيم بنيادي، توسعه پايدار خيالي بيش نيست. كرامت ملت ايران و پيچيدگي‌هاي توسعه در دنياي مدرن و دوران تمدن ديجيتالي اقتضا دارد، الگوي خود را در بازگشت واقعي به مردم با برداشتن نظام گزينش‌هاي استصوابي و از دل خرد برتر ملي و مشاركت جمعي برگزينيم؛ تا هم دچار اشتباه نشويم و هم آنچه را در صد‌ساله اخير و با تحمل دشواري‌ها و جانفشاني‌هاي بسيار به دست آورده‌ايم، آسان بر باد ندهيم. حساب ضرورت توازن داخلي و تعامل و تنش‌زدايي با جهان چيز ديگريست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون