كدام خليج؟ كدام فارس؟
نیوشا طبیبی
۱- واقعيتهاي تاريخي از نقش بر سنگ هم استوارتر و غيرقابل تغييرتر هستند. نامهاي تاريخي به همين طريق. نميشود با چهار خط نوشتن يا دستور يا عقد قرارداد بازرگاني يا ابلاغ به سازمانها و وزارتخانهها يك حقيقت تاريخي يا يك موجوديتي را از بين برد. آنها كه تاريخ نميخوانند، تصور ميكنند كه كار راحت است و مثلا فلان عقيده يا سنت يا اسم را با يك نشست و برخاست يا يك نامه اداري و دستور و ابلاغيه تغيير ميدهند و تمام. نام خليجفارس تغييرپذير نيست؛ 60 سالي هست كه هر كه با نام ايران و ايراني مشكل دارد، تعرضي هم به نام مبارك «خليجفارس» ميكند و ميبينيد كه هنوز هم چيزي تغيير نكرده، تغيير هم نخواهد كرد. ممكن است كه ژاژخايان تصور كنند ايران امروز در حضيض و ضعف است، گيريم كه مضايق و فشارها و انباشتگي مشكلات و سوءمديريتها و لجبازيها و تندرويها سبب بروز بحرانهايي جدي شده است اما بر روال تاريخ، ايران چون ققنوس از ميانه آتش براي هزارمين بار پرخواهد كشيد. دكتر تورج دريايي، نويسنده و پژوهشگر تاريخ ايران، استاد دانشگاه و سردبير ايرانيكا در پايان نوشتهها و سخنرانيهايش از زبان همه ايرانيها ميگويد: «ما هميشه بودهايم و هميشه هم خواهيم ماند.» ما آموختهايم كه چطور تندبادها را از سر بگذرانيم. ما فرزندان كوير و كاريز هستيم و تابآوري بزرگترين آموزه تمدني ماست. ما تنها تمدن عظيم و امپراتوري گسترده تاريخ هستيم كه نه از كنار دريا و رودخانه، بلكه از دل دشت و بيابان و كوير سربرافراشتهايم.
گزافهگويي مردي از آن سوي زمين به قصد ايجاد شكاف عميق بين همسايگان تاريخي، چندان نخواهد پاييد. اين موج هم خواهد گذشت و ما همچنان هستيم و خواهيم ماند.
۲- اينكه ما روي نام خليجفارس چنين تاكيد و تعصبي داريم، موجب بسي خرسندي است. چند سالي است كه ايرانيها در كمتر موضوعي چنين با هم متحد شدهاند. البته كه هر جا نام ميهن و آب و خاك و مردم در ميان است، همه ما يك تن ميشويم و به دور از هر اختلاف سليقه و عقيدهاي براي ياري رساني سر از پا نميشناسيم. در همين موضوع اخير همچنين واكنشي قابل انتظار بود. نام و نشان ايراني از هر چيزي براي مردم ما مهمتر است و برايش سر ميدهند. اگر اختلافي هم داريم، اختلاف ما خانگي است. در درون خانه است. ما كيان خانه را به جانمان پاس ميداريم.
اما در همه اينها نكتهاي است كه بايد از آن عبرتي هم بگيريم و به آن توجه كنيم. خليجفارسي كه همه ما براي نامش جان ميدهيم، فقط يك آبراهه و چند جزيره و منظرهاي از آبهاي نيلگون نيست. آنچه صفت فارسي براي اين آبراهه ميآورد، تاريخ و فرهنگ و محتوايي است كه بايد آن را در تمام طول سال در تمامي اوقات و نه فقط به وقت هيجان و التهاب، محترم و بزرگ بداريم. اين فرهنگ رنگارنگ قومي و محلي و ملي ما در سراسر ساحل طولاني شمال خليجفارس و درياي عمان است كه به اين نام معنا ميدهد. اگر اين گستره سرزميني از رنگ و بوي فرهنگ ملي و محلي خود تهي شود، محيط زيستش آسيب ببيند و از بين برود، ديگر فارسي بودن اين خليج چه معنايي خواهد داشت؟ آن موقع است كه تغيير نام خود به خود اتفاق ميافتد: تاريخ آن را تغيير خواهد داد.
۳- همين چند هفته گذشته جنجال فراواني بر سر برگزاري «فستيوال كوچه» درگرفت. بعضی از آنها كه تريبوني داشتند چه نسبتهاي ناروايي كه به فضاي جشنواره و قصد فرهنگي برگزاركنندگانش دادند. موسيقي بوشهري از اجزاي همين فرهنگ ايراني خليجفارسي است، نه فقط موسيقي بوشهري كه اين همه مظاهر فرهنگي و هنري كه به حضور ايراني در ساحل شمالي هويت ميدهد و معناي اسم «فارس» را بر اين پهنه سزاوار ميكند را ما خود به دست خود تخريب ميكنيم. ساخت و سازهايي كه در كيش و قشم و جاهاي ديگر كردهايم تا چه ميزان بر حفظ و حراست از طبيعت و محيط زيست اين منطقه منطبق بوده و از نظر معماري و شهرسازي تا چه حد هويت ايراني خليجفارسي دارد؟ همين الان ساخت و سازهاي ما بيشتر شبيه دوبي و ابوظبي است تا الهام گرفتن از ميراث معماري ملي و محليمان.
در جنوب خليج فارس درست رو به روي ما، اماراتيها جزيرهاي خشك و لم يزرع و فاقد حيات جانوري را تبديل به يكي از سايتهاي موفق احياي انواع حيوانات در خطرشان كردهاند. جزيره «سربنيياس» ابوظبي چنان خشك و بيآب است كه براي تامين آب آن محتاج سرزمين اصلي هستند. ما براي طبيعت و محيط زيست خليج هميشه فارسمان چه كردهايم؟ تخريب مرجانها، صيد ترال، شكار گسترده گونهها در سواحل و جزاير، لطمه شديد و سنگين به طبيعت جزيره هرمز با گردشگري نابجا و غيرمنطبق، برانداختن نسل ماهيان بومي با رهاسازي گونههاي مهاجم، تخريب و آلوده كردن سواحل و سرريز كردن فاضلاب به دريا، صيد بيرويه، ساخت و سازهاي گسترده و بدون مطالعه و هزاران كار غلط و نابجاي ديگر را مرتكب شدهايم. آيا فقط متعصب بودن و حساسيت داشتن به تغيير نام خليجفارس كافي است؟ بقيه باشد به وقتي ديگر...