يادداشتي بر فيلم « استراحت مطلق» ساخته عبدالرضا كاهاني
استراحت اجباري
پيام رضايي/ كاهاني كارنامه قابل اعتنايي دارد. او جزو نسل جوان سينماي ايران است كه در بيان و تصوير كردن جهان ذهني خود جسور و خلاق عمل كرده است. مسير فيلمسازي او از «بيست» تا «استراحت مطلق» نشان ميدهد كه اين كارگردان مولف به خوبي بر ابزار سينما تسلط دارد. خامي روايت در «بيست» به پختگي فضا و روايت در «اسب حيوان نجيبي است» ميرسد. اما استراحت مطلق ميان قصه و فضا معلق است. در اين فيلم نه فضا به تمامي تصوير ميشود و نه قصه روايت كاملي دارد. در واقع كاهاني در كارهاي قبلي نشان داده بود كه بيميل نيست فضاسازي را به قصه ترجيح دهد و مخاطب را بهجاي پايان قصه با فضايي ناتوراليستي و ويژه روبهرو كند. فضايي كه كاهاني علاقه خاصي به آن دارد. در اين فضا آدمها محكوم به تباهي هستند. آنها بيهوده تقلا ميكنند تا قصه زندگيشان را پيش ببرند. اين رويكرد در نهايت نوعي انتزاع معتدل را به فيلمهاي كاهاني بخشيده است كه در عين واقعي و داراي جغرافيا بودن، نگاهي نيز به كابوسهاي تلخ و تقديرگراي كارگردان دارد.
اما تغيير محسوسي كه در اين فيلم نسبت به كارهاي ديگر كاهاني ديده ميشود نمادگرايي عريان اوست. كاهاني پيشتر نشان داده بود توانايي زيادي در حفظ مرز نمادگرايي دارد. آدمها و نشانههاي سينماي او همواره در عين اشاره به واقعيت بيروني نشان از جهان شخصي كارگردان نيز داشتند كه اين امر نوعي شخصي بودن را به فيلمهاي اين كارگردان جوان بخشيده است. نشانههايي كه در فيلمهاي او به جاي ارجاع به واقعيت فرامتني به درون فيلم ارجاع ميدادند و به اين ترتيب فيلم را از سطح يك تصوير پررنگ شده و كاريكاتورگونه از شرايط اجتماعي به يك فيلم عميق و پرمايهتر بدل ميكرد. اما در استرحت مطلق ماجرا اينگونه نيست. شخصيتهاي استراحت مطلق و به ويژه شغل و نقشهاي اجتماعيشان گلدرشت نمايش داده شدهاند. پرورش كرم، كارخانه توليد سنگ دستشويي و نصب ماهواره هرچند رويكرد ناتوراليستي را متجلي ميكنند اما آنچنان برگزيده و جدا هستند كه بيش از فضا و قصه دست كارگردان را نشان ميدهد. به عبارت ديگر چيدمان عناصر فيلم به گونهاي است كه فيلم نميتواند فاصله لازم را از كارگردان بگيرد تا به عنوان اثري مستقل سخن بگويد. جهان «استراحت مطلق» جهاني مهندسي شده است. آدمها با دخالت آشكار كارگردان كنار هم قرار گرفتهاند و اين امر به نوعي فيلم را ناقص كرده است. در فيلمهاي پيشين كاهاني شخصيتها آزاد بودند و اين محكوميت به بازنمايي آشكار نظر كارگردان وجود نداشت. اما در اينجا آنچه ميبينيم آدمهايي هستند كه در يك جهان نمادپردازي شد به شكلي برجسته قصد گفتن حرفهاي مولف و بازنمود جهان ذهني او را دارند. آنها در روايتشان آزاد نيستند و در واقع استراحت مطلق يك استراحت اجباري براي آدمهاي اين فيلم است. اين اتفاق ميتواند يك واپسگرايي در روند تكاملي سينماي كاهاني باشد. در نهايت اينكه آنچه ما بر پرده ميبينيم فيلمي ابتر است. فيلمي كه ميان فضا و قصه، ميان روايت و
ضد روايت ميان جدي بودن و شوخي بودن سرگردان ميماند.
در عينحال حرفهاي گروه فيلمسازي در مورد اصلاحات اعمال شده بر فيلم و تاثيراتش بر كيفيت را نيز نبايد از ياد برد. فيلم در مسير اكران ناچار به اعمال برخي اصلاحات بود كه بخشي از آنها در فيلم نيز مشهود است. صداي سوتي كه روي برخي حرفهاي شخصيتها شنيده ميشود تعمدانه حالتي طنزگونه دارد. اين سوتهاي اجباري اما خواسته يا ناخواسته بر بستر روايت نيز مينشيند. مخاطباني كه ار ماجراي اكران فيلم بيخبر هستند در مواجهه با فيلم اين سوتها را جزو روايت ميفهمند. واقعيت هم اين است كه فيلم بيش از آنكه بخواهد بيگانه بودن اين سوتها را نشان دهد آنها را مال خود كرده است. گويي كارگردان از قصد و از قبل در فيلمنامه اين «نشنيدن» را لحاظ كرده است. اينكه آيا اين از بختياري فيلم است يا بدشانسياش داستان ديگري است.
با اينحال اين اتفاق در مسير فيلمسازي هر فيلمسازي ممكن است روي دهد. كاهاني فيلمسازي مهم براي اكنون سينماي ايران است و بايد منتظر گامهاي بعدي او در پيمودن پلههاي طولاني سينما بود.