ادامه از صفحه اول
فرصتي براي كاهش آلام
از موضوعاتي كه پيشبيني ميكرد ممكن است به آنها بپردازم، مطرح كرد. يادم هست در آن فرصت كوتاه به او گفتم هنوز گره انتخابات ۸۸ با دست باز ميشود و اگر دستتان ميرسد پيگيري كنيد، شايد شما بتوانيد اين موضوع را به مقامات بلندپايه منتقل كنيد، صداي ما كه به آنها نميرسد. انتخابات سال ۸۸ را ميتوان پرمناقشهترين انتخابات پس از انقلاب اسلامي در ايران برشمرد. تا قبل از آن سابقه نداشت كه اعتراض به نتيجه انتخابات در حدي باشد كه به سطح خيابانها كشيده شود و معترضان نتيجه انتخابات خواهان ابطال آن شده باشند. بعد از اين اعتراضات و حتي درست يك روز بعد از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ بسياري از فعالان ستاد مهندس موسوي و كروبي روانه زندان شدند و بعد از گذشت ۱۰ سال كانديداهاي معترض به نتيجه انتخابات همچنان در حصر خانگي بهسر ميبرند. خسارتهاي بيشماري به كشور وارد شده و زخمهاي بهجا مانده از اين انتخابات هنوز التيام نيافته است. هنوز با كليدواژه فتنه بسياري از شهروندان از حقوق اجتماعي خود محروم ميشوند و هنوز خانوادههاي كشتهشدگان كهريزك پيگير مجازات عاملان فجايع كهريزك و ريخته شدن خون فرزندان خود هستند. اين در حالي است كه كسي كه خود را پيروز انتخابات و مخالفان و معترضان را خس و خاشاك ميدانست، با وجود خسارتهايي كه با سوءمديريت خود به كشور وارد كرد و همچنان نيز عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام است، خود را در قامت يك اپوزيسيون ميبيند. طرح اين مقدمه از آن روي اهميت دارد كه بپذيريم نه تنها از مسائل و ترديدها و ابهامهاي ۸۸ كاسته نشده است، بلكه به بهانههاي مختلف اين اعتراض خود را در اشكال جديد نشان ميدهد و تا زماني كه شاهد مثالي به نام حصر وجود دارد، به معني آن است كه اين زخم نه تنها درمان نشده، بلكه مزمن نيز ميشود. محمدرضا خاتمي اگر در پاسخ به پرسش خبرنگاري همچنان بر موضوع تقلب اصرار دارد، هدفي جز درمان اين زخم و درد مزمن ندارد كه طبيب بهتر از هر كسي آگاه است كه براي درمان موثر هر دردي بايد به عوامل به وجود آورنده اين درد و نيز همه راههاي درمان موثر با نگاهي دقيق و واقعبينانه پرداخت. اين دادگاه فرصتي است براي درمان اين درد و شايد كاهش آلام و رنجهايي كه طي اين سالها بر شانههاي ايران سنگيني ميكند. دادگاه هنوز ادامه دارد و او با عدد و رقم و شواهد دقيق در حال اثبات حرف خود است. هر چند چنين دادگاهي بايد خيلي زودتر و به شكلي علني برگزار ميشد، اما هنوز دير نشده و ميتوان زخمهاي بهجا مانده از انتخابات ۸۸ را درمان و گره آن را با دست باز كرد. شايد در اين روزهاي سخت با حل اين مناقشه باري از روي شانههاي ايران عزيز نيز برداشته شود.
آيا نجفي تنها مانده بود؟
ساكت به فروافتادن يك انسان نگريست؛ حتي اگر آن انسان در مقام دشمن ما باشد. جبران خليل جبران خيلي خوب اين نكته را در «پيامبر و ديوانه» آورده است؛
«آنگاه که یکی از شما از پا میافتد افتادنش زنهاري است از براي آنها که از پشت سر میآیند تا پايشان به سنگ نگیرد. و نیز زنهاري است از براي آنها که از پیش رفتهاند و با آن که تیزروتر و استوارتر بودهاند سنگ را از سر راه برنداشتهاند.»
قصه بسياري از جنايتها بنمايه و بستري مشابه داشته و دارند. از علل و انگيزهها كه بگذريم ميبينيم كه «تنهايي» چقدر در رقم خوردن آن رويداد تلخ نقش داشته است. بالاخره وقتي دوستي، همراهي، رفيقي، همكاري، قومي يا خويشاوندي در نزديكي ما باشد كه بتوانيم با او مشورت كنيم همان طور كه توصيه بسيار هم شده است و همان طور كه دو فكر بهتر از يك فكر عمل ميكنند راهكار بهتري ميتوانيم براي يك مشكل بيابيم. چه بسيار اخاذيها كه در سايه سكوت و پنهانكاري و ترس از برملا شدن راه به مشورت نبرده و همين شده كه «اخاذ» به مقصود خود رسيده است اما درست همانجا كه فرد از مرز ترس ميگذرد و درباره موضوع مشورت ميگيرد و از نيروهاي متخصص كمك ميخواهد اوضاع دگرگون ميشود. پرسش مهمي كه اين 4 روز برجستهتر از هر پرسشي پيش رويمان قرار گرفته است اين است؛ آيا «محمدعلي نجفي» هم تنها مانده بود؟
شايد براساس ظواهر و نشانههاي نخست اين پرونده بگوييد او خود را در معرض خدشه به آبرويش ميديد و براي همين هم سعي كرده خودش به تنهايي مشكلش را حل كرده يا در نهايت دست به اين اقدام زده است. فرض كنيم همين وضعيت بر قصهاي كه امروز «محمدعلي نجفي» را متهم به جنايت كرده حاكم باشد. آيا او فردي عادي و غريبه در جامعه ما بوده است؟ همه ما در همان حالت بهت و شوك پستها و مسووليتهاي او را بارها مرور كردهايم. او در دولت رجايي و ميرحسين موسوي وزير بوده است يعني از همان اوايل پيروزي انقلاب اسلامي و در بحبوحه جنگ تحميلي. در دولت مرحوم هاشمي رفسنجاني و سيدمحمد خاتمي نيز وزير بوده است. سادهترين تصور اين است كه به سبب كار در سطح وزارت او دوستاني در وزارت اطلاعات و ساير نهادهاي موثر پيدا كرده باشد. اگر اين فرض را هم از نظر دور كنيم چنين شخصي كه علاوه بر وزارت در شوراي شهر تهران و شهرداري تهران كار كرده و سالها عضو حزب كارگزاران سازندگي بوده است هيچ دوست سياستمداري نداشته است؟ آيا بايد بپذيريم كه سياستمداران دوست و رفيق نيستند؟ پرسش دقيقا اينجاست كه دوستان آقاي نجفي در فاصلهاي كه او مجبور به استعفا از شهرداري تهران شد و بعد شاهد مطرح شدن ماجراي همسر دوم او بودند يك روز او را به يك چاي تلخ دعوت كردند تا از او بپرسند حالش چطور است؟ هيچكس از او نپرسيد آيا كاري از دست من برنميآيد؟ «قتل» مذموم است و حتي در مواردي كه انسان در دفاع از خود و ناموس يا عرض خود دست به جنايت ميبرد احوال خوشي براي آدمي باقي نميماند. بحث اين نوشته قضاوت قتل نيست. بحث، بحث رفاقت است. آيا تكتك ما هم مثل دوستان آقاي نجفي يا خود او هستيم؟ آيا ما هم ممكن است آرام و ساكت بنشينيم و فروافتادن دوستانمان را يا حتي دشمنانمان را نظاره كنيم؟ از هشتم خرداد تا به الان فقط به يك نكته ميانديشم. هشتم خرداد 98 نقطه عطف بزرگي در زندگي اجتماعي ما و زنگ خطري بزرگ بوده است. بنشينيم و بررسي كنيم ببينيم چقدر رفيق هستيم و نگذاريم رفقايمان زمين بخورند و ما تماشاگرشان باشيم.