خانهاي كه استاد اميرهوشنگ ابتهاج، ه ـ الف سايه و گلچين گيلاني در آن متولد شدند و رشد كردند و دنياي شعر فارسي را تغيير دادند، تخريب شد. خبر به همين سادگي پخش شد. در زمانهاي كه كشورهاي تازه شكل گرفته دنبال هويتسازي و بعضا سرقت مفاخر ديگر كشورها هستند، جاي تعجب است گيلانيان كه جزو پيشگامان تجددخواهي هستند و گيلان خصوصا رشت دروازه ورود موسسات تمدني جديد به كشور است در برابر چنين اقدامي سكوت كنند. طبيعي است نمادهاي تمدني جديد زماني به مناطقي مانند كرمان رسيدند كه سالها از حضور اوليه آنها در آذربايجان و گيلان ميگذشت. در پهنه ادب نيز سهم گيلان سهمي است غيرقابل انكار، اگرچه نيما يوشيج را پدر شعر نوي فارسي ميدانند، اما كيست كه نداند شعر وزن شكسته - باز باران - از گلچين گيلاني قبل از افسانه نيما سروده شده اتفاقا همين گلچين گيلاني كه نام اصلي وي - سيد مجدالدين ميرفخرايي - است در يازدهم ديماه سال 1288 در سبزه ميدان رشت متولد شد و در 29 آذر سال 1351 بعد از 63 سال عمر در لندن درگذشت، اين پزشك فلسفهدان خود را از قيد و بند قافيه و عروض در شعر - بازباران با ترانه، با گهرهاي فراوان، ميخورد بر بام خانه - رها كرد، او پسرخاله اميرهوشنگ ابتهاج است. ابتهاج در ششم اسفند سال 1306 يعني وقتي كه گلچين گيلاني 18 ساله بود در همان خانهاي به دنيا آمد كه پيش از او گلچين در آنجا زندگي ميكرد. دو شاعر ماندني در تاريخ ادب ايران عموما و گيلان خصوصا را در خود پرورش داده است، قصد آن ندارم از زندگي فرزند آقاخان ابتهاج مدير بيمارستان پورسيناي رشت و فرزند برادر ابوالحسنخان ابتهاج رييس سازمان برنامه و بودجه و برادر ديگرش صاحب سيمان تهران بنويسم كه خود اميرهوشنگ ابتهاج نامي بلند از خود به يادگار گذاشته است.
هرچند او از سر تواضع ميگويد - شعري كه دلم ميخواهد بگويم اما هنوز نگفتهام - اما كيست كه حداقل بيت يا مصرعي از اشعار سايه را در خاطره ادبي خود نداشته باشد، آنچنان نازكانديش كه ياد اشعار سبك هندي و بزرگانش مانند صائب ميافتيم.
بيگانگي نگر كه من و يار چون دو چشم / همسايهايم و خانه هم را نديدهايم
يا شعري بدين لطافت
زندگي زيباست اي زيباپسند / زندهانديشان به زيبايي رسند
آنقدر زيباست اين بيبازگشت / كز برايش ميتوان از جان گذشت
حضرت حافظ ساختمان غزل را آنچنان رفيع ساخت كه بعد از 600 سال كسي نتوانسته به بالا بلندي ساختمان رفيع غزل نزديك شود، الا سايه كه در غزل از حيث زبان به حضرت حافظ نزديك است. با اين تفاوت كه غزليات سايه همراه با مضامين اجتماعي است كه در دوره خاص و ويژهاي كه از سال 1306 تا هماكنون مصايب و مسائلي كه بر تاريخ و مردم ايران رفته است، در شعر سايه خود را ظهور و بروز داده است. مضاميني كه مبين احوال زمان و احساسات شاعرانه شاعر است كه از پديدههاي اجتماعي تاثير گرفته است مانند اين شعر:
«امروز نه آغاز و نه انجام جهان است / اي بس غم و شادي كه پس پرده نهان است / گر مرد رهي، غم مخور از دوري و ديري
داني كه رسيدن هنر گام زمان است»
يا اين شعر نيمايي
«وه چه شيرين است / رنج بردن پا فشردن / در ره يك آرزو و مردانه مردن / و اندر اميد بزرگ خويش / با سرو زندگي بر لب/
جان سپردن / آه – اگر بايد»
زندگاني را به خون خويش رنگ آرزو بخشيد و به خون خويش نقش صورت دلخواه زد بر پرده اميد
يا زماني كه همانند مولانا به رقص سماع وادارمان ميكند:
بگرديد، بگرديد، درين خانه بگرديد
درين خانه غريبيد، غريبانه بگرديد
يكي مرغ چمن بود كه جفت دل من بود
جهان لانه اوست پي لانه بگرديد
يكي ساقي مست است پس پرده نشسته است
قدح پيش فرستاد كه مستانه بگرديد
سايهاي كه اساتيد بنام موسيقي همانند استاد شجريان به اندازه اشعار حافظ و سعدي از شعر او سود بردهاند و اتفاقا مهمترين آوازهاي ماندگار از چشمه جوشان شعر سايه سيراب شده است . حال اين پير پرنيانانديش كه با تاسف زمانه با او نساخت حتي با خانهاي كه در تهران پاي درخت ارغوانش شعرها سروده بود.
ارغوان شاخه هم خون جدامانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابي است هوا
يا گرفته است هنوز؟
من درين گوشه كه از دنيا بيرون است
آسماني به سرم نيست
از بهاران خبرم نيست
آنچه ميبينم ديوار است آه
خانه سايه در تهران در شاخهسار گمنامي گم شد، در حالي كه بايد خانه او به يادگار تا هميشه محفل ادبي ميشد.
خانه مادري سايه در رشت تخريب شد، نميدانم دوستان گيلاني كه اتفاقا سري در سرها دارند از معاون رييسجمهور كه بر سر خم ميسازمان برنامه و بودجه نشسته است تا مديرمسوول روزنامه اعتماد كه علاوه بر صندلي سبز مجلس شوراي اسلامي مجلس آراي روزنامه اعتماد است تا اساتيد بزرگواري همانند دكتر فياض زاهد چه پاسخي به تاريخ خواهند داد؟... خانه مادري اميرهوشنگ ابتهاج با وجود وعدههايي كه شوراي شهر و شهرداري و ديگر نامآوران رشتي و گيلاني داده بودند در لهيب بولدوزرها تخريب شد. اميرهوشنگ ابتهاج شاعري كه به گفته استاد شفيعي كدكني اگر شهپري از شعر حضرت حافظ از بن تاريخ به زمانه ما شرري زده باشد، آن شرر در شعر سايه است. نميدانم مردم گيلان عموما و رشت خصوصا جواب تاريخ را چه خواهند داد كه ميتوانستند اما نخواستند خانهاي كه سايهپرور بود را به ويراني نظارهگر شدند تا خرمني از آهن و فولاد ياد گلچين گيلاني و اميرهوشنگ ابتهاج را از محله سبزه ميدان رشت به فراموشي بسپرد.
فرياد كه از عمر جهان هر نفسي رفت
ديديم كزين جمع پراكنده كسي رفت
شادي مكن از زادن و شيون مكن از مرگ
زين گونه بسي آمد و زين گونه بسي رفت