اولين داستان حسينآتشپرور در سال 1350 و دردوران دبيرستان منتشر شد و كارهايش پساز آن مورد توجه رسانهها قرار گرفت و هفدهسال بعد او موفق شد داستاني در ويژهنامه«دريچهتازه» همراه با آثاري از محمود دولتآبادي، اصغر الهي و چند چهره شناخته شده داستاننويسي منتشر كند. حسين آتشپرور در ۲۰ آبان ۱۳۳۱ در ديسفان گناباد خراسان بهدنيا آمد. او از سال ۱۳۴۰ در مشهد زندگي ميكند.از كتابهاي اين نويسنده ميتوان به آثاري چون«اندوه»، «خيابان بهارآبي بود»، «ماهي درباد» و...اشاره كرد.
موضوعي كه درباره كتاب«من و كوزه» براي من جالباست. نگاه به وجه روايت داستاني در رباعيات خيام است. تاكنون كتابهاي زيادي پيرامون جنبههاي مختلف سرودههاي اين شاعر منتشر شده اما وجه داستاني آنها كمتر مورد توجه قرار گرفته. برايمان بگوييد كه چه عواملي باعث شد با اين نگاه به سراغ خيام برويد؟
درست است كه امروز شعر و داستان هركدام راه خود را ميروند و به استقلال رسيدهاند، اما بهخاطر داشته باشيم كه در تمام دوران ِادبيات ما، شعر و داستان در كنار هم راه رفته و هريك قدم در جغرافياي ديگري گذاشته است و بعد از اين هم خواهد گذاشت. بهياد آوريم كه درگذشته بيشترِ شاعران ما براي روايتگريهاي خود از قالبهاي شعري استفاده ميكردند و من آنها را داستاننويس يا شاعران داستاننويس ميدانم: فردوسي، يكي از قلههاي داستانسرايي جهان همين كار را ميكند. ناصرخسرو، در همين مسير براي بيان انديشه فلسفي خودش و همچنين پند و اندرزهايش قالب شعري قصيده را انتخاب ميكند.
سنايي، ديدگاههاي داستاني عرفاني خودش را در همين شكل بيان ميكند.آيا ما ميتوانيم منكر عاشقانهترين منظومه فارسي كه از نظامي است، باشيم. همين طور بياييد سعدي، عبيد زاكاني، حافظ، عطار، مولوي و... حتي معاصريني مثل پروين اعتصامي داستانهايشان را با زبان شعر گفتهاند. اخوانثالث بيشتر شعرهايش روايتهاي داستاني است. به گمان من وارد كردن روايتهاي داستاني به شعر نو از هوشمنديهاي اخوان بود. و اين وجه داستاني او باعث شد شعر نو بيشتر جاي خود را در ميان جامعه باز كند.ازاين بابت خيام ميتواند داستاننويس باشد. اكثر ترانههايش ساخت داستاني دارند.آنهايي هم كه ندارند از سازههاي داستاني استفاده ميكنند. به عنوان درآمد: در كـارگـه كــوزهگـري رفتــم دوش/ديدم دوهـــزار كـوزهگـويا و خمـوش/ناگـاه يكــي كـــوزه برآورد خــروش/كو كوزهگر وكوزهخر وكوزه فروش؟
اين ترانه يك داستان كوتاه بيست و دو واژهاي است.
وقتي امروز در يك ترانه كه حداكثر بيست وشش واژه است و نزديك به هزار سال پيش سروده شده و توانسته است خود را به امروز برساند، به بيش از ده سازه داستاني برميخوريم كه با معيارهاي داستان امروز نزديكي دارد، شگفت زده ميشويم.
در ترانه بالا: 1- زمان.2- مكان.3- زاويه ديد.4- پيرنگ.
5- روايت.6- تناقض.7- تصوير.8- جزيي نگري.
9- واقعيت پذيري.10-عادت شكني.11- ايجاز (ميني ماليسم) 12- بازي با متن 13- شكل و ساختار. و...وجود دارد.البته از متن كوتاهي چون ترانه نبايد انتظار داشت كه دقيقا مانند يك داستان رفتار كند. جغرافيا- سرزمين و فيزيك ترانه اين اجازه را به آن نميدهد.
نكته جالب كارهاي رباعيات خيام همان كوتاهي و تاثيرگذاريبيش ازحد است. نكتهاي كه يك داستاننويس را به ياد مولفههايي چون مينيماليسم مياندازد. به نظر شما ارتباط بين رباعي و شيوه مينيمالنويسي در چيست؟
يكي از جنبههاي مهم كار خيام در ترانهها، ايجاز است.در بحث ايجاز به دو مساله پرداخته ميشود؛ يكي قياس عام بين ترانه كه كل وجودش را ايجاز شكل ميدهد، ديگر، داستان مينيماليستي كه ايجاز اصليترين ويژگي آن است. اين دو، دراين وجه به هم نزديك شده و شباهت دارند. و ديگر، شكل خاص ايجاز در ترانههاي خيام كه مورد بحث ما است. به طور كل ترانه در بين نوع شعر پارسي، از نظر ساختمان موجزترين ساخت را دارد. ايجاز هم به معناي كلامي و هم به معناي ساختياش در ترانه بالا. كلامي از آن جهت كه هيچ دوبارهگويي و يا تكرار در اعمال و حركات روايتگرِ داستان و يا شخصيتها به چشم نميخورد. ساختي از آن نظركه نميآيد و به ما بگويد چون شب است، كوزهگر، كوزهخر و كوزهفروش رفتهاند بخوابند. اين همان چيزي است كه (همينگوي) به ما ميگويد: آنچه را كه خواننده ميداند از داستان حذف كن.
مينيماليسم حاصل جامعه مدرن صنعتي است كه در اواخر دهه 1960 در نيويورك شكل گرفت، يكي از مهمترين جنبشهاي هنري امروزِ قرن بيستم است. مينيماليسم اگربيش از حد بر ايجاز، تصوير و پيراستگي اثر ادبي تاكيد دارد، ترانه اضافه بر اينها، پيچيدهترين قالبي است كه با منطق سروكار دارد. داستاننويس عصاره دنياي عظيم خود را به صورتي كاملا فشرده و موجز در آن ميچكاند تا خلاقيت و هنر خود را در آن به نمايش گذارد. ترانههاي خيام نه تنها ويژگيهاي كامل يك اثر هنري مينيماليستي را دارد، بلكه در بيان ايدههاي فلسفي و پرداختن به مسائل بنيادي بشر و هستي، از آن هم فراتر ميرود.
شما سالها براي نوشتن اين كتاب صرف وقت و هزينه كردهايد و تمام تلاشتان بر اين بوده كه وجوه تاريخي و دلايل سرودهشدن يك رباعي يا ترانهرا بررسي كنيد. دراين بررسيها به چه نكاتي تازه ازخيام رسيديد كه تاكنون گفتهنشده؟
در دوره معاصر است كه عموم بيشتر خيام را به عنوان شاعر ميشناسند و شعر او كاربرديتر است. هدايت كه تيز هوشي خاصي دارد از اين فراتر ميرود و وجه فلسفي او را هم ميبيند.
اين ديدگاه مربوط به زمان ماست. يعني وقتي كه خيام زنده نيست.
در سال 572 قمري يعني 50 سال بعد از مرگ خيام عمادالدين اصفهاني ميگويد: خيام شاعري است در خراسان. در سال620 يعني 100 سال پس از خيام، نجمالدين رازي دو رباعي از او در كتاب مرصادالعباد ميآورد. و در سال 741 قمري يعني 220 سال پس از خيام 13 رباعي در مونسالاحرار ديده ميشود.
همه اينها ميرساند كه خيام در زمان خودش به شاعري مشهور نبوده و شعر كار اصلي او نبود. وگرنه مثل فردوسي و ناصر خسرو و رودكي از او به عنوان شاعر ياد ميشد.
بر ميگرديم به زمان خود خيام؛ دو نفر او را ديده و دربارهاش نوشتهاند. يكي نظامي عروضي است. كه او هم دوبار با او ديدار داشته؛ يكي در زمستان به شهر مرو. ديگري در كوي برده فروشان به شهر بلخ. در هر دو ديدار خود از نجوم خيام صحبت ميكند و پيشگويي او.
حسن بيهقي كه در كودكي خيام را ميبيند ميگويد در طب و لغت و نجوم مهارت داشته.
مساله ديگر اينكه؛ در زمانِ سلجوقيان از تقويم هجري [قمري= ماهي] استفاده ميكردند. سالِ قمري براساس گردشِ ماه برمدار خود درسال عادي 354 روز است. به همين خاطر بعضي از ماههاي آن 30 و چند ماه ديگر آن 29 روز است. اين اختلاف 11 روز بين سال خورشيدي و قمري باعث ثابت ماندن سال خورشيدي و متحرك بودن سال قمري نسبت به سال خورشيدي ميگردد.
ماموران حكومتي در زمان گرفتن خراج ِساليانه (ماليات) كه محصول كشاورزي بود، وقتي در آخرِ سال قمري به مردم مراجعه ميكردند، با آنها درگير ميشدند و جامعه به هرج ومرج كشيده ميشد.
اين درگيري چرا و چگونه پيدا شده بود؟
بهطور مثال اگرآخرماهِ ذيحجه كه آخرسال قمري است و ماموران مالياتي بايد خراج ميگرفتند برابر بود با اول ميزان= پاييز (بهار اول سال كشاورزي و پاييز آخر سال كشاورزي) كه محصول به دست ميآمد، 10 سال بعد آخر ذيحجه 110 روز جلوتر از پاييز بود و مطابق دهم دي ماه ميشد. در ماهِ دي محصولي نبود كه به ماموران داده شود. در نتيجه درگيري پيش ميآمد. اين بود كه براي پايان دادن به اين وضع، در روز 14 اسفند سال453 هجري خورشيدي (1074 ميلادي) جلالالدين ملكشاه به خاطر حل ريشهاي اين مشكل دستور بهسازي تقويم را به نظام الملك مي دهد. خيام با 7 نفر ديگر:
1- ابوالفتح عبدالرحمن منصور خازني (خدمتكار و خزانهدار مرو)
2- حكيم ابوعباس لوكري
3- ابومظفر اسفزاري
4- ميمون ابن نجيب واسطي
5- ابن كوشك بيهقي مباهي
6- بهرام (منجم ويژه ملكشاه)
7- محمدبن احمد معموري
از دانشمندانِ رياضي و ستاره شناسان آن زمان بودند كه به سرپرستي عمر خيام در اصفهان (پايتخت سلجوقيان) ري و نيشابور به رصد و تحقيق ميپردازند و پس از 4 سال تحقيق و محاسبه با كار شبانهروزي، سال خورشيدي را كه همين تقويم امروزي ما است محاسبه ميكنند.
از طريق شكل و ساخت دوراني 360 درجه ترانههاي خيام كه متاثر از گردش متناوب سينوسي 365 روز زمين به دور خورشيد است، به اين گمان ميرسم كه خيام ترانههايش را بعد از محاسبه تقويم گفته. به طوري كه اگر هر ركن ترانه را يك فصل به حساب آوريم؛ يك ترانه با چهار فصل خود يك سال خورشيدي را نشان ميدهد و چنين ساختاري دارد. و در اين ساخت نه تنها خيام شاعر و فيلسوف كه خيام داستاننويس، منجم، رياضيدانو ... كه شخصيت تركيبي او را در مهندسي ترانه هايش خواهيم ديد.
به عنوان يك نويسنده پيشكسوت برايمان بگوييد كه چگونه ميشود پلهاي ارتباطي بين ادبيات كلاسيك و مدرن را محكمتر كرد و مثلا از دل آثار كلاسيك به مولفههاي تازه در داستاننويسي رسيد؟
فلات ايران به خاطر جغرافيا و بوم قرنها سرزمين كشاورزي بوده و فرهنگ و عادتها و باورهاي ما را شكل داده و از خود متاثر كرده است. با اين گونه فرهنگي است كه ما و اجداد ما رشد كرده و ادبيات و هنر با چنين ساختي به وجود آوردهايم.
پيشزمينههاي دوران مدرن كه مربوط به جغرافياي ما نيست، از زمان شاه اسماعيل اول 1501يعني تفنگ و بعد آمدن برادران شرلي؛ آنتوني و رابرت، شروع ميشود. اما بناي اصلي آن را ميشود از مشروطه به حساب آورد. دوران مدرن و بعد آن – هرچند كه از سرزمين ما نيست، اما براي ما پديدهاي جديد است و نميتوان از جذابيتهاي آن گذشت و آن را ناديده گرفت و در غار زندگي كرد.
از طرفي پيشينه قوي در هنر و ادبيات كلاسيك داريم.به آثار كلاسيك نميتوان با همان ديدگاه گذشته نزديك شد و آن را نبش قبر و به آن در گذشته زندگي و آن را تنها تفسير متن كرد. از طرفي به شيوه آل احمدي هم نميتوان با پديده مدرن برخورد كرد. آن را ميشود به امروز آورد و كاربردي كرد. همان كاري كه هدايت در بوف كور كرد؛ داستاننويسي را كه هنري مدرن است، در فرم و ساخت ايراني كرد. و اثري يگانه خلق كرد. با آن نه برخوردي احساسي و روبنايي كه برخوردي هنري كرد. همان كاري را كرد كه ابراهيم گلستان در زبان و نثر امروز كرد. همان كاري را كرد كه گلشيري در تمام حيات هنري خود با داستان كرد.
با توجه به مطالعاتي كه پيرامون ادبيات كلاسيك داريد ميخواهم بپرسم فقط رباعيات خيام داراي ريشههايي ناب از داستان و روايت هستند يا ردپاي اين گرايش را ميتوان در آثار ديگر شاعران هم ديد؟
بيشتر آثار كلاسيك ما اين ظرفيتهاي ناشناخته را دارند كه بايد كشف كرد. ما به كاشف نياز داريم كه با ديد نو و امروزي به سراغ اين آثار بروند. نه گرته برداريهاي كهنه.و تفسير متن ونبشقبرهاي دانشگاهي كه دانشكدههاي ادبيات ما بوي جسدهاي تكهپاره شده قرن چهار و پنج را گرفته.بايد كاري خلاقه كرد. نه پايان نامهاي براي نمره و رتبه. همان كاري را كرد كه هدايت و قزويني و همايي و مينويي و ديگران درباره آثار كلاسيك ما كردند. شاهنامه يك ثروت فرهنگي ملي و فراملي است. ليلي و مجنون.سعدي. عبيد زاكاني.هزار و يك شب و سمك عيار و اميرارسلان نامدار. حتي حسين كرد.
يكي از كارهاي ديگرم، روي شكل و ساخت داستاني موش و گربه است. اثري است شگرف. متني است بهشدت داستاني و امروزي. با زبان ساده. تمثيلسازي قوي. به دليل زبان ويژه از خواننده كودك تا بزرگ را شيفته خود ميكند. به خاطر ويژگيهاي زبان، شخصيت، تصوير، حركت، تمثيل و آشناييزدايي كه از سازههاي داستان امروز است، از مرزهاي زمان و مكان عبور ميكند.
كتاب «من و كوزه» بايد چگونه خوانده شود تا تاثيرش بيشتر در ذهن بماند. منظور اين است كه اين كتاب فقط براي افرادي خاص نوشته شده يا مخاطب عام را هم درنظر داشتهايد؟
كتاب[من و كوزه] سه بخش است.
بخش اول يا همان من و كوزه به آناليز شكل و ساخت هر ترانه بنا به شرايط آنكه در اصل نماينده گروه خود است ميپردازد.اين بخش از كتاب 100 صفحه ميشود.
در[من و كوزه] به دنبال معنا و يا اينكه كدام ترانه از خيام نيست يا هست، نيستم.
دومين بخش به اين ميپردازم كه ريشههاي اين ساخت چگونه و از كجا آمده.
موضوع ديگر اينكه فهرست تمام كتابهاي خيام را كه از 1303 تا سال 1396 منتشر شده از كتابخانه ملي در بخش دوم آوردم.
بخش سوم ترانههاي خيام است با توجه به نسخه هدايت- فروغي- احمد شاملو و طربخانه به تصحيح جلال همايي.
بخش سوم كتاب ترانهها و توضيح مربوط به آنهاست. استناد من فقط از نظر تعداد ترانهها، صادق هدايت است. اما از آن عبور و به شكل كاربردي الفبايي با آن برخورد كردم. هدايت اولين كسي است كه در دوره مدرن به خيام ميپردازد. يك بار رباعيات خيام در 1303 و بار دوم 1313 ترانههاي خيام را منتشر ميكند. از اينها گذشته زبان هدايت به خيام و به زبان امروز از ديگراني كه بعدها درباره خيام كار كردند تازهتر است.
درباره ترانهها چند مورد هست كه بايد توضيح داده شود:
هدايت ترانهها را موضوعي آورده.كار من به صورت الفبايي، كاربردي است.
نكته ديگر اينكه ترانه را بهطور تطبيقي با چهار نسخه ترانههاي خيام هدايت-رباعيات خيام محمدعلي فروغي- ترانههاي خيام احمد شاملو-رباعيات خيام كتاب طربخانه جلالالدين همايي مقابله و با توجه به رياضيات و نجوم و موقعيت تاريخي خيام بررسي كردم.از اينها گذشته كساني كه ترانههاي خيام را گردآوري و ويرايش كردهاند با زبان معيار بوده. به زبان زمان نگارش خيام يعني زبان دري هم توجه كردم.و به كتابهاي آن زمان يعني نوروزنامه و... مراجعه كردم.
روش كار و انتخاب:
1- آنان كه محيط فضل وآداب شدند:
نسخه شاملو- جهانگير هدايت:
آنان كه محيط فضل وآداب شدند،
در جمع ِكمال، شمع اصحاب شدند،
ره زين شب تاريك نبردند به روز،
گفتـند فسانـهاي و در خـواب شدند.
نسخه فروغي:
آنان كه محيط فضل وآداب شدند،
در جمع ِكمال شمع اصـحاب شدند،
ره زيـن شـب تـاريك نبردند برون،
گـفتند فـسانـهاي و در خواب شدند.
نسخه شاملو، جهانگير هدايت: به روز
نسخه فروغي – دشتي: برون
به روز: نسبت به برون: 1- خاصتر است. 2- به نجوم و در نتيجه به انديشه خيام نزديك است.
برون: نسبت به بروز 1- كليتر است.
2- مبهم است.
3- عموميتر است
1- در اين ترانه شب استعاره است و كلي. برون فعل آن در برابر = شب قرار ميگيرد.
2- شب به معني شب: و روز هم از همان جنس منتها در تناقض با آن است.
شب تشبيه است از دوران زندگي .
از شب تاريك كه راه بيرون نميبريم، نميگويد به كجا ميرويم. ترانه به ما ميگويد: برون = برونِ شب: موقعيتاش براي ما نامشخص است. فقط ميگويد: برون، يعني برون از شب.
اما وقتي ميگويد: به روز
روز مشخص است يعني از شب (تاريكي) به روشنايي ميرويم. شب و روز با هم درتناقض هستند. و تناقض يكي از اصول بهكارگيري خيام در ترانههايش است؛ شگردي كه از علم نجوم او تاثير ميپذيرد.
شايد هم هيچ كدام از اينها نظر خيام نبوده باشد.
ازكارهاي تازه چه خبر و كي منتظر اثري ديگر ازشما باشيم؟
دو داستان بلند چهارده سالگي بر برف و ماه تا چاه مجوز نشر گرفتهاند و خيابان بهار آبي بود. ماهي در باد هم هر دو مجوز چاپ سوم را گرفتند و اميدوارم به نمايشگاه امسال برسند.