فيلمها براي ما با تيتراژ روي پرده شروع نميشوند، تابلوهاي تبليغاتي، پوسترها اولين پلان فيلمها هستند. تيزرها و تريلرها، پيشپردهها يا آنونسها و.... فضاي كلي فيلم را ساندويچ كرده و به ما نشان ميدهند. اينكه يك آنونس چند ثانيهاي آيا ميتواند فضاي كلي يك فيلم دو ساعته را نشان دهد يا نه ؟ خودش داستان قابل بحثي است. ياد گفتار متن خيلي از فيلمهاي هندي يا فيلمهاي فارسي ميافتم كه قصد داشتند با جملاتي هيجانبرانگيز كه عموما به عشق و انتقام مربوط ميشد در همان چند ثانيه نفس مخاطب را در سينه حبس كنند. چنان با آب و تاب تبليغ ميكردند كه انگار بزرگترين اتفاق كائنات در اين فيلم رخ ميدهد. در اين ميان نام فيلمها اولين جرقه را در مورد فيلم در ذهن تماشاگر ميزند، قطعا نامگذاري يك فيلم براي نويسنده و كارگردان خيلي سختتر از تهيهكننده است. كدام نويسنده و كارگردان خوب است كه نداند يك جريان تصويري دو ساعته به دو كلمه عنوان فيلم تبديل نميشود. رابطه تصوير با كلمه به خودي خود چالش برانگيز هست و اگر قرار باشد يك توالي تصويري دو ساعته با اهداف تشويق و ترغيب تماشاگر به دو كلمه عقيم تبديل شود، صد البته چالشيتر ميشود. من كه با اينگمار برگمان رابطهاي نداشتهام، اما احتمالا بين فيلمهايش فقط از نام فيلم «توتفرنگيهاي وحشي» راضي بوده است كه نسبت اين نام با فيلم در حد يك تصوير از فيلم يا يك كلمه در يكي از ديالوگهاست. اما عنوان فيلم، پوستر، تيزر، تريلر يا هر معرف ديگر براي فيلم مربوط به جريانهاي بازگشت سرمايه و سود است. رابطه آثار هنري با پول ميتواند موضوع جالبي براي محققان موضوعات تطبيقي باشد.
پوستر فيلم اولين رسانهاي است كه همزمان عنوان فيلم و گاهي تصويري از فيلم و عوامل اصلي را بازنمايي ميكند. اين بازنمايي در پوسترهاي كلاسيك در حدي شديد بود كه داستان فيلم را هم گاهي لو ميداد، اما براي مخاطب آن سالها كاملا معلوم بود كه فيلم در مورد درگيريهاي روزمره خودش است و گاهي با دانستن بخشي از داستان اتفاقا بيشتر تشويق ميشد تا فيلم را ببيند. رنگ و تصاوير هيجان برانگيز در پوستر فيلمهاي دهه سي و چهل ايران و سالهاي اول هاليوود چنان شدت داشت كه ميتوان پوسترهاي آن سالها را با نقاشيهاي اكسپرسيونيستي كه رسالت هيجاننمايي داشتند، مقايسه كرد. با اين تفاوت كه نقاشيهاي اكسپرسيونيستي هيجانات دروني و اسرارآميز را هم بازنمايي ميكردند، اما پوسترهاي وسترن هاليوودي يا پوستر فيلم فارسي هيجانات عريان و دمدستي را نشان ميداد. آن سالها اغلب تماشاگرهاي سينما دوست داشتند، شروع قهرماني براي بازيگرهاي محبوبشان از همان پوستر فيلم باشد. قبل از حضور اينترنت پوسترها و آنونسهاي تلويزيوني تنها رسانه تبليغي براي فيلمها بودند اما دورهاي بود كه در ايران خيليها سينما داشتند ولي تلويزيون نه. سينمايي كه اغلب نقاشيهايي با رويكرد هيجاننمايي و هيجانسازي بر سر درش ميچسباندند و پوسترها و عكسهايي هم بر شيشههاي ورودي سينما ديده ميشد كه نشان دهد داستان اين فيلم جذاب است و حسابي تماشاگر تخمه به دست را سرگرم ميكند. اين فيلمها بهزعم سازندگانشان حامل پيامهاي مهم بهداشتي و اجتماعي هم بودند. شما هم اگر گرافيست بوديد و اتفاقا اگر حرفهاي بوديد، هرگز سعي نميكرديد براي فيلم قبل از انقلاب، «مهدي مشكي و شلوارك داغ» و براي فيلمهاي بعد از انقلاب «آينه بغل، رگ خواب، خوك، هزار پا و.....» پوستر فاخر طراحي كنيد كه نشانهاي از امر والا داشته باشد. اين فيلمها در نهايت ارفاق ما را از خيابان و خانه به سينما ميبرند؛ آن هم سينمايي كه در حد كپي ناشيانه از همان خانه و خيابان است. باعث تاسف و عجيب است كه بسياري از فيلمهاي پرفروش سينماهاي ما رسالتشان در حد گاز خندهآور يا اشكآور سقوط كرده است. با وجود بيرحمانه بودن ولي بايد گفت براي والانگري، والاپسندي تفكر والا لازم است نه حساب بانكي بالا. انعكاس اين پوسترها در ذهن مخاطب حساس، انعكاسهايي از قبيل شيطنت، شلوغي و قطعيت است چون در اين فيلمها پيامهاي لخت و عريان و قطعي داده ميشود. در پوسترهايشان هم هيچ ابهامي وجود ندارد، مثلا از پوستر فيلم «رگ خواب» انتظار چه ابهامي را داريد وقتي اين فيلم نزديك به يك ساعت و نيم تصوير را حرام ميكند تا حرفي را كه هر روز در فضاي مجازي قرقره ميشود، بيان كند. نام خوانندههاي مطرح هم در پوستر فيلمهاي رگ خوابي كه رگ خواب تماشاگرها را دستشان دارند، جالب است. اين نامها در پوسترها، بازگشتي شيك و مجلسي به همان فيلم فارسي محبوب خودمان است. بايد اضافه كرد، پوستر اين فيلمها از خود فيلم دوست داشتنيتر است، چون پوستر حداقل يك تصوير است كه ميشود به شكل مجرد به عنوان يك ابژه زيباييشناسي و فارغ از ارتباطش با يك فيلم بد، مورد بررسي قرار گيرد و صد البته سخت است كه تصوير كاربردي را از كاربردش رها كرد. مثل قندان نديدن قندان است.
اما در همان سالهاي هاليوود و باليوود و لاليوود – لالهزاري - فيلمهاي وفادار به هنر سينما كه تكيهشان به تصوير بيشتر از داستان و ديالوگ بود، اين وفاداري را از همان پوستر فيلم نشان ميدادند مثلا در سينماي شرق و شمال اروپا فيلمها همان سالها هم اغلب با پوسترهايي متواضع، در حد نياز و با وضعيت لاجرم معرفي ميشدند، به پوستر فيلم توتفرنگيهاي وحشي – تاريخ انتشار 1957 - توجه كنيد.
اگر خطوط بالاي اين پوستر را هم افقي كنيم هيچ تظاهر و تفاخري در اين پوستر ديده نميشود و صد البته كه طرح پوستر كاري بسيار فاخر است. غلبه رنگ آبي در اين پوستر نشانهاي از قطعيت و همزمان تناليتهاش انعكاسي از عدم قطعيت است و اين از ابهام فيلم خبر ميدهد. فضاي كلي پوستر نشان ميدهد كه منتظر داستان يا حداقل داستان هيجانانگيز در اين فيلم نباشيد همان داستانهايي كه به قول ژيگا ورتوف افيون سينما هستند.
در پوستر فيلم طبيعت بيجان سهراب شهيد ثالث كه اثر مرتضي مميز گرافيست فقيد در سال 1354 كشورمان است با وجود خلاصهنگاري خوب و همراه با خود فيلم تصوير ريل و نامه كه سعي در بازنمايي داستان فيلم دارد، نقطه ضعفي بزرگ حساب ميشود، چرا كه داستان در اين فيلم نه سوژه است و نه ابژه فقط بهانهاي - و نه حتي بستري - براي طرح مفاهيمي انتزاعي مانند نگراني و تنهايي و انتهاست اما از قدرت طرح فونت عنوان فيلم در بالاي فيلم نميشود به سادگي عبور كرد.
جالب است كه بعد از گذشت سالها هنوز طرح كلي پوسترهايي كه فيلمهايشان صرفا براي فتح گيشه ساخته ميشوند، فرقي ندارد. البته با وجود تكنيكها و ابزارهاي جديد طراحي و چاپ غير از پوسترهاي ديجيتال، پوسترهاي كاغذي اين فيلمها هم براقتر شدهاند. بر عكس فيلمهاي انديشهگرا در فيلمهاي گيشهگرا تعدد عكس بازيگر يا تمركز روي يك بازيگر معروف فراوان ديده ميشود. تفاوت اساسي كه در پوسترهاي قديم و جديد ايجاد شده است در دسترسي به فونتهاي متنوع، رنگهاي نامحدود و شيوههاي چاپ است و گرنه همچنان همه جاي دنيا يك فيلم بد و متوسط پوستري شلوغ دارد و فيلمهاي خوب پوسترهاي ساده و خلوتي دارند. البته منظور از پوستر متوسط فيلم به معني گرافيك بد يا متوسط آن نيست، منظور انعكاس يا تجربه زيبايي شناسانه متوسطي است كه براي مخاطب خوب ميسازد و همانطور كه گفته شد اين يعني موفقيت طراح پوستر.
اما از تفاوتهاي عمده پوسترهاي كلاسيك با پوسترهاي جديد اين است كه قطع افقي براي پوسترهاي فيلمهاي غيرداستاني، بيشتر استفاده ميشود. عموما در پوسترهاي با قطع افقي انتظار هيجان كمتري در فيلم داريم تا پوسترهايي كه قطع عمودي دارند. همواره قطع عمودي سركشتر اما قابل كنترلتر از قطع افقي است كه براي فيلمهاي پيچيده و مبهم و بدون پايان استفاده ميشود، اين روزها كه بازار رونمايي داغ است، رونمايي از پوستر فيلمهاي جشنواره فجر هم جاي خودش را گرفته است و با كمال تعجب خيلي از خبرگزاريها در خبر رونمايي از پوستر از طراح پوستر اسمي نبردهاند، مثل اين ميماند كه در افتتاحيه فيلم اسم كارگردان را نياورند!
كلمه رونمايي به نوعي متبادركننده انتظار است. يعني ما وقتي منتظر چاپ و بازار آمدن كتابي هستيم، منطقي و احترامبرانگيز است كه رويداد رونمايي از طرف مولف يا ناشر برگزار شود. اين اتفاق براي مجموعه داستان يك نويسنده مطرح مناسب است، چرا كه طرفدارانش در جريان و منتظر كارهاي ايشان هستند. از اين حيث است كه ميتوان گفت رونمايي آقاي خواستگار براي خانوادهاي كه منتظر داماد هستند، منطقي به نظر ميآيد و گرنه قرار گذاشتن با خانوادهاي كه دخترشان قصد ادامه تحصيل دارد، اتلاف وقت خود و مزاحمت براي ديگران محسوب ميشود. اما رونمايي پوسترهاي جشنواره فجر حتي براي كارگردانهاي ناشناس هم معقول است، چرا كه مخاطبهاي جدي سينما در مورد فيلمهاي اين جشنواره حساس هستند و انتظار ديدنشان را دارند. واقعيت اين است هر ساله طراحي و گرافيك پوسترهاي جشنواره بهتر ميشود، چرا كه سرمايهگذاران به اين نتيجه رسيدهاند كه يك ارايه بد كار خوب را بد ميكند و پوستر اولين ارايه از فيلم است.
پوستر فيلم سينمايي «سرخ پوست» كه با طرحي از ميثم ميرزايي و لوگويي از محمد روحالامين و با عكس محمد بدرلو رونمايي شده است، پوستري خوانا، قاطع، كنترل شده، گيشه دوست، متظاهر، بازيگرمحور و داستاننما و كمي كلاسيك است. اين پوستر خيال مخاطب را راحت ميكند كه با فهم كامل فيلم از سينما بيرون خواهد آمد، احتمالا بسياري از مخاطبان سينما حقيقت و سينماي مستند با اين پوستر تشويق به ديدن اين فيلم نميشوند. پوستر فيلم سينمايي «خونِ خدا» با طراحي بنيامين قچاق هم براي حضور در جشنواره رونمايي شد. اين پوستر، كلاسيك، هيجاننما و نزديك به نقاشي است. رنگ سياه غالب به پوستر فضاي سنگين و نوشتن عنوان فيلم در اين پوستر با خط نستعليق تم ديني را به فيلم نسبت ميدهد. پوستر فيلم «غلامرضا تختي» بيشتر از پوستر فيلم شخصيت طرح جلد يك كتاب را دارد. خوانا نبودن اين پوستر در قابهاي فضاي مجازي مثل قاب تلفن همراه از نقاط ضعف اين پوستر است.
اما در پوستر فيلم جاندار كه نام طراحش در خبرگزاريها و روي خود پوستر نيست، ضرورت عنوان انگليسي فيلم در پوستر درك نميشود و ناخوانايي اين پوستر در قابهاي مجازي ديده ميشود. ولي اين پوستر خالص و صميمي با رنگ ماتش خيلي متواضع است. با بررسي پوستر فيلمهاي جشنواره به اين نتيجه ميرسيم كه طراحي پوستر فيلم در ايران اغلب از يك ساختار ثابت تبعيت ميكند. در اين پوسترها الگوي ثابت عكس بزرگي از هنرپيشه يا هنرپيشههاي معروف در كنار اطلاعات عوامل فيلم است اين يعني سلطه بازيگر به سينما و خبر خوبي نيست. به اميد روزي كه رنگ پوستر فيلمهاي زرد هم زرد باشد چون هيچ سينمايي بعد از فيلم پول بليت را پس نميدهد.