درباره نمايشگاه نقاشي «واحد خاكدان»
انبوهي از معنا
ساره بهروزي
گالري ماه در برگريزان پاييزي، ميزبان آثار نقاشيهاي واقعنما و مفهومي «واحد خاكدان» يكي از هنرمندان نقاش ايراني است؛ هنرمند نقاشي كه با ارايه بينظير آثارش ما را با ذهنيت و احساساتي ژرف و خالص آشنا ميكند. «واحد خاكدان» متولد (1329) هنرمندي است كه بيشتر با سبك نقاشي فتورئاليسم شناخته ميشود. او درسال 1350از هنرستان هنرهاي زيبا فارغالتحصيل و به دانشكده هنرهاي تزييني در رشته معماري داخلي وارد ميشود. اولين نمايشگاه آثار او در سال 1353ارايه شده است. خاكدان در سال 1360 به آلمان مهاجرت ميكند. آقاي خاكدان تاكنون در بيش از 30 نمايشگاه انفرادي و 68 نمايشگاه گروهي شركت داشته است. همچنين يكي از نقاشيهاي اين هنرمند با نام «زمستان1979» كه در سال 1360 نقاشي شده، هم اكنون در موزه هنرهاي معاصر تهران نگهداري ميشود.
در واقع مفاهيمي مانند خاطره، ريشه، فضا و مكان كه در تصويرها ظهور مداوم مييابند، به ناگاه بيننده را با حضور پررنگ مفهوم فضا در اثرهاي نقاش روبهرو ميكنند. فضا و مكان معاني بسياري در نشانهشناسي دارند، چراكه با مجموعهاي از رمزگان خود در حال دلالتپردازي هستند. همچنين مكان عنصري اساسي در هويت ساكنانش محسوب ميشود. انسان از مكانها، تصويرهاي متفاوتي در ذهنش دارد و همين تصاوير ذهني احساسي روي ادراكات آدمي از محيط هستند كه در بازنماييها تاثيرگذار ميشوند. «ژرژ پوله» نويسنده و منتقد بزرگ و صاحب سبك فرانسوي در قرن بيستم معتقد است «بدون وجود مكانها افراد چيزهاي انتزاعي بيش نيستند. اين مكانها هستند كه تصوير آنها را مشخص ميكنند و به اين ترتيب، پشتوانه لازم را به ما ميدهند؛ پشتوانهاي كه به لطف آن ميتوانيم به آنها جايگاهي در فضاي معنويمان اختصاص دهيم، رويايشان را ببينيم و به يادشان آوريم.»
فضا، رابطه بين چيزها با زمينه است. فضاها براساس تجربه افراد در ذهنشان مرتب بازتعريف ميشوند. از نظر لغوي فضا شامل مكاني ميشود كه اجسام و عناصر مادي اشغال كردهاند. نقاشيها داراي فضايي مركزي هستند كه مستقيم حس ميشود و از طريق عناصر موجود در آن مكان مرتبط با فضا است كه شناخته و بازتعريف ميشوند. بدينگونه هنرمند به ترسيم فضايي ميپردازد كه نمادي از خويشتن خويش داشته باشد. در واقع اين خود هنرمند است كه تصميم گرفته نماي بيروني وجودي را با فضاي دروني خانه اين گونه درهم آميخته، به هم فشرده، غمگين و از همه مهمتر ايستا و مرده نشان دهد. گوشهاي از خانه متروك، مكان امن و پناهگاهي براي روياپردازي شده است. زيرا ميدانيم كه خاطرات بسياري از ما در خانه معناي خود را مييابند. خانه پذيراي پيشامدهاي پيدرپي و مكاني براي روياپردازي است. پس ميتوانيم بپذيريم كه جابهجايي مكاني افراد موجب دگرگوني در تخيل و صورتهاي خيالي ميشود. جابهجايي يا مهاجرت، ارتباط فرد را از جايي كه به آن خو گرفته و شخصيتش را شكل داده جدا ميكند و فرد مهاجر وارد فضاي ديگري ميشود؛ فضايي كه از نظر اجتماعي، فرهنگي و حتي رفتاري با محيط خودش تفاوتهاي بسيار دارد. فضاهاي تازه و جديد گاهي به خاطرات شخص امكان دوباره زيستن ميدهند. آنهايي كه به نظر ميرسيد با ترك مكان و دوري فضا، از فرد جدا افتادهاند، ظهور مييابند.
ذهنيت خيالپرداز، نگاه تيزبين، دقت و توجه نقاش به پيرامونش، سبب شده نمايش آثار هنرمند با خاطرهها جنبه عمومي پيدا كند. نوستالژي چيزي بيشتر از يك يادآوري در آثار ديده ميشود. دانشمندان معتقدند «نوستالژي نوعي گرايش طبيعي در انسان است كه براي همه وجود دارد.» اما گاهي تحت تاثير تغيير و تحولات مهم زندگي، ظهور و بروز ويژهاي پيدا ميكند. خاطرات افراد در هويت بخشيدن به مكان بسيار موثر است. نوستالژي گاهي مانند يك حس مشترك بين افراد جهان بازنمايي ميشود. گاهي براي معنا دادن به زندگي و گاهي براي ارتباط داشتن با ديگران بازتعريف ميشود. ميدانيم فوتورئاليسم مسالهاش واقعيت است. اما واقعيت تابلوهاي نقاشي ساده و گذرا نيستند، ساختاري لايهاي و پيچيده دارند. به همين سبب ميتوان بيان داشت؛ تصاوير انبوهي از معناها را در خود گنجاندهاند. در بيشتر اثرها بيننده شاهد بههم فشردگي و رنج بيساماني تصاوير است. بنابراين مخاطب در نگاه دقيقتر به محوري از غم و غربت كه مفهومي جهانشمول پيدا كرده پي ميبرد.
مخاطب در آثار نقاش همواره به دنبال برقراري رابطهاي محكم بين نشانهها و واقعيت ميگردد. تابلوهاي نقاشي خاكدان واقعيتي را نمايش ميدهند كه هم دور هست و هم نزديك. دور است چون كهنگي و انباشت اجسام قديمي و عكسهاي گذشته را دارد. نزديك است زيراكه هر آدمي با نگهداري از وسايل كودكي و خاطرهانگيز سعي در زنده نگهداشتن آنها دارد. اما تصاوير نقاشيها فراتر ميروند. اگرچه مكانها ثابت هستند اما به نظر ميرسد عامل زمان در بازنمايي فضا دخالت دارد. چمدان، نامههاي پراكنده، لباسهاي تهي شده از تن آدمي، در نگاه اول شخصي جلوه ميكنند اما در معناي گستردهتري قرار ميگيرند. اين تكه پارههاي خاطرات ذهني كه بازسازي شدهاند، تنها معطوف به يك خانه نيست؛ بلكه معني بزرگتري با نام مهاجرت را ميتواند تداعي كند. رنگهاي حاكم بر فضا و ديوارهاي پوسته پوسته شده با نور بيرمق وكهنگي مكان كه مكرر در آثار ديده ميشود؛ گويا معني خاك وطن را دارد. ديوارها را ميتوان ارجاعي ضمني از اسارت در فضا دانست. پنجرهاي پنهان از ديد كه نور كمرنگي بر ديوار تابانده در تقابل ديوار پوسته شده و نمگرفته را ميتوان رهايي فرض كرد. مهاجر تصاوير خيالي سرزمين خود را به شكل ايستا در ذهن شكل ميدهد، چون با گذشته سر وكار دارند و زمان حال همواره در سرزمين جديد پيش به آينده است. درهم ريختگي اجسام ريز، عكسهاي معلق، ابزارهاي خانگي و اسباببازيهاي دوران كودكي همانطور كه پيشتر اشاره كردم، همگي حسي از سكون و ايستايي را منتقل ميكنند. قرار دادن ابزار ثانوي در جهتهاي متفاوت نشان از وقايع پيش از خود دارند؛ دلالتي كه در ذهن تمام شدني نيست. بار عاطفي و احساسي نامههايي كه باز نشده، مرا با توصيفي از مرگ سوژه و زماني كه از دست رفته مواجه كرد. همچنين شاخههاي خشك و مردهاي كه تنها نشانه حياتي در گذشته بودهاند؛ گذشتههاي فنا شدهاي كه در گذر از احساس نگذشتهاند و در نهايت سادگي عناصر و ابزار موجود در تصاوير، حس زوال را گوشزد ميكنند.
نمايشگاه نقاشي «واحد خاكدان» را ميتوان نمايشي اسرارآميز از احوال و اشيايي دانست كه تخيل از جهان واقعي وام ميگيرد و سبب پيوند واقعيت با خيال ميشود. توجه ويژه نقاش به دورريزها، فضايي تاثيرگذار و پر معنا از واقعيت گذشته و بيرمق زندگي ايجاد كرده است. درحقيقت نشانههايي مانند عروسك، ماشين و خرس اسباببازي هستند كه ما را با دنياي ديگري در وجود خودمان نيز آشنا ميسازند؛ دنياي وجودي كه در ذهن هر كسي ثابت و پايدار نيست، اما نقش تعيينكنندهاي در آفرينش دلالتهاي ماندگار دارد. بنابراين ميتوان اظهار داشت؛ آثار معناهاي ضمني در خود نهفته بسياري دارند.