• 1404 يکشنبه 11 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4244 -
  • 1397 شنبه 10 آذر

گپ‌وگفتي با راشد انصاري «خالو راشد» به مناسبت انتشار كتاب«پزناله»

طنز هيچ‌گاه اشرافي نمي‌شود

رسول‌ آباديان

 

 

راشد انصاري مشهور به(خالو راشد) شاعر، نويسنده، روزنامه‌نگار و طنزپردازي است كه بيش از دو دهه در عرصه طنز حضوري فعال دارد و با مطبوعات كشور همكاري مي‌كند. انصاري بيش از ۱۵سال است كه در حوزه هنري استان هرمزگان فعاليت مي‌كند و بنيانگذار انجمن طنز در اين استان است. انصاري به ‌طور حرفه‌اي از اوايل دهه 70 فعاليت خود را در زمينه شعر و داستان طنز آغاز كرده و آثاري مختلف در نشرياتي چون اطلاعات هفتگي، جوانان امروز، دنياي طنز، طنز پارسي، خورجين، گل آقا، پسران و دختران، صبح ساحل، دريا، مرجان، گامبرون، نداي هرمزگان و… به چاپ رسانده است. اين طنزپرداز در حال حاضر نيز در روزنامه نداي هرمزگان به عنوان خبرنگار و دبير گروه شهرستان همچنين دبير گروه طنز مشغول به كار است.

برخي از آثار راشد انصاري با نام‌هايي مستعار چون اديب بندري، شكاك، فيل عينكي، خالو راشد، كوسه جنوب، دل آقا، بچه ديده‌بان و... در نشريات منتشر شده است.

از ميان كتاب‌هاي منتشر شده انصاري مي‌توان از آثاري چون «دغدغه‌هاي بي‌خيالي»، «اين مرد مشكوك»، «لطفا ميخ نشويد»، «پشت پرده» و «طنزينه = طنز اينه !!» نام برد.

 

هميشه با خودم فكر كرده‌ام كه طنز راشد انصاري، طنزي براي عموم مردم است چون اغلب نوشته‌هايش از زبان مردم كوچه و خيابان و مردم عادي نوشته مي‌شود كه البته كار ساده‌اي هم نيست. اين ساده كردن مسائل پيچيده سياسي و اجتماعي و بازگو كردنش مثلا از زبان يك كارگر يا رفتگر يا فروشنده، حالا ديگر به سبكي مخصوص تبديل شده. پرسش اين است: در طنز چه مي‌بينيد كه دوست داريد همه را از لذت خواندنش بهره‌مند كنيد؟

بحث روي همين بهره‌مند كردن انسان‌هاي اطراف از آن چيزي است كه توانايي انجام و توليد آن را داريم. به نظر من گوهر گم شده جامعه امروز، شادي است و مهم‌تر از توليد شادي، قسمت كردن آن با اطرافيان است. در‌ واقع آنچه كه اجر معنوي يك هنرمند تعريف شده و من دوست دارم همان لذت بردن از تقسيم آن چيزي است كه از وجود آدم سرچشمه مي‌گيرد و من هميشه اين‌ طور تعريفش كرده‌ام. همين مي‌تواند بهترين انگيزه باشد تا يك انسان شبانه بنشيند، بي‌خوابي بكشد تا اثري خلق كند و باعث شادي ديگران شود. در طنز چيز ديگري هم هست و آن اينكه علاوه بر تقسيم شادي خود با ديگران در دردها و غصه‌هاي ديگران هم شريك مي‌شوي و اين چيزي نيست جز تمرين مداوم مهرباني و سخاوت كاري كه يك طنزپرداز و يك هنرمند شبانه‌روز مشغول انجام آن است.

در جايي خواندم كه طنزهاي انصاري، حرف دل مردم فرودست‌ جامعه است و خودم هم اين موضوع را قبول دارم. البته در حوزه طنز معمولا با چنين قشري سروكار داريم و هم طنزنويس و هم طنزخوان بيشتر دوست دارند به قول معروف به كف جامعه توجه داشته باشند. اين قابليتي كه در طنز هست معمولا در گونه‌هاي ديگر ادبي در دوران ما كمتر يافت مي‌شود. منظورم اين است كه طنز هنوز مانند خيلي از شاخه‌هاي ادبي و هنري ديگر، اشرافي نشده و تعلق خود را با بدنه جامعه حفظ كرده است. چرا؟

طنز هيچ‌گاه و در هيچ زماني نمي‌تواند اشرافي شود. طنز به مثابه وجود عقرب است در خانه اشراف و هيچ‌گاه حتي به نظر من طنز در آن سطح نازلش كه مليجك‌ها در دربار براي سرگرمي اشراف انجام مي‌دادند، باز هم كابوسي بود سرگرم‌كننده براي آنها كه بر اموال مردم چنبره مي‌زدند به مردم زور مي‌گفتند و... هيچ كسي به اندازه طنزپردازان با واقعيات تلخ جامعه مانوس نيست. طنز‌پردازي هنر تبديل تلخي‌ها به شيريني‌هاست. طنز نيش دارد و اين نيش لازمه طنز است. خوشبختانه بايد عرض كنم طنز چه مكتوب و چه مصور، جزو نجيب‌ترين شاخه‌هاي هنر و ادبيات است و اين نجابت را از همين در كنار مردم بودن و بيان درد طبقه فرودست جامعه دارد.

در اغلب آثار شما مي‌توان رگه‌هاي مختلفي از سبك‌هاي مختلف طنزنويسي را مشاهده كرد. من فكر مي‌كنم علاوه بر انديشيدن به محتوا به‌ شدت متمايل به فرم هم هستي. اين برداشت من درست است؟

من هميشه سعي كرده‌ام در هر چيزي حد وسط را بگيرم و اين در تمامي مراحل زندگي من هست. در شعر هم همين رويه را انتخاب كرده‌ام. نه محتواگراي سرسختي بودم و نه فرماليست خشك. به محتواي آنچه كه مي‌گويم، اهميت زيادي مي‌دهم و وسواس زيادي بعد از چه گفتن روي چگونه گفتن دارم. اعتقاد دارم يك حرف هر چند هم زيبا و عميق باشد، وقتي در فرمي زيبا و شاكله‌مند قرار بگيرد، هم زيبايي‌اش دوچندان مي‌شود و هم‌گيرايي‌اش و هميشه اين رويه را هم به دوستانم و هم به شاگردانم توصيه مي‌كنم. البته مِن‌باب نصيحت نه؛ بلكه توصيه دوستانه!

استان هرمزگان ظاهرا با طنز و طنزنويس رابطه خوبي دارد و شما هم توانسته‌ايد انجمن طنز را در اين استان راه‌اندازي كنيد و هم سال‌ها در دفتر طنز حوزه هنري اين استان فعاليت داريد. از وضعيت طنز و طنزنويسي در اين استان بگوييد و حضور احتمالي جوان‌ترها در اين عرصه.

اينكه فرموديد استان هرمزگان ظاهرا با طنز و طنزنويس رابطه خوبي دارد از يك نظر صحيح مي‌فرماييد. مثلا بنده علاوه بر حوزه هنري، مدرس كانون پرورش فكري نيز هستم و در آنجا طنز مكتوب را آموزش مي‌دهم. كارگاه و انجمن دارم كه در پايان هر سال جشنواره طنزي برگزار مي‌كنيم. يك بار آقاي احمد اكبرپور، طنزپرداز خوب كشور داور بخش داستان اين جشنواره بودند و ايشان گفتند:«من به ضرس قاطع مي‌گويم، استعداد بچه‌هاي اين استان حيرت‌انگيز است و در هيچ جاي كشور نديده‌ام ...» خب! جاي بسي خوشحالي است. حوزه هنري استان هم در زمينه برگزاري شب شعر طنز و چاپ كتاب طنز فعال است اما اين كافي نيست. ارشاد استان فعال نيست. به لحاظ كمي از خيلي از استان‌هاي ديگر عقب هستيم. اين در حالي است كه استعداد در جنوب بيداد مي‌كند. شما نگاه كنيد، بزرگ‌ترين نويسندگان و شاعران ايران جنوبي هستند. منوچهر آتشي، احمد محمود، رسول پرويزي، عدنان غريفي، صفدريان، امين فقيري، حسن كرمي، باباچاهي، صالحي، اكبرپور و خيلي چهره‌هاي ديگر. نه تنها در جنوب ايران كه در جنوب جهان هم همين طور است! حالا شايد دوستان فكر كنند من حس ناسيوناليستي‌ام گل كرده، خير. در آمريكا و آمريكاي جنوبي كه ديگر ربطي به اينجا ندارد‌؛ شما ببينيد بيشتر برنده‌هاي جوايز مختلف ادبي مثل نوبل، بوكرمن، پن فاكنر، گنكور سروانتس، فمينا، كاستا و.... يا آرژانتيني هستند يا برزيلي يا كلمبيايي يا مكزيكي و اگر اروپايي باشند هم يحتمل پرتغالي و تك و توكي از نقاط ديگر هستند. البته طنز نويسندگان اسلاو، چك، لهستان، اوكراين، بلغارستان و روس هم عالي هستند. نمي‌دانم شايد به خاطر طبيعت خشك و خشن جنوب باشد. شايد به خاطر شرجي بودن باشد شايد به خاطر مصرف ميگو و ديگر آبزيان باشد و شايد...! خلاصه بايد اهل نظر بروند و چرايي‌اش را تحقيق كنند.

تعداد جوايزي كه در جشنواره‌هاي طنز دريافت كرده‌ايد آنقدر زياد است كه نمي‌شود به همه‌شان اشاره كرد. اين نشان مي‌دهد كه بسياري از طنزنويسان بزرگ كشور كارهاي‌تان را قبول دارند. برايمان بگوييد از ميان طنزنويسان كشور، آثار چه كساني را قبول داريد و از لحاظ روحي به كدام يك از طنزنويسان نزديك‌تريد؟

اين نظر لطف شماست. بنده تقريبا اثري نيست در حوزه طنز كه مطالعه نكرده باشم(اگرچه ادعاي بزرگي است!) تا جايي كه زنده‌ياد عمران صلاحي يك بار به شوخي فرمودند، خالو راشد دايره‌المعارف طنز ايران است! اگرچه استاد صلاحي بزرگ، محبت داشتند نسبت به شاگرد خودشان اما جالب است كه با بيشتر و شايد همه طنزپردازان كشور هم ارتباط داشته و دارم. بنده آثار بهرام صادقي، غ داوود(منوچهر صفا)، آقاجمال خوانساري از مراجع ديني دوره صفويه و صاحب كتاب(زهرالربيع)، پزشكزاد، تنكابني، مجابي، اسدي‌پور، منوچهر محجوبي، جمال‌زاده، هدايت، صلاحي، دهخدا، سيدغلامرضا روحاني، صابري، نبوي، شجاعي، زرويي نصرآباد، علومي، رفيع، رويا صدر، رها و.... در حوزه نثر(داستان و رمان و نثركوتاه) طنز مطالعه كرده‌ام و اما آثار چه كساني را قبول دارم؟ بايد عرض كنم كه همه آثار كساني كه نام بردم را قبول دارم و دوست دارم. حالا دوست داشتن زياد و كم دارد ديگر. مثلا همه آثار صلاحي خوب و شيرين است، اندر آداب و احوال صفا عالي است، سنگر و قمقه‌هاي خالي صادقي بي‌نظير است، چرند پرند دهخدا عالي است، دموكراسي و دمو قراضه شجاعي خيلي خوب است، آثار غلامرضا روحاني كم‌نظير است و... از بين آثار طنزپردازان جهان هم از دوران رنسانس يعني رابله، سروانتس خالق دن‌كيشوت، لوييجي پولچي و بوكاچيو بگير تا تريسترام شندي، چخوف، گوگول، ناباكوف، زوشنكو، ياروسلاو هاشك، كاپولاچك، زادورنوف، اسلاوميرمروژك، سداريس، صلحي دلك، عزيز نسين، ايزگو، سورنتينيو و.... را دوست دارم و تقريبا همه را خوانده‌ام.

و در حوزه شعر طنز از حافظ، سعدي، مولانا، انوري، فروغ، نيما و اخوان كه بگذريم و بيشتر شعرهاي طنزشان زير سايه جا مانده است، سيداشرف‌الدين و ذبيح بهروز، شاعران طنزپرداز بسيار قدرتمندي هستند. ابوتراب جلي گل سرسبد طنزسراهاي ايران است. روحاني عالي است، خرسندي، عباس فرات، زرويي، فيض، خرسندي، رسولي، محمد سلماني، بيابانكي، عالي پيام و...سه نقطه را گذاشتم شايد نامي از قلم افتاده ‌باشد از بهترين‌هاي شعر طنز ايران هستند! و اينكه به لحاط روحي به كدام يك از طنزپردازان نزديك‌ترم، درست نمي‌دانم. شايد در نثر به صلاحي و در شعر به حالت!‌ الله و اعلم.

طنزنويس برجسته‌اي چون عمران صلاحي معتقد بود كه طنز روزنامه‌اي به خصوص از نوع سياسي‌اش داراي تاريخ مصرفي محدود است و زمانه‌اش خيلي زود به سر مي‌رسد. به نظر شما كه سال‌هاست دستي در طنز روزنامه‌اي داري، اين اظهارنظر تا چه اندازه صحيح و تا چه اندازه ناصحيح است؟

نكته بسيار مهم و درستي است اما توجه داشته باشيم كه طنز روزنامه‌اي و تاريخ مصرف‌دار هم مي‌تواند ماندگار باشد و اين بستگي به قلم طنزپرداز دارد كه چگونه از پس كار برآيد. به عنوان مثال علامه دهخدا هم طنز روزنامه‌اي در صوراسرافيل مي‌نوشت اما به دليل سواد بالا و احاطه‌اي كه به ادبيات فارسي و جهان همچنين اشرافي كه در حوزه فرهنگ بومي داشت، چنان از عهده كار برآمده كه هر گاه «چرندوپرند» بخوانيد به روز است و فكر مي‌كنيد براي همين دوران نوشته است. اين يعني ماندگاري. يا از امروزي‌ترها، صلاحي عزيز مثلا در كارنامه و بخارا و.... طنزش را براساس اتفاق و حادثه‌اي كه همان روز رخ داده بود، مي‌نوشت اگرچه ادبيات كارش از خيلي‌ها بيشتر بود ولي دويست، سيصد سال ديگر نيازي نيست براي مطالعه آثارش به تاريخ رجوع كنيم. همچنين اكبر اكسير از آستارا كه بيشتر شعرهاي طنزش ماندگار است گرچه گاهي اوقات درباره موضوعات روز و بر اثر خبرها و اتفاقات روز است و مثلا درباره خشك شدن زاينده‌رود و درياچه اروميه، تخت جمشيد، محيط زيست و اتفاقات و مسائل روزمره مي‌گويد ولي تاريخ مصرف‌دار نيست. علاوه بر مواردي كه عرض شد، طنز روزنامه‌اي و روزانه يا همان ژورناليستي اگر تاريخ مصرفش هم بگذرد، مزيت ديگري دارد. يعني نيازي نيست ما براي مطالعه تاريخ قوم و ملتي به كتب صرفا تاريخي و خشك كه شايد تنوعي نداشته باشد، مراجعه كنيم. من نه تنها به طنز ژورناليستي نمي‌تازم بلكه پيشنهاد مي‌كنم مردم فقط طنزهاي روزنامه‌اي و روزانه كشور خود و قوم خود را مطالعه كنند تا هم در جريان مسائل مختلف و اتفاقات گوناگون به لحاط تاريخي قرار بگيرند و هم لبخندي بر لب‌شان جاري شود و احساس خستگي نكنند.

از كارهاي تازه‌ چه خبر؟

تازه‌ترين اثر بنده كه هفته گذشته توسط نشر شاني منتشر شد، مجموعه‌اي است با عنوان «پُزناله». حالا شايد برخي از دوستان بگويند پزناله ديگر چه صيغه‌اي است؟ الان عرض مي‌كنم . پزناله همان طوري كه از عنوانش پيداست هم پز دادن است و هم ناله كردن. پديده جديدي است! مثلا طرف به دوستش مي‌گويد يك ماشين فراري خريدم اما باور كن گرفتارم، داغونم كرده براي تعويض روغنش بايد از اين ور بندر بزنم بروم آن طرف بندر چون فقط يك جاست كه روغنش را تعويض مي‌كنند. يعني در عين حالي كه دارد به دوستش مي‌فهماند همچو ماشيني دارد و پز مي‌دهد از تعويض روغنش هم ناله مي‌كند! اين كتاب در ۲۰۴ صفحه منتشر شده كه دوگانه‌سوز است! يعني نيمي از آن شعر و نيم ديگر نثر طنز است.

فضاي كلي طنزنويسي كشور را در وضعيت حال چگونه ارزيابي مي‌كني و به نظر تو اين حجم كلمات ضعيف كه در مطبوعات مركز به نام طنز نوشته مي‌شوند را چگونه مي‌توان مهار كرد؟

فضاي كلي شعر طنز به بركت برگزاري شب‌هاي شعر طنز حلقه رندان، شكرخند، قمپز، قندشكن و.... بد نيست. يعني چند سال اخير وضعيت شعر طنز از نثر بهتر است اما در زمينه نثر(داستان و رمان طنز) به جز تك و توكي مثل رمان دموكراسي و دمو قراضه و آثار انگشت‌شماري مثل آثاري از علومي و رويا صدر و ميرفتاح و... آثار دندان‌گيري طي اين سال‌ها به عنوان مثال در حوزه رمان نداشته‌ايم و هنوز كه هنوز است هرگاه نامي از رمان طنز برده مي‌شود، ناخودآگاه انسان به ياد دايي‌جان ناپلئون، شاهكار پزشك‌زاد مي‌افتد و اما اينكه چگونه مي‌شود از هم ‌گسيختگي طنز رسانه‌اي را مهار كرد، درست متوجه نشدم! اگر منظورتان صاحبان آثار طنز است كه چگونه مي‌توان مهارشان كرد، مميزي ارشاد و برخي سازمان‌ها همواره آمادگي اين كار را دارند و اگر اين همه آثار طنز را بايد چگونه مهار كرد كه بسپريم به تاريخ.

و حرف آخر

ممنون كه به يك شهرستاني بها داديد. در ضمن نپرسيديد چند كتاب چاپ كرده‌ام و زادگاهم كجاست!

حالا مي‌پرسم!

من متولد ۱۳۵۰ در روستاي ديد‌بان از توابع بخش صحراي باغ لارستانم و تا امروز نيز ۱۳ جلد كتاب طنز منتشر كرده‌ام!

 


شعر طنز حلقه رندان، شكرخند، قمپز، قندشكن و.... بد نيست. يعني چند سال اخير وضعيت شعر طنز از نثر بهتر است اما در زمينه نثر(داستان و رمان طنز) به جز تك و توكي مثل رمان دموكراسي و دمو قراضه و آثار انگشت‌شماري مثل آثاري از علومي و رويا صدر و... آثار دندان‌گيري طي اين سال‌ها به عنوان مثال در حوزه رمان نداشته‌ايم و هنوز كه هنوز است هرگاه نامي از رمان طنز برده مي‌شود، ناخودآگاه انسان به ياد دايي‌جان ناپلئون، شاهكار پزشك‌زاد مي‌افتد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون