از كوزه همان برون تراود...
بابك احمدي
ترك برنامه تلويزيوني توسط مهمان براي اهل رسانه اتفاق چندان عجيبي نيست. اين «كنش» به حدي جذاب است كه هر زمان و در هر نقطه از جهان در يك برنامه تلويزيوني رخ دهد با عنوان «ترك برنامه در اعتراض به...» داغ و پربيننده خواهد شد، چه در تلويزيون تاجيكستان باشد چه آن سوي آبها در قلب نيويورك. اما ميان آنچه همين روز گذشته در شبكه «شما» اتفاق افتاد و نمونههاي متعدد خارجي چه تفاوتي وجود دارد؟ براي كالبدشكافي و بيرون كشيدن اين توده بد نيست، زاويه نگاه را از جلوي صحنه به پشت صحنه برگردانيم. اينكه امروز سازوكار دعوت از افراد براي حضور در يك برنامه تلويزيوني، چه در مقام مجري - كارشناس و چه در جايگاه مهمان از كدام عوامل تبعيت ميكند؟
در گام اول، بايد پرسيد مجري بر پايه چه معيارهايي انتخاب ميشود؟ و پاسخ ساده است. دوستي با تهيهكننده معتمد سازمان، ميزان آشنايي با حوزههاي گوناگون از فرهنگ و هنر گرفته تا ورزش، سياست و آشپزي! برخورداري از توانايي بيان مناسب (كه زمين تا آسمان با فن بيان و توان بلاغي فرد تفاوت دارد) و اين اواخر علاوه بر استانداردهاي فني، تعداد دنبالكنندگان فضاي مجازي! نيز به مجموعه ويژگيهاي مجريان مورد نظر صداوسيما اضافه شده است.
اين نكته نيز از نظرم دور نيست كه همه ميدانيم كافي است كنترل تلويزيون را به دست بگيريم و برنامهها را با اندكي سختگيري (در شيوه بيان، ادبيات، نوع پوشش و گريم مجري) بررسي كنيم تا ببينيم با چه فاجعهاي از شيوه بيان معوج، دايره واژگان محدود، فقر مطالعه اما در عوض موهاي تافت زده براق رو به بالا! و پوست برنزه مجري و پوشش من درآوردي بدون هارموني مواجه هستيم. همين در نهايت ميشود جملگي رنگ رخسار خبر ميدهد از سر ضمير.
در گام دوم، نياز به گفتن نيست كه معيارهاي دوگانه خودي- غيرخودي و چارچوبهاي سليقهاي بارها گفته شده اعمالي از سوي صداوسيما، بين اين رسانه و بخش اعظم نخبگان خط قرمز كشيده است، به طوري كه حضور زنده چهرههاي نخبه هنري (به معناي حقيقي و نه نخبهسازي شده)، دانشگاهي و فرهنگي شناخته شده ايران در قاب تلويزيون يا هرگز اتفاق نميافتد يا اگر در معدود موارد اتفاق رخ دهد با هزار اما و اگر و سرانجام نارضايتي مواجه ميشود (ويژه برنامههاي نوروز 97 و ماه رمضان را در ذهن مرور كنيد) . در اين شرايط با ارتباط يك سويه و تمناي رسانهاي مواجهيم و در سوي ديگر شوق حضور وجود ندارد، مضحك نيست؟ در روزگاري كه انسان گويي زماني از «نيست» به «هست» ميرسد كه در برابر چشم رسانه ظاهر و حاضر شود؟
سوال؛ چگونه مصاحبه با رسانههاي خارجي فارسي زبان به ارزش بدل شد؟ چه اتفاقي افتاد كه صداوسيماي ايران جنگ رسانهاي اقتصادي يك سال اخير را به همتايان خارجي خود واگذار كرد و عملا اين تلويزيونهاي فارسي زبان برون مرزي بودند كه به صحنهگردان تلاطم نرخ ارز و اعتراضات بخشي از بازار تبديل شدند؟
تاسفآور آنكه با توجه به آنچه از احوال حداقل 5 سال اخير سازمان سراغ دارم، حتي دور از ذهن نيست آنچه بين مجري جوان و منتقد شناخته شده سينما رخ داد نه تنها موجب سرافكندگي تهيهكننده و مديران نشده، بلكه بيم دارم اتفاقا بخشي از پيشنهاد خود آنها به دستاندركاران برنامه بوده باشد، چراكه جز اين بايد شاهد انتشار دو خط توضيح ميبوديم، نه فقط توبيخ!
يك تجربه شخصي؛ به پيشنهاد يكي از مديران دقت كنيد: «شما برويد درباره درگيري آن بازيگر خانم و آقا در پشت صحنه فيلم سينمايي فلان كه 20 سال پيش سروصدا كرد بپرسيد، مردم الان دنبال چنين موضوعهايي هستند. كار رسانهاي يعني اين!» بنابراين مبرهن است كه ماجراي پيش آمده دقيقا از چنين نگاهي نزد مجري يا مدير سرچشمه ميگيرد و با رسانهاي مواجه هستيم كه در حد موضوعهاي صفحات اينستاگرامي نزول كرده و در پارهاي موارد حتي قافيه را به تعداد مخاطبان همين صفحهها نيز باخته است.
پرسش پاياني؛ مديران صدا و سيما به چه تعداد اتفاق مشابه از اين دست نياز دارند تا متوجه شوند «توهين به مهمان، توهين به مخاطب است» و يك شبكه تلويزيوني زماني ميتواند چنين رويكردي داشته باشد كه حداقل دخل و خرجش از محل دريافت حق پخش تامين شود. در اين صورت است كه مخاطبان شبكه HBO آبونمان ميپردازند تا هر هفته از طريق اين شبكه حامي حزب دموكرات شاهد جنجاليترين اظهارنظرها و حتي توهينهاي كلامي داغ «جان اوليور» مجري برنامه «Last week tonight» به دونالد ترامپ، رييسجمهور ايالات متحده باشند. نتيجه اينكه، يك بار ديگر بايد راه علاج اين بيماري را در خصوصيسازي و بيرون آوردن رسانه ملي از زير رداي حمايت پول نفت جستوجو كنيم. تا وقتي سازمان صداوسيما نسبت به جلب نظر مشتركان خود احساس نياز نكند، شاهد تكرار مكرر اتفاقهاي غيرحرفهاي و توهين به مخاطب خواهيم بود و از اين مهلكه گريزي نيست.