طبيعت براي انسان پيشامدرن غيرقابل مهار بود. روز فرصت محدودي براي فعاليت او بود و با آمدن شب، تاريكي چنان بر همه جا گسترده ميشد كه انسان سنتي توان مقابله با آن را نداشت و ناچار بود با به خواب رفتن بر اين ناتواني خود سرپوش بگذارد. انسان سنتي حتي خود را نسبت به فهم تغييرات فصول و آمدن سرما و گرما ناتوان ميديد و شايد راه چاره استيلا بر اين ضعف را در نشانهگذاري طبيعت يافت. به همين خاطر بشر براي فهم اوقات روزانه و زندگي خود از طبيعت كمك گرفت و تغييرات خورشيد و ماه را در طول روز علامتگذاري كرد و به همين ترتيب با دستيابي به گاهشماريهاي طبيعي توانست زمان را در بستري وسيعتر فهم كند و به همين طريق به انتظار آمدن تابستان و زمستان بنشيند و ديگر سرما و گرما آن را حيرت زده نكند و از آن پس رفت و آمد فصول او را متعجب نكرد. امير محمد گميني، پژوهشگر حوزه تاريخ علم در گفتوگو با سياستنامه به بررسي تحولات درك انسان مدرن و پيشامدرن از زمان پرداخته است.
درك انسان پيشامدرن در مقايسه با بشر مدرن در طول زمان چه تحولاتي پيدا كرده است؟
در ادوار گذشته انسانها با نور روز از خواب بيدار ميشدند و با تاريكي شب به خواب ميرفتند. در نتيجه روز براي آنها از صبح آغاز ميشد و با شروع شب، يعني غروب كار روزانه پايان مييافت؛ اما تغييرات زيادي در زندگي انسان مدرن به وجود آمده است. امروزه ما به عنوان انسان عصر مدرن، حتي تا ساعاتي پس از سپيده خورشيد هم روز خود را شروع نكردهايم. اما اگر بخواهيم اين مساله را با دوران قديم مقايسه كنيم در خواهيم يافت كه براي انسان قديم، تاريكي به معناي پايان فعاليت روزانه و آغاز زمان خواب و استراحت بوده است لذا در گذشته لحظهلحظه افراد به تغييرات اجرام آسماني مانند خورشيد و ماه مرتبط بوده است و ظهور خورشيد در آسمان با آغاز فعاليت و غروب آن نشانه پايان زمان كار و فعاليت تلقي ميشد.
ابزار انسان پيشامدرن براي فهم تغييرات زماني در طول روز چه بود؟
تعيين زمان در ابتدا با ساعات آفتابي شروع شد. مبناي عملكرد اين ساعت، متاثر از سايه اجرام مقابل خورشيد بود. اين شكل از زمانبندي انواع مختلفي داشت كه البته نمونههاي تمدن مصري و يوناني مشهورتر از ساير انواع آن است. در تمدنهاي باستاني چون مصر و يونان نجوم و رياضي پيشرفت كرد و آنها توانستند ساعت آفتابي را اختراع كنند. مبناي ساعت آفتابي حركت سايه ميلهاي مقابل خورشيد عمود بر روي صفحه بود. انسان قديم با كار با ساعت آفتابي متوجه تغييرات حركت خورشيد در آسمان طي فصول و در زمانهاي مختلف شد. بشر سنتي فهميد شكل، طول و جهت سايه پيچيدگي دارد و در طول سال ثابت نيست. عملكرد ساعت آفتابي به زندگي روزانه مردم باز ميگردد و كاركرد آن براي تعيين وقت در طول شبانهروز بود.
بشر قديم براي درك زمان در مقياس كلان چه تمهيدي را انديشيده بود؟
شكلهاي اوليه تقويم يا گاهشماري به بشر كمك ميكرد گذر زمان را در مقياسي بزرگتر درك كند و مبتني بر حركات اجرام سماوي به ويژه ماه بود. دستيابي بشر به تكنيكي براي زمانبندي در مقياسي بزرگتر به توسعه كشاورزي كمك ميكرد و با اين ابزار كشاورزان قادر شدند براي زمان كشت و برداشت خود برنامهريزي كنند. يافتههاي تاريخي نشان ميدهد، قديميترين شكل تقويم مبتني بر حركات ماه در آسمان بوده است. در اين نوع گاهشماري بشر از طريق شكل ماه ميتوانست، بفهمد چندمين روز از ماه است و شكل ماه همانند ساعتي ديجيتال نشان ميداد چقدر از ماه مانده است و هر بار كه اهله ماه ديده ميشد مشخص بود چند روز از ماه گذشته است و به همين ترتيب بشر متوجه اين نكته شد كه با گذشت دوازده ماه، آب و هوا دوباره تكرار ميشود و همين تجربه باعث شد نوعي گاهشماري سالانه خلق شود.
اما پس از مدتي متوجه شدند، تقويم قمري با طبيعت و كشاورزي هماهنگ نيست، چرا كه اين تقويم نسبتبه فصول تغيير ميكرد و ناقص بود و اوقات در آن جابهجا ميشد. براي رفع اين نقيصه تصميم گرفتند هر چند سال يك بار ماهي را به ماه دوازدهم اضافه كردند كه آن سال سيزده ماهه در نظر گرفته ميشد و به آن نسيء گفته ميشد. اما از زمان اسلام آيهاي نازل شد «إِنما النسِيءُ زِيادةٌ فِي الْكُفْرِ يُضلُّ بِهِ الذِين كفرُواْ يُحِلِّونهُ عامًا ويُحرِّمُونهُ عامًا » كه در آن گفته شد ماهها نزد خداوند دوازده است و اين تغييري در تقويم اعراب ايجاد كرد.
گاهشماري شمسي چطور به وجود آمد؟
كساني كه با ستارهشناسي نزديكي بيشتري داشتند، توانستند تقويم شمسي را ايجاد كنند و آنها هم بر اساس شاخص خورشيدي موفق شدند روز اعتدال و برابري شب و روز را درك كنند. از همين طريق مفهوم تحويل سال به وجود آمد و اين ايده به ايرانيان باستان منتقل شد. ايرانيان بعد از آنكه هخامنشيان كه مصر را فتح كردند با اين تقويم آشنا شدند و بعدها در دوره ساساني نوعي از تقويم شمسي در ايران به وجود آمد كه به عنوان تقويم يزدگردي شناخته ميشد. در تقويم يزدگردي سال 365 روز بود و هر چهار سال يكبار يك روز به آن اضافه ميشد.
دسترسي ايرانيان به گاهشماري شمسي چه تحولي در نگاه آنها به طبيعت ايجاد كرد؟
در تقويم شمسي نيازي نيست از حركات خورشيد اطلاعي داشته باشيد و تنها كافي است هر چهار سال يكبار يك روز به تقويم اضافه شود؛ اين الگوريتم مشخص كمكم باعث شد ارتباط بشر با تحولات خورشيد و ماه در آسمان كمتر شود و انسان قديم بتواند خود را از تحولات اجرام سماوي بينياز سازد و خودش ميتوانست زمان را مديريت كند و چندان به رصد آسمان محتاج نبود. در دوران ما تنها چيزي كه باعث شده ما ارتباطمان را با آسمان داشته باشيم مساله هلال ماه است؛ همه پديدههاي نجومي ديگر را ما ميتوانيم پيشبيني كنيم اما درباره هلال ماه، به دليل پيچيدگيهايش اين توانايي را نداريم و به رصد منجمها محتاجيم. اين وضعيت هنوز ارتباط ما را با آسمان حفظ كرده است.
چرا تا اين حد داستان و اسطوره درباره روز و شب، مانند شب يلدا و فصول از انسان قديم به جاي مانده است؟
كافي است بشر گذشته را تصور كنيم؛ براي انسان قديم به محض آنكه هوا تاريك ميشد، همه جا سياه و تاريك ميشد. انسان تنها در اين دوره با نور محدود شمع ميتوانست، اطراف خود را روشن نگه دارد اما در زندگي جديد، روشنايي زياد شده است. به تعبيري ما نميگذاريم شب كامل ما را احاطه كند. به همين خاطر انسان امروز، به ويژه در زندگي شهري، تاريكي مطلق را تجربه نميكند. ولي بشر قديم با آمدن شب، در تاريكي فرو ميرفت و تنها ميتوانست جلوي پاي خودش را روشن نگه دارد. به همين دليل شب با تاريكي معنا و زندگي انسان را متحول ميكرد به همين دليل طولانيترين شب اهميتي دوچندان پيدا ميكرد. لذا ميتوان حدس زد به دليل اهميتي كه شب در آن زمان داشته انسان سنتي براي آن قصه و داستانهاي مختلفي ميساخته است. بشر سنتي براي زمان سنجي خودش به آسمان وابسته بوده در نتيجه هر اتفاقي در آسمان رخ ميداد براي او مهم و تاثيرگذار بود و لذا اگر شبي طولانيترين شب بود براي آن مناسك خاصي تعريف كرده است و با خلق اين مناسك به آن روز اهميت خاصي ميداده است. اسطورهها باعث ميشود كه ما به آسمان توجه كنيم و آسمان سبب ميشود ما اسطوره قصه بسازيم و قصهها كمك ميكنند تا ما با آسمان ارتباط خود را حفظ كنيم و اين دو يكديگر را تقويت ميكنند. اما انسان مدرن نهتنها ارتباط خود را با آسمان از دست داده است بلكه اين انسان حتي با «زمين» هم پيوند ندارد به طوري كه درياچه كه ميليونها سال بر روي زمين قرار داشته را ميخشكاند.