گزارش «اعتماد» از نشست وضعيت جامعهشناسي در ايران
خوب و بد « توسلي» شدن جامعهشناسي
عاطفه شمس/ نشست بررسي كتاب «نظريههاي جامعهشناسي و جستارهايي در جامعهشناسي معاصر» در ادامه سلسله سمينارهاي «جامعهشناسان ايراني و جامعه ايراني» با حضور عباس وريج كاظمي، عضو هيات علمي پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي و رحيم محمدي، مدرس جامعهشناسي دانشگاه امام حسين (ع) دوشنبه دهم اسفندماه در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران برگزار شد. در اين نشست كه به نقد و بررسي كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» نوشته غلامعباس توسلي، جامعهشناس برجسته ايراني اختصاص داشت، كاظمي به عدم تغيير محتواي اين كتاب در گذر زمان اشاره كرد و افزود توسلي در زمان خود از جامعهشناسي سياستزدايي كرده و آن را به آكادمي بازگرداند اما اثر او مسافرت در تجربهزيسته و زندگي نداشته در حالي كه جامعه ايران پس از آن دستخوش تغييرات زيادي شده است. وي افزود: اين اثر نظريهپردازاني چون پارسونز، دوركيم و... را به افرادي دستيافتني تبديل ميكرد كه گويا ما اساسا نميتوانيم چنين نظريه پردازاني را در كشور داشته باشيم و تنها كافي است آنها را تكرار كنيم و در بهترين حالت براي تحليل جامعه از نظريات آنها مانند يك جعبه ابزار كمك بگيريم. محمدي نيز با تاكيد بر اينكه توسلي با نگارش اين كتاب جامعهشناسي را از سياست جدا كرده و اين علم را از دست ايدئولوژي نجات داد، گفت: در دورهاي از تاريخ ايران كه تاريخ انقلاب است؛ علم، ايدئولوژي، دين، فلسفه و تاريخ همگي باهم تركيب شدند تا اوضاع را تغيير داده و اوضاع جديدي بيافرينند. در اين ميان، توسلي با نگارش كتاب «نظريههاي جامعهشناسي»، از جامعهشناسي سياستزدايي كرده و آن را به پديده دانشگاهي تبديل كرد و سبب شد جامعهشناسي با پيدا كردن زيست دانشگاهي از حسينيه ارشاد بيرون بيايد. در پايان افسانه توسلي فرزند غلامعباس توسلي نيز كه در اين جلسه حضور داشت، گفت نبايد فراموش كرد زماني كه كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» نوشته شد انقلاب فرهنگي رخ داد و علوم انساني و جامعهشناسي در كشور مدعياني پيدا كرد بنابراين هدف نويسنده در اين كتاب ساكت كردن مدعيان خارج از ميدان بود.
از حاشيههاي اين نشست ميتوان به عدم حضور تقي آزاد ارمكي، استاد جامعهشناسي و عضو هيات علمي دانشگاه تهران اشاره كرد كه پيش از اين نام او به عنوان يكي از سخنرانان اصلي در اطلاعيه برگزاري نشست، قيد شده بود.
«نظريههاي جامعهشناسي»
فاقد روح انتقادي درباره جامعه است
در ابتداي اين گردهمايي، عباس وريج كاظمي، عضو هيات علمي پژوهشكده مطالعات فرهنگي و اجتماعي سخن را با اشاره به تجربه خود از مطالعه كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» آغاز كرد و گفت: پيش از پرداختن به نقد و بررسي اين كتاب بايد گفت كه در ايران نقد به معناي واقعي آن وجود ندارد و حتي كتابي كه به عنوان نقد نظريههاي علوم اجتماعي در ايران منتشر شد، در درون خود نقد به معناي كلاسيك و خوانش انتقادي از نظريات را نداشت. وي با بيان اينكه كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» اثري است كه چندين نسل با آن خاطره دارند، ادامه داد: نقد شكل ظاهري كتاب و توصيفي از فصلهاي آن نميتواند اطلاعات افزودهاي به ما بدهد، در نتيجه من نقدي معطوف به تاريخ كتاب و تحولاتي كه درباره آن نظريات شكل گرفتند، ارايه ميكنم. زماني كه تحصيلاتم را در دانشكده علوم اجتماعي آغاز كردم درس نظريههاي جامعهشناسي را با دكتر حسين كچوييان گذراندم، اما همزمان سعي كردم در تمامي كلاسهاي درس نظريههاي جامعهشناسي كه توسط استادان ديگر در دانشكده تدريس ميشد حضور داشته باشم. در آن زمان اگر كسي ميخواست جامعهشناسي را بفهمد يكي از منابع اصلي همين كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» بود و در واقع چون از زمان انتشار آن نيز چند سالي بيشتر نگذشته بود اين كتاب منبع اصلي براي اين درس بود. در دهه 60 اين درس به كمك كتاب دكتر انصاري، اديبي و... تدريس ميشد اما همچنان فقدان كتابي نظري درباره نظريههاي جامعهشناسي مطرح بود، بنابراين زماني كه انتشارات سمت كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» را منتشر كرد اين كتاب مورد استقبال قرار گرفت.
كاظمي در ادامه به جريان انقلاب فرهنگي در دهه 60 اشاره كرد و گفت با وقوع انقلاب فرهنگي، توسلي سعي كرد با نگارش اين كتاب، جامعهشناسي را حفظ كند، بنابراين با همكاري دفتر حوزه و دانشگاه جزوههايي كه در حوزه جامعهشناسي وجود داشت به صورت اين كتاب منتشر شد. در واقع اين كتاب حاصل وحدت كاذب ميان حوزه و دانشگاه بود تا جامعهشناسي در جامعه باقي بماند.
جامعه شناسان براي ايجاد تغيير با حوزويان همكاري كردند اما در نهايت تغيير ايجاد نشد. خواندن كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» در بستر دهه 60 نيز نشان ميدهد كه اين كتاب فاقد هر گونه روح انتقادي درباره جامعه است و هيچ ارتباطي با جامعه در آن ديده نميشود و ما را درگير متن جامعه نميكند. اين انتقاد اصلي من به كتاب بود اما وقتي به شرايط شكلگيري اين كتاب در دهه 60 برميگرديم، ميبينيم كه اين پديده به نوعي نجات جامعهشناسي نيز بود. يعني غير سياسي كرن جامعهشناسي و نظرات مبتني بر آن و تهي كردن آن از بار زمينههاي تاريخي و سياسي - چه خواسته و چه ناخواسته- موجب شد تا نظريات جامعهشناسي بيخطر به نظر برسد و حفظ شود. من اين پديده را با عنوان « توسلي شدن نظريههاي جامعهشناسي» تعبير ميكنم.
كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» به معناي نظريه براي نظريه
اين استاد جامعهشناسي با بيان اينكه توسلي شدن نظريههاي جامعهشناسي پيامدهاي مثبت و منفي متعددي داشت، افزود: يكي از تبعات منفي اين بود كه نظريات به شكل كپيوار در اين كتاب وارد شد و براي خودِ نظريه موضوعيت داشت و فهم آن براي مخاطب سخت بود. نظريه اساسا ساخته ميشود تا جامعه را توضيح دهد اما با خواندن «نظريههاي جامعهشناسي» احساس ميكنيد نظريه ساخته شده تا نظريه را توضيح دهد و به فهم جامعه كمكي نميكند. وي ادامه داد كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» منبع كنكور كارشناسي ارشد بود و فقط خوانده ميشد اما نه براي اينكه فهميده شود. بعدها ابوالحسن تنهايي در سال 75 كتاب ديگري درباره نظريههاي جامعهشناسي نوشت و موجب شد كه سفر بينامتني در ميان نظريات جامعهشناسي صورت بگيرد، به اين معني كه تنهايي نظريات جامعهشناسي را آنگونه كه خود ميفهميد روايت ميكرد. بنابراين توسلي شدن نظريههاي جامعهشناسي به معناي نظريه براي نظريه است و نه نظريه براي فهم جامعه و نوعي گسستگي از جامعهاي كه درباره آن بحث ميكند نيز دارد اما پس از ابوالحسن تنهايي، نظريات جامعهشناسي براي آن بود كه بتوانيم جامعه را بفهميم. كاظمي با تاكيد براينكه توسلي شدن نظريههاي جامعهشناسي، خود نظريهپرداز را صاحب ارزش ميكرد، گفت: تجربه دهه 70 نشان ميدهد اين اثر، نظريهپردازاني چون پارسونز، دوركيم و... را به خداياني دستيافتني تبديل ميكرد كه گويا ما اساسا نميتوانيم چنين نظريه پردازاني را در كشور داشته باشيم. كافي است آنها را تكرار كنيم و در بهترين حالت نظريات آنها را مانند جعبه ابزاري گرفته و شايد تنها ميتوانستيم جامعه را بر اساس آنها تحليل كنيم اما در نهايت حرف زيادي از آن بيرون نميآمد زيرا خود اثر، كتابي گسسته از شرايط جامعه بود و نويسنده هيچ ردپايي از خود در كتاب به جا نگذاشته بود تا مخاطب بفهمد او چگونه فكر ميكند، كجا ايستاده و موضع او چيست. با همه اين مقدمات، توسلي شدن نظريههاي جامعهشناسي، اين علم را نجات داد. همان چيزي كه درباره وبر ميگويند كه سياست و علم را تفكيك كرد و شايد حتي فرصتي براي توليد نظريهها در جامعهشناسي به وجود آورد. با وجود اين، يكي از مشكلات اين كتاب سخت فهم بودن آن بود به گونهاي كه گاهي پنج بار مطالعه اين اثر و نفهميدنش افتخاري براي دانشجو بود اما از دهه 80 به بعد اين كتاب مرجعيت خود را از دست داد.
مطالعات بينرشتهاي، «نظريههاي جامعهشناسي» را به حاشيه راند
كاظمي ادامه داد: با اين وجود، توسلي با تدريس در شهرهاي مختلف تلاش كرد درس نظريههاي جامعهشناسي را در كل كشور گسترش دهد. در دهه 80 رقباي بيشتري در تدريس نظريههاي جامعهشناسي به وجود آمد و در حالي كه كتاب توسلي هنوز به روز نشده بود، كتاب «نظريههاي جامعهشناسي معاصر» نوشته ريتزر ترجمه شد كه اساسا اثري سادهتر و به روزتر از كتاب نظريههاي جامعهشناسي بود. به همين دليل به سمت ريتزر اقبال پيدا شد و كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» از مركزيت افتاد. در دهه 80 اينترنت و نظريه پردازان جديد از زاويههاي جديدي نيز نظريه را مطرح كردند. بهطور مثال يان كرايب رويكرد جديدي به نظريه داشت، شيرينتر و خواندنيتر نوشته بود و احساس ميشد كه نويسنده تجربه زيستي خود را ترسيم كرده و چشمانداز خاص خود را درباره جامعهشناسي مطرح كرده است. بنابراين وقتي به اينگونه كتابها مراجعه ميكرديم ميتوانستيم ردپاي نويسنده را در نظريات جامعهشناسي ببينيم. تا پيش از اين ما با كاب ترنر نيز آشنا بوديم كه در آن نگاه خاص خودش به نظريهها را برجسته كرده و تعريف خود از نظريه، علم و... را ارايه كرده و حتي در قسمتهايي از كتاب عنوان ميكند يك سري از نظريات بهطور مثال نظريه انتقادي را اصلا نظريه نميداند چرا كه هنجاري است اما علم جنبه هنجاري ندارد و توصيف و تبيين ميكند. كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» گرچه مفاهيم را توضيح ميدهد اما چنين ردپايي را از نويسنده نميبينيم و نميتوانيم خوانش توسليوار از اثر او داشته و موضع او را بفهميم. توسلي شدن نظريه يعني شما موضعگيري مشخصي نسبت به نظريهها نداريد و مانند يك معلم تنها توضيح ميدهيد. يعني نظريهها را جعبه ابزارهايي بدانيد كه ميتوان به دلخواه گاهي اين نظريه و گاه نظريه ديگري را به كار برد. با مروري بر مقالههاي
«نامه علوم اجتماعي» در دهه 70 و حتي نيمه دهه 80 ميبينيد كه بهطور مثال يكي از مقاله نويسان در يك مقاله از نظريه هومنز و در مقاله ديگري از كاركردگرايي پارسونز استفاده ميكند يعني نظريهها را جعبه ابزار ميبيند. اين فهم را بهتدريج به چالش كشيديم و احساس كرديم نميتوان تا اين حد هم خنثي نگاه كرد. در يان كرايب اينگونه نيست و ميبينيد كه او موضعگيري زيادي دارد؛ تعريف مشخصي از تئوري ارايه ميكند و با يك فهم و طبقهبندي خاص از جامعه جلو ميآيد. در دهه 80 و 90 به بعد با ظهور مطالعات فرهنگي اساسا فهم ما از نظريه عوض شد. پيش از اين دعوا بر سر خرد و كلان يا تلفيقي بودن نظريه بود. با آمدن مطالعات فرهنگي بحث عوض شد، بين رشته ايها، مطالعات زنان، مطالعات جوانان و حتي از رشتههاي ديگر كساني براي خواندن جامعهشناسي به ميدان آمدند. با آمدن نظريههاي اجتماعي و فرهنگي، نظريههاي جامعهشناسي ديگر موضوعيت چنداني ندارد و نظريه جامعهشناسي بخشي از تئوريهاي وسيعتر اجتماعي- فرهنگي ميشوند و در واقع ساختار متصلب اين شكل كتابها را ميشكنند. وي در بخش ديگري از سخنانش با اشاره به اينكه در اواخر دهه 80 مطالعات بينرشتهاي موجب شد تا خوانشهاي متفاوتي از نظريههاي كلاسيك علوم اجتماعي مطرح شود، گفت كه مطالعات بينرشتهاي موجب شد تا نگاه به دنيا و تئوريها تغيير كند و جايگاه اين كتاب كه در دهههاي 60، 70 و 80 به مدد كنكور خيلي قدرتمند شده بود به مدد تكثر منابع، بينرشتهاي شدن و آمدن حوزهها و بحثهاي جديد، خود به خود به حاشيه برود. در واقع منابع متعدد بينرشتهاي و كتابهايي كه سعي ميكردند ديدگاه خود را نسبت به نظريههاي جامعهشناسي داشته باشند، كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» و مانند آن را از موضوعيت ساقط كردند.
جامعه در سيستم حل نميشود، به توجه در جزييات نياز است
اين استاد جامعهشناسي در ادامه به مقالهاي از خود در سال 91 درباره «پيكاني شدن زندگي روزمره» اشاره كرد و ادامه داد: هدف من از نگارش اين مقاله اين بود كه نشان دهم چگونه ميتوان در دهههاي 70 و 80 همه عناصر زندگي روزمره را با پديده پيكانيشدن تبيين كرد. تجربه پيكان در دهه 60
با دهه 50 تفاوت زيادي دارد و اتومبيلي كه در دهه 50 به عنوان يك اتومبيل لوكس و جوانپسند محسوب ميشد ويژگيهاي خود را از دست داده بود و تنها انتخاب ما به شمار ميآمد. اتومبيلي كه بهطور مداوم كپي ميشود، تفسيربردار نيست، تغيير نميكند و حاضر نيست مشكلات خود را پذيرفته و با تغييرات جامعه جلو برود. جامعه همواره تغيير و تحول پيدا ميكرد اما ماشين پيكان ما همانگونه باقي مانده بود و تغييري نميكرد. درباره كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» نيز وضع به همين شكل است، يعني جامعه تغيير ميكرد اما كتاب به همان شكل اوليهاش باقي مانده بود و مسافرت در تجربه زيسته و زندگي نداشت. در حالي كه در كتاب ريتزر اين مسافرت و تحول ديده ميشود؛ فصول تغيير ميكند و تجربههاي جديد ميآيد يا با آمدن موج جهاني شدن، موج مطالعات زندگي روزمره و جنبشهاي اجتماعي جديد كتاب نيز تغيير ميكند اما كتابهاي ما تغيير نميكند چرا كه بريده از زندگي روزمره بودند.
ايده پيكاني شدن نيز در واقع از همينجا ميآيد كه همهچيز ما به همين شكل مونتاژ و بيكيفيت است كه هر چقدر تكثير ميشود بيكيفيتتر ميشود. دليل اين بيكيفيتي نيز تغيير مداوم جامعه است، چرا كه سوالات نظري تغيير ميكند اما اين كتاب هيچ كمكي به شما نميكند. كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» توسلي از جهان روزمره بريده بود در حالي كه ما در برهههاي زماني به دنبال پاسخ وقايع متعددي مانند دوم خرداد بوديم اما اين كتاب كمكي به اين مسائل نميكرد و تنها در آن دوره همه پديدههاي اجتماعي با پارسونز كه سيستماتيك به همهچيز نگاه ميكرد، شرح داده ميشد. بعدها اما نشان داده شد كه جامعه در سيستم حل نميشود و ما نياز به توجه در جزييات داريم. كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» مخاطب را به دليل دور شدن از واقعيت دچار رعب و وحشت ميكرد كه نميتوان اين نظريهها را فهميد و در او ايجاد نااميدي ميكرد براي اينكه حتي بتواند در باب جامعه نظريهپردازي كند.
نظريه بايد از كانال تاريخ، زندگي، فرهنگ و جامعه بگذرد
كاظمي ادامه داد: اما كتاب ابوالحسن تنهايي يك حسن داشت؛ او توانست فهم خود را از نظريههاي جامعهشناسي در كتابش نشان دهد و تفسير او از نظريههاي علوم اجتماعي الگوي مثبتي در اين زمينه شد كه ما تنها رويكرد مونتاژي نداشته باشيم و نظريات را تنها به عنوان سوغات كسي كه از فرنگ رفته و برگشته استفاده نكنيم. ممكن است شما تفسير متفاوتي از فهم تنهايي داشته باشيد بحث من محتواي اثر او نيست بلكه به كوشش او اشاره دارم و به اينكه تلاش دارد رنگ خود را به اثرش بزند. در گذشته اينگونه بود كه نظريهها به عنوان سوغات و مونتاژ در قالب كتاب ترجمه و تاليف ميشدند در حالي كه ما بايد ديدمان را نسبت به نگارش كتابهاي نظريههاي جامعهشناسي تغيير ميداديم و به دنبال آن ميرفتيم كه يك خوانش جديد از خالقان نظريات علوم اجتماعي داشته باشيم. بهطور مثال وقتي كتاب يان كرايب را ميخوانيم، متوجه ميشويم كه او خوانش جديدي از نظريات علوم اجتماعي داشته است يا وقتي ويليامز از لوكاچ ميگويد با لوكاچي كه گلدمن او را شرح ميدهد متفاوت است بنابراين نظريه در يك كشور نسبت به كشور ديگر متفاوت است؛ بهطور مثال زيملي كه به امريكا رفت با زيمل در آلمان يكي نيست. اين در حالي است كه وقتي تئوريهاي جامعهشناسي وارد ايران شد سفري در آن رخ نداد چون ما فكر ميكرديم اين كار اشتباه است و اگر تفسيري جديد از خالق نظريات به وجود بيايد كار اشتباهي كردهايم. تنها در آن دوره بود كه شريعتي وارد ميدان شد و از نظريههاي علوم اجتماعي خوانش خود را داشت. او براي فهم جامعه ايران ماركس و پارسونز خود را خلق كرد و پديده قدرت را آنگونه كه خودش فهميد شرح داد. اگرچه من فهم او را از اين پديدهها تاييد نميكنم اما تاكيد ميكنم كه اين الگويي بود كه بايد در نظريههاي جامعهشناسي شكل ميگرفت. بدين معني كه نظريه بايد از كانال تاريخ، زندگي، فرهنگ و جامعه ما ميگذشت و پديدههاي جامعه ايراني را شرح ميداد. وي با تاكيد بر اينكه مشكل جامعه ما اين بود كه مسافرت در نظريههاي علوم اجتماعي در آن رخ نداد، گفت: با اين وجود نقد من بر اين كتاب نقد توسلي نبود بلكه نقد جريان حاكم بر علوم اجتماعي در آن دوره بود چرا كه غلامعباس توسلي جزو پدران جامعهشناسي در ايران است. كاظمي در بخش ديگري از سخنانش گفت نميتوان نظريههاي جامعهشناسي درس داد اما به جامعه اشاره نكرد. وقتي اين كتاب را مطالعه ميكنيد بايد بفهميم كه يك جامعهشناسي ايراني آن را نوشته در حالي كه اين مساله حتي در چاپهاي بعدي اين كتاب نيز دنبال نشده است و حتي در چاپهاي بعدي به دليل تحولاتي كه در ايران رخ ميدهد وضعيت بسيار بدتر ميشود. امروز ما مشكل نظريهپردازي در ايران داريم و نميتوانيم كتابهايي را توليد كنيم كه بگويد جامعهشناسي چيست و چرا به جامعهشناسي نياز داريم. ما بايد بتوانيم به جامعه بفهمانيم كه چرا به جامعهشناسي نياز دارند. بهطور مثال اگرچه دوركيم بسيار در ايران خوانده شده و نشان ميدهد كه او براي جامعه ما جذاب است اما هيچكس دوركيم ايراني را نساخته است. وي در پايان تاكيد كرد بخشي از دليل اين موضوع به عدم جرات در آكادمي برميگردد و براي حل اين مساله بايد سنت متنخواني در دانشگاه به وجود بيايد تا دانشجو خودش با متن درگير شده و جرات نقد آن را پيدا كند.
توسلي جامعهشناسي را به آكادمي برگرداند
در ادامه اين نشست، رحيم محمدي، مدرس جامعهشناسي دانشگاه امام حسين (ع) گفت: زماني از دو تن از جامعهشناسان پرسيدم كه چرا شما به خواندن جامعهشناسي روي آورديد. هر دو پاسخ دادند كه ما شريعتي را ميشناختيم و تحت تاثير او و براي يافتن او به دانشكده علوم اجتماعي آمديم. يكي از آنها گفت وقتي من به دانشكده آمدم و سر كلاس استاد يوسفيان نشستم، ديدم كه خبري از شريعتي و حرفهاي شريعتي نيست و حتي تصميم گرفتم از جامعهشناسي بروم. وي در ادامه با اشاره به سهم غلامعباس توسلي در نجات علم جامعهشناسي گفت: در دورهاي از تاريخ ايران كه تاريخ انقلاب است علم، ايدئولوژي، دين، فلسفه و تاريخ همگي باهم تركيب شدند تا اوضاع را تغيير داده و اوضاع جديدي بيافرينند و كساني مانند شريعتي در اين قافله نقش دارند كه دين، جامعهشناسي، ايران و ايراني را به روش خود ميخواند. بعد از پشت سر گذاشتن اين تجربه به ناگاه يك گسست و فاصلهگذاري رخ ميدهد بدين معنا كه جايگاه دانشگاه، علم و جامعهشناسي مشخص و متمايز شود. در اين ميان نيز نقش غلامعباس توسلي مهم ميشود و در واقع به عنوان كنشگر اجتماعي، نويسنده و معلم جامعهشناسي خودش را نشان ميدهد و جامعهشناسي را به مثابه علم و نه ايدئولوژي يا كنشگر انقلابي و نيروي مبارز تلقي ميكند. در واقع توسلي در دورهاي ميكوشد تا جامعهشناسي را از دين و ايدئولوژي جدا كند و آن را به آكادمي برگرداند. در نتيجه نسلي را تربيت كردند كه عرق جامعهشناسي دارد و در فهم جامعهشناسي ميكوشد. او با نگارش اين كتاب به تعبير درستي كه دكتر كاظمي به كار بردند از جامعهشناسي سياستزدايي و آن را به پديده دانشگاهي تبديل كرد و سبب شد جامعهشناسي با پيدا كردن زيست دانشگاهي از حسينيه ارشاد بيرون بيايد. اگر به دقت نگاه كنيم، ميبينيم از اين دوره به بعد است كه شاگردان توسلي توانستند فهم خود را از جامعه ايران داشته باشند و طرح مساله جامعهشناسي از جامعه ايران كنند. همچنين از اين زمان است كه به تدريج بومي شدن جامعهشناسي در ايران رقم ميخورد بدين معنا كه علم ميتواند پروبلماتيزه كند. يعني تا زماني كه يك علم در يك جامعه نتواند مسائل آن جامعه را پروبلماتيزه كند و تا زماني كه نتواند مسالهآفريني كرده و به مسائل پاسخ دهد در همان ماهيت ترجمهاي باقي خواهد ماند و نميتواند به نقش خود در جامعه عمل كند.
ردپاي توسلي را بايد در ساير آثار او دنبال كرد
افسانه توسلي، فرزند غلامعباس توسلي و عضو هيات علمي دانشگاه الزهرا در ادامه با اشاره به اهميت توجه به زمينههايي كه اين كتاب در آن نوشته شده گفت: بايد در نظر داشته باشيد زماني كه كتاب «نظريههاي جامعهشناسي» نوشته شد انقلاب فرهنگي رخ داد و علوم انساني و جامعهشناسي در كشور مدعياني پيدا كرد بنابراين هدف نويسنده در اين كتاب ساكت كردن مدعيان خارج از ميدان بود. وي تاكيد كرد توسلي تلاش كرد تا با نگاهي فاقد ايدئولوژي جامعهشناسي را از حمله مدعيانش نجات دهد بنابراين ما بايد ببينيم كه انتظارمان از اين كتاب چيست؟ درباره ردپاي نويسنده در كتاب نيز بايد بگويم كه هدف توسلي در كتاب تنها شرح نظريههاي علوم اجتماعي بوده و ردپاي او و نظرياتش درباره جامعه ايران را بايد در ساير آثار او مانند مقالههايي كه در روزنامهها نوشته مشاهده كرد.
برش
وقتي كتاب يان كرايب را ميخوانيم، متوجه ميشويم كه او خوانش جديدي از نظريات علوم اجتماعي داشته است يا وقتي ويليامز از لوكاچ ميگويد با لوكاچي كه گلدمن او را شرح ميدهد متفاوت است بنابراين نظريه در يك كشور نسبت به كشور ديگر متفاوت است؛ بهطور مثال زيملي كه به امريكا رفت با زيمل در آلمان يكي نيست. اين در حالي است كه وقتي تئوريهاي جامعهشناسي وارد ايران شد سفري در آن رخ نداد چون ما فكر ميكرديم اين كار اشتباه است و اگر تفسيري جديد از خالق نظريات به وجود بيايد كار اشتباهي كردهايم. تنها در آن دوره بود كه شريعتي وارد ميدان شد و از نظريههاي علوم اجتماعي خوانش خود را داشت. او براي فهم جامعه ايران ماركس و پارسونز خود را خلق كرد و پديده قدرت را آنگونه كه خودش فهميد، شرح داد. .