اهميت همگرايي منطقهاي در منظومه فكري ظريف
سيد قاسم ذاكري٭
محمد جواد ظريف به عنوان ديپلمات ارشد و تحصيلكرده در رشته روابط بينالملل و با داشتن سابقه طولاني خدمت در مهمترين نهادها و مجامع بينالمللي اينك به خاطر انجام گفتوگوهاي ديپلماتيك سخت و فشرده با قدرتهاي جهاني، در عرصه روابط بينالملل اعتباري به مراتب بيشتر از گذشته پيدا كرده است بنابراين ايدهها و نظريههايش در روابط بينالملل مورد توجه صاحبنظران و متخصصان قرار گرفته است. فارغ از موفقيت يا ناكامي ايران و قدرتهاي جهاني در عمل به تعهداتشان طبق برجام، بدون شك در آينده سياسي ايران بلكه در تاريخ روابط بينالملل نام جواد ظريف به عنوان ديپلمات ارشدي كه موفق به يافتن راهحل سياسي و ديپلماتيك براي اختلافات ايران و غرب در مساله هستهاي شد بر جاي خواهد ماند زيرا دستاورد بزرگ چنين توافقي غلبه راهحل سياسي و مسالمتآميز براي حل اختلافات به جاي توسل به زور بوده است. از آنجا كه اهميت چنين توافقي بيشتر ناشي از اهميت مقوله كنترل و نظارت بر فعاليتهاي هستهاي در سطح جهاني به عنوان يكي از اولويتهاي درجه اول امنيت بينالمللي بوده است بنابراين توافق برجام ميتواند به عنوان پيش درآمد فرآيندهاي بعدي در جهت شفافيت بيشتر فعاليتهاي هستهاي در دنيا و تقويت امنيت جهاني در نظر گرفته شود. اين روزها ديدگاههاي خاص آقاي ظريف درباره سياست جهاني و مسائل بينالمللي به واسطه انتشار مقالههاي ايشان در مطبوعات معتبر جهاني و نشريات تخصصي روابط بينالملل در دسترس همگان قرار گرفته است چنانكه به نمايندگي از كشورهاي جنوب و در حال توسعه، تفكرات خاصي را به جهانيان عرضه ميدارد. هر چند در برداشت اول اين گونه به نظر ميرسد كه تفكرات جناب ظريف بيشتر به آرمانگرايي در روابط بينالملل نزديكتر است ولي با اين حال در انديشه ايشان رگههاي قوي از واقعگرايي و پايبندي به منافع و اقتدار ملي نيز ديده ميشود. ظريف در مقالهاي كه مدتي قبل در گاردين منتشر شد بر مفهوم امنيت جهاني تاكيد كرد هرچند بعدا در مقاله هايي كه در نشريات عربي زبان منتشر كرد توجه ويژهاي نيز به مقولات مربوط به همگرايي منطقهاي نشان داد. ظريف در مصاحبه اختصاصي خود با نخستين شماره از نشريه ديپلمات ضمن انتقاد از منفعت طلبي غربيها در روابط بينالملل و سرزنش كردن رهيافت غلط آنها در پيگيري امنيت خودشان از طريق ترويج ناامني در ديگر نقاط دنيا به بيان چگونگي شكلگيري ايده و پارادايم گفتوگوي تمدنها در دهه 90 ميلادي پرداخته و توضيح داده است كه ايده ياد شده در مقابل نظام سلطه و به عنوان واكنشي به شيوه برخيها در جايگزين ساختن تهديد با تهديدي ديگر در نظام بينالملل مطرح شده است. جناب ظريف در همين مصاحبه يادآوري كرده است كه در اواخر دهه 90 ميلادي در مقابل سلطهطلبي برخي قدرتهاي جهاني (تحت لواي جنگ عليه تروريسم) با همكاري برخي كشورهاي در حال توسعه ايده امنيت شبكهاي جهاني را ارايه كرده است تا بدين وسيله نشان دهند كه در جهان نوين، تامين امنيت بر اساس راهبرد بازدارندگي كارايي ندارد و مهمتر اينكه نبايد به بهانه تقويت امنيت خود، امنيت ديگران را به خطر افكند چون مقتضيات جهان نوين به صورتي درآمده است كه مفهوم و مقوله امنيت، شبكهاي و وابسته به همديگر شده است. جناب ظريف به كشورهاي در حال توسعه توصيه ميكند كه براي حفظ منافع و جايگاه خود در دنيا به دنبال تحول مفهومي در روابط بينالملل بر مبناي واقعيتهاي نوين باشند؛ واقعيتهايي كه احيانا از نظر قدرتهاي سلطهگر پوشيده مانده است. او معتقد است بدينوسيله هم منابع كسب قدرت براي كشورهاي در حال توسعه فراهم خواهد شد و هم اين كشورها قادر خواهند بود به صورتي روشمند منافع مشروع خود در سياست جهاني را دنبال كنند. ظريف ضمن انتقاد از تلاش قدرتهاي سلطهگر در تحميل پيشبينيهاي خودشان به ديگران معتقد است كه بازيگران در نظام بينالملل موجوداتي محكوم به يك سرنوشت محتوم و تغييرناپذير نيستند بلكه كشورهاي در حال توسعه با تشريك مساعي با همديگر قادر خواهند بود حتي در پارادايمهاي مسلط و حاكم بر نظام بينالملل تغيير ايجاد كنند چنانكه اعتراف امريكا به افت قابل توجه حضور و نفوذش در دنيا ناشي از تشريك مساعي ديگران در تغيير پارادايم تحميل شده از طرف هژمون به نظام بينالملل بوده است يا اينكه بزرگترين دستاورد پيدا شدن راهحل سياسي و مسالمتآميز براي مساله هستهاي ايران تغيير دادن پارادايم مقابلهجويي با ايران بوده است زيرا ترويج پارادايم توسل به زور نتايج خطرناكي براي امنيت جهاني داشته است. اهميت همگرايي منطقهاي در منظومه فكري ظريف از اين جمله او استنباط ميشود كه بارها گفته است «براي ايران موضوع اصلي داشتن رابطه با همسايگان و كشورهاي منطقه است و روابط با ديگران براي ما در مراحل بعدي اهميت دارد... .
حل و فصل مساله هستهاي به عنوان معضلي غيرضروري به ما كمك خواهد كرد تا به موضوعات اصلي مان يعني تقويت همكاريهاي منطقهاي بپردازيم». او بر اين باور است كه دستيابي به تفاهم منطقهاي بر مبناي حاصل جمع جبري مثبت، كليد اصلي حل مشكلات منطقهاي و پايان دادن به جنگهاي غيرضروري در خاورميانه است در غير اين صورت همگي قرباني دشمني مشترك به نام تروريسم وناامني خواهند شد. حمايت ظريف از متحدين منطقهاي ايران از جمله گروههاي مقاومت به عنوان عناصر قدرت كشورمان و توصيف كارآمدي اين متحدين منطقهاي بهنفع امنيت و ثبات منطقه از يك طرف مويد رگههاي قوي واقعگرايي در تفكرات ظريف است و از طرف ديگر نشانه تاكيد او بر اهميت توان ديگر بازيگران در تغيير دادن پارادايم تحميل شده از طرف قدرتهاي جهاني به نظام بينالملل است. بدون ترديد گفتمانهاي آرمانگرايانه و عقلاني ظريف در كمين گرگهاي تندرو، تروريسم و سلطهطلبي در منطقه و جهان قرار گرفته است.
٭كارشناس مسائل بينالملل