درباره نمايشگاه «سيمكشي روكار» ژينوس تقيزاده
نمايش گوشه ديگري از نظم
شهين غفاري/ هنر و سياست هر دو قلمروهاي تفكر و فعاليت انسان هستند كه ميتوانند با هم ارتباط داشته باشند و محقق شوند. اين دو ويژگي مشتركشان تعليق شرايط حاكم بر منطق تجربه عادي است كه پس از تعليق آن را به چالش ميكشند. ظهور هر دو در گرو يك گام خلاقانه است. در هر دو امور محسوس نخست ادراك شده و به شيوه نويني بيان ميشود. امور محسوسي كه متعلق به گروهي خاموش است. «زيباييشناسي داراي يك بعد سياست و سياست نيز داراي يك بعد زيباييشناسي است.» چون هر دو بر امور محسوس دلالت دارند. به عبارتي «سياست اعمال قدرت نيست بلكه شيوه مشخصي از كنش كه توسط نوع خاصي از سوژه تحقق مييابد و مرتبط با نوع خاصي از عقلانيت است» و به همين ترتيب است هنر كه شيوه خاصي از كنش است كه توسط هنرمند تحقق مييابد.
هنر و سياست هر دو خود را زماني مينمايانند كه دو طرف رابطه دچار يك پارادوكس هستند و به عبارت بهتر رابطه كار نميكند (به بيان هايدگري رابطه فرادستي شده است.) و در اين حالت است كه وضعيت خود را مينماياند و به نحو جديدي در زمان و مكان پديدار ميشود و ادراك وضعيت جديد از نو سامان دهي ميشود و آنچه را ديدني- درك كردني و فهميدني است از غير آن جدا ميكند. سياست و هنر هر دو درباره كساني صحبت ميكنند كه به حساب نميآيند و به بازي گرفته نميشوند. لذا گروه خاموش محسوب ميشوند. درباره سهم كساني كه هيچ سهمي از سخن گفتن ندارند.
نمايشگاه ژينوس تقيزاده آيا هنر است يا سياست؟ هنر سياسي است يا سياست هنر است؟ يا هنر/ سياست است.
بنابر تعاريف فوق نمايشگاه ژينوس تقيزاده هنر/ سياست است. به محض ورود با صداي «الو! الو! اينجا تهران» است متعلق به 22مرداد 1320 مواجه ميشويم. مواجههاي نابهنگام كه در سال 1394 هنوز تقرر دارد كه صداي رساي گروه خاموش است.
تهران شهري كه بدنمندي سياسي دارد. بدني كه اندام وارههاي آن درگيري مصايب انساني و اجتماعي دارد. آناتوميهاي تكه پاره در كنار ابژههاي معمولي و نوشتههاي پراكنده. دوندهاي كه با پايان امكانهاي جهانش مواجه ميشود و قبل از عبور از خط پايان ميايستد. آهنگسازي كه با شمع در دست از چشمه ميگذرد و مرگ نمادين را به نمايش ميگذارد. شاعر كه سينه سرخ ميشود. در نمايشگاه با همهمهاي مواجهيم. اين همهمه ارجاعي به توزيع امور محسوس است كه هر يك پس از درك در زمان و مكان خاصي تبديل به صداي ثابت در جلوي ويديو ميشود و در قالب آن تصوير به تعين ميرسد. تلاشي براي توصيف تكتك آثار ژينوس تقيزاده نيست ولي در كلام كلي نمايشگاه او كه درسه طبقه به نمايش درآمده است يك بدن واحد است، يك همهمه است، يك انديشه و يك تفكر است. يك دغدغه است. دغدغه خود است.
پديدار شدن يك معناست؛ معنايي كه در اعمال ديسكورسيو و نان ديسكورسيو نمايشگاه خود را پديدار ميكند. ظهور دغدغه خود در گرو دغدغه ديگران است. ظهور معنا در يك سطح درون ماندگار است. سطح درونماندگاري كه ديوار گالري است و معنا بر آن شكل ميگيرد و عامدانه توسط سيمكشيهاي روي كار خود را به رخ ميكشند و نشان ميدهد كه اين سطح همان سطح درون ماندگار است. عنوان نمايشگاه حاكي از آن است كه با يك سيم كشي مواجهيم؛ سطحي از امواج الكتريكي كه هرگاه به يك اختلاف پتانسيل ميرسد اثري از درون آن سر بر ميآورد و يك رويداد را به نمايش ميگذارد. دونده درست قبل از خط پايان ميايستد... آهنگساز از چشمه ميگذرد و به مرگ ميرسد. نهنگ 52 هرتز صدايش را كسي باز نميشناسد. به طور كلي در نمايشگاه ژينوس تقيزاده چندگانگي و چندگونگي مشهود است درهمستاني است كه گوشهاي ديگر از نظم را نشان ميدهد. نمايشگاهي است كه مصداق واقعي هنر/ سياست است.