روايت صدونهم: نگاهي به احسنالتواريخ (13)
نخستين شاه قاجار
مرتضي ميرحسيني
حركت به سمت خراسان را براي انجام كار ديگري، مدتي به تاخير انداخت. برنامههايش اصلا تغيير نكرده بودند، فقط زمان حركت چند روزي جابهجا شد. از قفقاز كه برگشت، سران ايل قاجار و ديگراني كه در حكومتش مقام و منصبي داشتند دورش را گرفتند و تقاضا كردند مراسم تاجگذاري را هرچه زودتر برگزار كند. ميگفتند اين كار نه تشريفاتي زايد و پرهزينه، كه مراسمي ضروري براي تحكيم سلطنت است و شروع دوراني تازه را به همه، چه دوست باشند و چه دشمن، اعلام ميكند. «چون عظما و روساي طوايف قاجار كه در حضرت سلطاني شرف تقرب و اختصاص و اعتبار داشتند، به كرات و مرات سر اخلاص به پايه سرير خلافت مصير نهاده عرض و عجز كردند كه للهالحمد امروز از هرگونه اموال و تحايف و ذخاير و كنوز و جواهر سرانجام و ايام دولت به كام است. گنج عروس خسروپرويز رونماياي وُشاقان نوداماد سركار والا و گنج روان قارون شيربهاي كمينه جاريه حريم اعلي نخواهد گرديد، اسباب سلطنت همه مهيا و سراير ملكت همگي برجاست، اگر خديو زمان فرق همايون را به تاج گوهرآمود شاهي متوج سازند، جميع ايل و عشيره و نبيره و تمامي قبايل و طوايف اتراك را از سربلندي و افتخاري مباهي فرموده خواهند بود.» خان بزرگ با استدلال آنان مخالفتي نداشت. ميدانست به برگزاري چنين مراسمي، آنهم در حضور همه خانهاي كوچك و بزرگ و كشور نياز دارد. اما تصميمش اين بود كه ابتدا قدرتش را در همه جاي كشور، در تمام ايالتهاي دور و نزديك تثبيت كند و بعد روي تخت سلطنتي آرام بگيرد (هرچند به نظرم در سِر سويداي قلبش يقين داشت كه آن روز، يعني روزي كه ديگر جنگي در پيش نباشد هرگز نميرسد و سرنوشت او به جنگ، به اردوكشي و زندگي زير چادر نظامي گره خورده است). حتي به روايت ساروي، هميشه در جواب به آنان ميگفت «به ميامن تفضلات الهي افسر دولت سليماني ما را بر سر و سر از بزرگي تارك ديگر كلاه و افسر است؛ مرا از خدا فر شاهيست بر سر/ سر عار دارد ز ديهيم و افسر.» پافشاري مردان حكومتش را كه ديد، تصميمش را تغيير داد. شايد هم تصميمش را پيش از اصرارهاي آنان تغيير داده بودند و - چنان كه رسم شاهان است- فقط نميخواست به آن اعتراف كند. حتي گويا روز تاجگذاري، يعني نخستين روز از سال 1175 خورشيدي را هم خودش انتخاب كرد و منجمان دربارش- كه متخصص تشخيص سعد و نحس روزهاي سال بودند- فقط آن انتخاب را تاييد كردند. جزييات روايت ساروي درباره مراسم تاجگذاري كه در تهران، پايتخت جديد كشور برگزار شد اهميتي ندارد. در نهايت مينويسد بعد از پايان مراسم «خطيبان بر رووس منابر به اسم اشرفش خطبهها در تمامي بلاد و امصار ولايات متعلقه قاري شدند و ضرابان دارالضرب ممالك بر وجوه زرمذاب و سيم سبيكه سكهها زدند. به امر همايون فرمانپذيران به تهيه اسباب عشرت بساط انبساط گستردند و سرمستان ميصاف اخلاص به بزمآرايي انجمن قامت افراخته ملزومات ابتهاج و انتعاش آماده ساختند.» به اين ترتيب، آقامحمدخان در روز عيد سال 1175 خورشيدي رسما دودمان سلطنتي جديدي را به پايتختي تهران تأسيس كرد كه به نام ايلي كه او به آن تعلق داشت، سلسله پادشاهي قاجار نام گرفت.