زيست زيرزميني نسل زد
فاطمه زهرا جامي
پنجشنبهشب بود. عطر چاي تازه فضاي خانه را پر كرده بود. مهمانها يكييكي آمده بودند و مثل هميشه، با فاصلههاي حسابشده نشسته بودند؛ گفتوگوها مسير هميشگي را طي ميكردند: قيمتها، اجارهخانه، گذشته و جملهاي كه هر بار تكرار ميشد: «زمان ما اينطور نبود.» او كنار پنجره ايستاده بود. مدتي گوش داد. چند بار خواست چيزي بگويد، اما هر بار مكث كرد. بالاخره شروع كرد: به نظرم مشكل از اينه كه هيچكس... جمله هنوز كامل نشده بود كه پدرش ميان حرف او پريد: «تو هنوز بچهاي. اين چيزها رو نميفهمي. وقتي سنت بالا بره، متوجه ميشي.» سكوت كوتاهي افتاد؛ از آن سكوتهايي كه نه براي شنيدن، بلكه براي عبور است. بعد همه چيز به روال قبل برگشت، انگار نه انگار كسي حرفي زده باشد. او ديگر ادامه نداد. نشست، سرش را پايين انداخت و گوشياش را برداشت. وقتي مهماني تمام شد، بزرگترها در راهپله هنوز درباره همان موضوعها حرف ميزدند. او اما در اتاقش بود؛ چراغ خاموش، صفحه گوشي روشن، وارد توييتر شد و نوشت: «امشب فهميدم شنيده نشدن، از حرف نزدن دردناكتره.» چند دقيقه نگذشته بود كه اولين واكنش آمد. بعد دومي، يكي نوشت: دقيقا من هم همين حس رو دارم. يكي ديگر نوشت: بالاخره يكي گفت. او ديگر تنها نبود. كسي وسط حرفش نپريد. كسي نگفت هنوز بچهاي و كسي سكوت را به او تحميل نكرد. اين روايت، داستاني شخصي نيست؛ نمونهاي از تجربه جمعي نسل زد است. تجربهاي كه در زيست روزمره بارها و بارها تكرار ميشود. نسلي كه در بسياري از فضاهاي رسمي از رسانه تا سياست و حتي خانواده با قطع صدا، تقليل تجربه و ناديده گرفته شدن مواجه است و ناگزير، مسير ديگري براي بيان خود پيدا ميكند. نسل زد در جامعهاي زندگي ميكند كه احساس ميكند «ديده شدن» ديگر امكانپذير نيست؛ نه در سياستگذاري، نه در بازار كار و نه در روايتهاي غالب. مهمتر از همه، توان تحمل اين ناديده گرفته شدنِ مزمن را ندارد. در چنين شرايطي، واكنش اين نسل الزاما تقابل مستقيم يا اعتراض پرصدا نيست. اغلب، مسيرش را عوض ميكند. در همان فضاهايي كه صداها مدام قطع ميشوند، نسل جديد ياد گرفته است حرفهايش را به جايي ديگر ببرد؛ جايي كه شنيده شود، حتي اگر فقط از پشت يك صفحه لمسي كوچك باشد. اين جابهجايي، شكلگيري نوعي زيست زيرزميني را مهيا ميكند؛ زيستي كه نه به معناي انزواست و نه بريدن از جامعه، بلكه تلاشي است براي بازپسگيري صدا، معنا و اعلام وجود. شبكههاي اجتماعي اين امكان را فراهم كردهاند كه اين زيست، سريعتر و
در دسترستر شكل بگيرد. نسل جديد، به جاي ايستادن پشت درهاي بسته و فرسوده شدن در مسيرهاي رسمي، جامعه كوچك و غيررسمي خود را ميسازد تا اينبار بتواند خودش را تعريف كند، ديده شود و اثر بگذارد. در اين چارچوب، اسكرول كردن فقط سرگرمي نيست؛ يك مكانيسم بقاست. راهي براي اعلام وجود، جستوجوي معنا و يافتن آدمهايي شبيه به خود؛ كساني كه حرف را قطع نميكنند و تجربه زيسته را به رسميت ميشناسند. هر محتوا، هر واكنش و هر گفتوگو ميتواند نقطه شروع يك اتصال باشد. نسل زد نميخواهد خود را از جامعه جدا كند، بلكه اين جامعه بوده كه با الگوهاي محدود، كليشهاي و اقليتي، تصويري ناقص از اين نسل ساخته و بخش بزرگي از آن را ناديده گرفته است. اين نسل متكثر با تجربهها، دغدغهها و مسيرهاي متفاوت در سياستگذاريها اغلب به يك تصوير ساده شده تقليل داده شده است و ناديده گرفتن اين تنوع، فقط به گسترش زيست زيرزميني در شبكههاي اجتماعي منجر نميشود و پيامدهاي ديگري همچون كاهش مشاركت اجتماعي، بياعتمادي و فاصله گرفتن از فرآيندهايي مانند انتخابات را به دنبال دارد. اگر اين نسل در روايتها، تصميمها و سياستگذاريها ديده نشود، نميتوان انتظار داشت در بزنگاههاي اجتماعي حضوري فعال و معنادار داشته باشد. مساله، نخواستنِ نسل زد نيست؛ مساله، نديدنِ اوست.
دانشجوي روابط عمومي دانشگاه علامه طباطبايي
عضو شوراي مشاوران نسل زد