ادامه از صفحه اول
تأملي انتقادي بر فهم تقليلگرايانه از تربيت
موسيقي، ريتم، شعر، تصوير و ساير جلوههاي زيبايي، اگر در چارچوب فرهنگي و ارزشي جامعه هدايت شوند، ابزاري قدرتمند براي تعميق يادگيري، تقويت همدلي و پرورش سليقه فرهنگي دانشآموز هستند، نه تهديدي براي قداست مدرسه.
مدرسه، به عنوان نهاد رسمي تربيت، مامور حذف ابعاد وجودي انسان نيست، بلكه مسوول هدايت و توازنبخشي به آنهاست. قدسيت مدرسه نه در سكوت مصنوعي و فقر تجربه زيباشناختي، بلكه در حكمتِ تنظيم نسبت ميان عقل، ايمان، احساس و خلاقيت معنا مييابد. تربيتي كه تنها بر يك يا دو ساحت متمركز شود و ساير ساحتها را يا انكار كند يا به بيرون از مدرسه حواله بدهد، ناگزير به تربيت انسانهايي ناتمام، دوپاره و ناسازگار با موقعيتهاي پيچيده زندگي معاصر منجر خواهد شد.
از منظر علوم تربيتي، هرگاه مدرسه از پاسخگويي به نيازهاي طبيعي و مشروع دانشآموزان در حوزه احساس، هنر و زيبايي باز بماند، اين نيازها به طور كنترل نشده در فضاهاي غيررسمي، رسانهاي و گاه متعارض با فرهنگ بومي پاسخ داده ميشوند. چنين وضعيتي نه تنها اقتدار تربيتي مدرسه را تضعيف ميكند، بلكه شكاف ميان زيست واقعي دانشآموز و زيست مدرسهاي او را عميقتر ميسازد.
چنانچه تربيت تمام ساحتي در مدارس، به عنوان كانون تحول در آموزش وپرورش، تحقق نيابد، پيامدهاي آن در سالهاي آينده به صورت نارساييهاي عاطفي، ضعف در هويتيابي، كاهش خلاقيت، اختلال در تعاملات اجتماعي و ناتواني در زيست متعادل خود را نشان خواهد داد. مدرسهاي كه يكي از اضلاع اساسي تربيت را انكار ميكند، ناخواسته انسانهايي تربيت ميكند كه براي زندگي پيچيده، زيباشناختي و چندلايه جهان امروز آماده نيستند و اين هزينهاي است كه جامعه دير يا زود ناچار به پرداخت آن خواهد شد.
عملكرد ارتباطات و رسانهها زمينه اقناع ملي و بينالملل
بنابراين وقتي از اقناع سخن گفته ميشود، بيان نوعي تلاش عامدانه براي تاثيرگذاري بر نگرش ديگران از طريق ارتباط و در شرايطي متقاعدكننده است و مهم آنكه اين تاثيرگذاري نه با اجبار بلكه با تكيه بر آزادي و هماهنگي و رابطه ميان اقناعكننده و اقناع شونده صورت بگيرد، اين مطلب در تمام زمينههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي تاثيرگذار خواهد بود. لازم است عنوان شود كه در صورت عدم تطابق ميان فرستنده و گيرنده، شرايط متفاوت خواهد بود و نوعي از بحران را در اشكال مختلف ايجاد خواهد كرد كه اثر آن موجبات نوعي از سردرگمي و اضطراب عمومي را فراهم ميآورد. بنابراين يكي از اهداف عمده در ارتباطات انتشار اطلاعات صحيح و سريع براي جلب اعتماد اجتماعي و افزايش آن است. در چنين شرايطي است كه ميتوان همراهي افكار عمومي با نهاد سياسي، اقتصادي و اجتماعي و مشاركت عمومي، افزايش يك رابطه دوجانبه مناسب را اميدوار بود.
ارتباطات توان آن را دارد كه حتي در سطح بينالمللي بر سازمانها و افكار عمومي جهاني اثرگذار باشد، چراكه رسانههاي جهاني و شبكههاي اجتماعي امروزه نقش تعيينكنندهاي در شكلدهي به افكار عمومي جهاني دارند و كشورها از طريق ارتباطات بينالمللي در مسائلي مثل دفاع از سياستهاي خود و مقابله با اطلاعات نادرست يا كسب حمايت بينالمللي موفق عمل كنند.
لالهزار؛ سوختن يك تاريخ نه يك سينما
اين اقدامات نشان داد كه نجات لالهزار نه يك رويا، بلكه امري ممكن، برنامهمحور و مبتني بر اراده مديريتي است.
اما اين مسير ناتمام ماند. با تغيير مديريتها، لالهزار بار ديگر به حاشيه رانده شد؛ طرحها متوقف شدند، اولويتها تغيير كرد و خيابان دوباره به حال خود رها شد. نتيجه اين رهاشدگي را امروز بهروشني ميبينيم: بناهاي بلاتكليف، سينماهاي خاموش و آتشسوزيهايي كه بيش از آنكه «حادثه» باشند، پيامد طبيعي تعليق و بيعملياند.
چند سال پيش، در سخنرانياي در خانه سينما در لالهزار، پيشنهادي مشخص و عملي مطرح كردم كه اين ايده را قبل از آن با رضا ميركريمي زماني كه مسووليت جشنواره فجر بخش بينالملل را داشت و دربهدر پيگير زميني بود تا كاخ جشنواره سينما را در آن بنا كند نيز بيان كرده بودم: راهاندازي كاخ جشنواره سينماي ايران در لالهزار.
لالهزار اين ظرفيت منحصربهفرد را دارد كه با تملك، مرمت و بازسازي سينماهاي تاريخي اما متروك خود، به يك كاخ فرهنگي بدل شود؛ كاخي نه در ساختماني مرتفع، تازهساز و بيريشه، بلكه در دل يك خيابان تاريخي. دهها سالن سينما در امتداد يك محور فرهنگي ميتواند جشنوارهها، رويدادهاي ملي و بينالمللي را در خود جاي بدهد و شكوه هنر نمايش و سينما را دوباره به شهر بازگرداند.
در اين ميان، اهميت اين سينماها صرفا تاريخي نيست. اين سالنها در صورت مرمت و احيا، كاركردي فعال و زنده در حيات فرهنگي شهر خواهند داشت. بر اساس آمار ارائه شده، مجموع ظرفيت صندليهاي فعال جشنواره فيلم فجر در سالهاي گذشته حدود ۹ هزار و ۵۰۰ صندلي بوده است؛ در حالي كه تنها با احياي ۱۸ سينماي موجود در محور لالهزار- بدون احداث حتي يك سينماي جديد- امكان فعالسازي بيش از ۱۰ هزار صندلي وجود دارد.
لالهزار هنوز قابل نجات است، اما نه با شعار و تأسف. هر روز تأخير، بخشي از حافظه شهر را ميسوزاند. اگر امروز براي احياي اين خيابان تصميم نگيريم، فردا فقط ميتوانيم درباره آنچه از دست رفته، يادبود بنويسيم.
لالهزار را يا بايد دوباره به شهر بازگرداند، يا بايد پذيرفت كه تهران، تاريخ فرهنگي خود را نه بر اثر حادثه، بلكه با بيتصميمي و چشم بستن عامدانه بر اين گذشته پر افتخار از دست داده است.
آن روز دير يا زود از راه خواهد رسيد و آنگاه آيندگان و فرزندانمان ما را هرگز نخواهند بخشيد.