• 1404 شنبه 22 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6213 -
  • 1404 شنبه 22 آذر

روايت صدودوم: نگاهي به احسن‌التواريخ (6)

زاغ به آشيان سار

مرتضي ميرحسيني

رقيب بزرگ را شكست داد. اسيرش كرد. بعد به زجر و شكنجه جانش را گرفت. از اهالي كرمان هم كه اين رقيب را پناه داده بودند و براي چند ماه پشتيباني‌اش كردند، انتقام سختي گرفت. نيز دستور به تخريب برج و باروهاي شهر داد و آن را بي‌دفاع كرد تا از اتفاقات مشابه بعدي پيشگيري كند. «بعد از آنكه حصن سواد اعظم نيز به موجب فرمان ملك رقاب امم منهدم شد و بقيه مردم غارت‌زده‌اش كه نيم‌بسمل تيغ گرسنگي بودند، افتان و خيزان و سرگشته و حيران برخي برهنه رخت به جانب فارس كشيدند و بعضي پياده‌سوار لاشه پاكشي و لنگ‌لنگي گرديده به صوب يزد و فارس و عراق رسيدند و دياري در آن ديار، خاري از آن گلزار، كمي از آن بسيار و نمي‌ از آن بحار نمانده، كار ويراني به جايي رسيد كه به جاي طاووس بوم در آن بر و بوم جا و به مأواي غزال چشمان آهو كنام و مأوا گرد جن به مكان پري منزل گزيد و زاغ و زغن به آشيان هزار سار آرميد.» الماس بزرگ درياي نور را هم - كه گويا نادرشاه از هند به غنيمت برداشته بود و در آشوب‌ها و كشمكش‌هاي بعدي مدام دست به دست مي‌شد - از رقيب مغلوب گرفت و از آن خودش كرد. آن را همراه با جواهرات ديگري كه از آن پيروزي به چنگ آورده بود به تهران فرستاد (يا خودش شخصا به تهران برد) تا در خزانه سلطنتي، در فهرست دارايي‌هاي حكومت - در واقع دارايي‌هاي شاه - ثبت شود. اما جنگ هنوز ادامه داشت. خبر انتقامي كه او از كرمان گرفت به همه ‌جا رسيد و وحشت بزرگي در دل‌ها انداخت. حتي اينجا و آنجا، در دور و نزديك، عده‌اي را از جنگ‌آزمايي و ماجراجويي منصرف كرد. نيز نوشته‌اند برخي ايلات به نشانه اطاعت و وفاداري، مخالفان او را كشتند و سرهاي بريده‌شان را برايش پيشكش فرستادند. فرمانروايي‌اش تقريبا شكل گرفته بود. اما تسلط بر شهرهايي كه در آن سال‌هاي بي‌دولتي به خودمختاري عادت كرده بودند و نظم جديد را - جز به زور - نمي‌پذيرفتند مدتي به درازا كشيد. بخشي از كار را به سركردگان سپاهش سپرد و خودش راهي شيراز شد. در مسير، چند مدعي كم‌اهميت را از سر راه برداشت و هر جا كه ممكن بود، ماجرا را به صلح و تسليم - نه حمله و خونريزي - ختم كرد. ساروي از اين شهرهاي نافرمان، از درگيري‌هايي كه براي تسلط بر آنها روي داد و از قول‌وقرارهايي كه بازندگان با برنده گذاشتند، مي‌نويسد و پيروزي‌هاي اربابش را فهرست مي‌كند. در نظرش پادشاهي و سروري حق خان قاجار بود و دست تقدير به اراده الهي همه ‌جا، حتي در سخت‌ترين روزها ياري‌اش مي‌داد. خان قاجار، مدتي، نه چندان طولاني در شيراز ماند. مي‌گفتند آنجا استراحت مي‌كند. چنين نبود. به شيراز رفت و آنجا ماند، چون بايد از اطاعت اهالي و وفاداري بزرگان شهر - شهري كه تا همين چندي پيش، پايتخت زندها بود - مطمئن مي‌شد. همان روزها، حاجي ابراهيم شيرازي را كه كلانتر فارس بود به وزارت برگزيد و پاداش آن خدمت بزرگ، يعني پشت كردن به زندها و پيوستن به خان قاجار در جنگ با لطفعلي‌خان را تقديمش كرد. «چون حاجي ابراهيم‌خان شيرازي كه شخص صاحب‌فطنت عالي‌فطرت صايب‌تدبير و مرد عاقل عادل صافي‌ضمير بود خدمات جليله نسبت به اين سلسله اصيله از او به ظهور پيوست و براي استكشاف خفاياي مطالب و مهام ايام حضور چنين شخصي در حضرت سلطاني ضرور وجود چنين مسعودي در موقف خاقاني به قانون پادشاهي دستور بود، لهذا معظم‌اليه را به منصب وزارت اعظم معظم‌تر و به مكارم مزيد عواطف و اكرام مكرم‌تر گردانيدند و لواي ظفرپيكر را به صوب مستقر سرير سروري تحريك دادند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون