• 1404 چهارشنبه 5 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6199 -
  • 1404 چهارشنبه 5 آذر

گفت‌وگو با مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس

هويت‌ايراني‌دردل‌تمدن ایرانی بازآفريني مي‌شود

مقدمه | جامعه ايراني در سده اخير، درگير چالشي دوگانه ميان ميراث تاريخي و واقعيت‌هاي مدرن بوده است؛ چالشي كه پرسش از «هويت» را به يكي از بنيادي‌ترين مسائل فكري و اجتماعي معاصر تبديل كرده است. تجربه زيسته ايرانيان در بستر تغييرات سياسي، فرهنگي و جهاني سبب شده تا حافظه تاريخي، باور ديني و كنش‌هاي روزمره در هم تنيده شوند و تركيبي سيال و چندوجهي از هويت پديد آورند. در چنين زمينه‌اي، مساله هويت ديگر مفهومي فراتر از تعلقات قومي يا ديني است و به عرصه‌اي از تأمل تمدني و كنش اجتماعي بدل شده كه عقلانيت، اخلاق و خلاقيت در آن نقشي محوري دارند.دكتر مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس ايراني، در اين گفت‌وگو كه در محل خانه انديشه‌ورزان برگزار گرديد به بيان نظرات و ديدگاه‌هاي خود در مورد هويت و تمدن ايراني پرداخت.
 
هويت ايراني؛ سازه‌اي در پيوند عقل، معاصريت و تجربه تاريخي
دكتر مقصود فراستخواه در ابتداي گفت‌وگو با اشاره به دوران كودكي خود بيان كرد كه مساله هويت ايراني براي او از خلال خاطره و قصه معنا مي‌يافت. در ذهن او، پاسخ به پرسش «خاطراتت چيست؟» در حقيقت معادل با «هويتت كيست؟» بود. شب‌هاي كودكي‌اش با داستان‌هاي كهن ايراني رقم مي‌خورد؛ پدر روايتگر قصه‌هاي حماسي پرشكوه و مادر راوي داستان‌هاي اندوهناك بود. آميزش غرور و اندوه، شادي و غم در ناخودآگاه او به ريشه‌اي عميق از حس هويت تبديل شد. از نظر او، كودكان نسل آن روزگار ميان اسطوره و اشك رشد مي‌كردند و همين دوگانگي احساسي شالوده ايراني بودنشان شد.
اين جامعه‌شناس ايراني در ادامه توضيح داد كه از دوران مدرسه، روايت‌هاي رسمي تاريخ را به‌آساني نمي‌پذيرفت، چراكه آنها را بازتاب نگاه دولت‌ها و نظام‌هاي مستقر به هويت مي‌دانست. به باور او، مشكل اصلي در هر دو دوره پيش و پس از انقلاب، تحميل هويتي از بالا بود كه در مردم پذيرش پيدا نمي‌كرد. او تاكيد كرد نسلش در فضاي انجمن‌هاي دانش‌آموزي ياد گرفته بود ترديد و داوري كند، شواهد را بسنجد و با نگاهي انتقادي بينديشد. همان‌جا بود كه جست‌وجوي فكري‌اش براي فهم مستقل از تاريخ و هويت آغاز شد. وي در ادامه توضيح داد كه نوشته‌هاي نخستينش به نسبت دين و هويت ايراني اختصاص داشت. از نظر او، دين تنها يكي از اجزاي هويت است و نه تمام آن. هويت ايراني تلفيقي از دين، خرد، تجربه تاريخي و معاصريت است. در آثار پژوهشي‌اش تلاش كرد نشان دهد ايراني بودن به معناي پيوستن به شبكه‌اي از آگاهي‌ها و تجربه‌هاي متكثر است، نه انحصار در يك بُعد تاريخي يا عقيدتي. به اعتقاد او، نوانديشان پيشامشروطه نخستين كساني بودند كه در مواجهه با دنياي جديد، مفهوم بازسازي هويت را درك كردند.
اين مدرس دانشگاه افزود: هنگامي كه عميق‌تر درباره هويت انديشيد، دريافت كه هيچ هويتي در خلأ شكل نمي‌گيرد و انسان تنها در سنجش با «ديگري مهم» به درك از خود مي‌رسد. اين مقايسه، گرچه گاه به بحران مي‌انجامد، اما همان بحران سرآغاز تفكر تمدني است. او خاطرنشان كرد: تفاوت با ديگري نه تهديد، بلكه عامل تحريك خودآگاهي است. در آثار خود كوشيده نشان دهد كه هويت ايراني حاصل گفت‌وگويي دايمي ميان خود و ديگري، ميان اشتراك و تمايز و ميان خاطره و تغيير است. 
او ادامه داد كه نگاهش در دهه‌هاي بعد از تاريخ و انديشه به زندگي روزمره معطوف شد و كوشيد رد هويت ايراني را در رفتارها، سبك زيست و كنش‌هاي روزانه مردم جست‌وجو كند. هدفش آن بود كه انديشه را از قفس تحقيق رسمي بيرون آورد، زيرا هويت را تنها در جريان زندگي واقعي مردم زنده مي‌ديد. او باور دارد هويت ايراني جرياني زنده، متغير و سيال است كه از حافظه، عقل، زيست‌جهان و تعامل با ديگري پديد مي‌آيد و هنوز ادامه دارد.
او در بخش بعد به تجربه حضورش در جلسات بنياد فرهنگي مهندس بازرگان در حسينيه ارشاد اشاره كرد؛ جلساتي كه به‌تدريج به گردآوري مباحث كتاب «ما ايرانيان» انجاميد. توضيح داد كه اين مباحث ابتدا گفت‌وگوهايي فرهنگي بود و پس از استقبال پژوهشگران به كتاب تبديل شد. او بيان داشت كه ساختار اصلي گفت‌وگوها در نسخه‌هاي چاپي حفظ شده و بر همان مبنا به تحليل هويت ايراني پرداخته است. از نظر او، رفتارهاي روزمره مانند پرهيز از همكاري جمعي يا تمايل به فردگرايي ريشه در ذهنيت تاريخي دارد.
در ادامه، اين جامعه‌شناس گفت: در تحليل خود از هويت ايراني از منظر نونهادگرايي بهره گرفت تا نشان دهد صفاتي كه معمولا به‌صورت كليشه‌اي به ايرانيان نسبت داده مي‌شود، ذاتي نيستند بلكه در ساختارهاي تاريخي و نهادي شكل گرفته‌اند. او بر دو محور يادگيري و كنش تاكيد كرد و گفت: هويت امري آموختني و ساختني است، نه ميراثي ثابت. اين ديدگاه بعدها مبناي نظري پژوهش‌هاي بعدي او شد.

هويت ايراني؛ برساخته‌اي تاريخي بر پايه عقلانيت، تركيب‌پذيري و پارادايم امكان
دكتر مقصود فراستخواه در ادامه با اشاره به ديدگاه خود درباره چيستي هويت، تاكيد كرد كه هويت را نه امري ذاتي و ازلي، بلكه برساختي تاريخي مي‌داند كه در بستر رويدادها و تجربه‌هاي اجتماعي پديد مي‌آيد. به باور او، تمدن و هويت را نبايد تنها با رجوع به مفاهيمي چون «ايرانشهر» يا دولت‌هاي باستاني توضيح داد. در نگاه او، هويت نوعي پروژه و طرح از بودن است كه بر پايه حافظه، خاطره، يادگيري و كنش شكل مي‌گيرد و مي‌تواند خودآگاهانه پيش رود. او افزود كه تاريخ ايران سرشار از اين طرح‌هاي خودآگاه است؛ از جنبش شعوبيه گرفته تا واكنش‌هاي فرهنگي در برابر سلطه سياسي. در همين فرآيندهاست كه هويت ايراني ساخته مي‌شود؛ نه از راه بازگشت به گذشته، بلكه از دل زيست جمعي و كنش اجتماعي.
اين جامعه‌شناس ايراني در ادامه به نقش تاريخي گروه‌هايي چون خاندان نوبخت اشاره كرد و توضيح داد كه آنان در برابر خلافت عباسي، به جاي رويارويي مستقيم، آموزه‌ها و الگوي عقلاني-اداري ايران را در دل ساختار خلافت جاي دادند و نهادهايي مانند وزارت را پديد آوردند. اين شيوه تدبيرآميز، به‌زعم او، عامل استمرار كشورداري ايراني در دوران سلطه بيگانه شد. از اين منظر، هويت ايراني را بايد هم در جنبش‌هاي اجتماعي و هم در عقلانيت حكمراني جست‌وجو كرد؛ در تلاش‌هايي كه ميان سنت، تجربه و نوآوري پيوند برقرار كردند.
وي در ادامه با اشاره به نمونه زكرياي رازي، او را مظهر همين هويت پويا دانست؛ متفكري ايراني و مسلمان كه انديشه‌اش برخاسته از عقلانيت ايراني بود، هرچند به زبان عربي مي‌نوشت. او خاطرنشان كرد كه رازي با عبور از ساختار رسمي زمانه، از سلطه فكري رها شد، اما همين آزادي موجب حذف بخشي از آثارش گرديد. مقايسه او با ابن‌سينا، به گفته وي، نشان مي‌دهد كه ساختار قدرت چگونه بر انتخاب‌هاي فكري اثر گذاشته است. مشكل تاريخي ما، از نگاه او، آن است كه اين گزينش‌ها در فضاي عقل آزاد صورت نگرفته، بلكه زير سايه قدرت و تعصب بوده‌اند. اگر عقلانيت و گفت‌وگو جايگزين اين سازوكار مي‌شدند، ظرفيت‌هاي تمدني ايران به حاشيه نمي‌رفتند. همين الگوي محدودكننده بعدها در مدارس نظاميه و ديگر نهادهاي آموزشي تكرار شد و به كاهش تنوع فكري و سنت انتقادي انجاميد.
اين مدرس دانشگاه ادامه داد كه يكي از ويژگي‌هاي بنيادي تمدن ايراني، توانايي تركيب و آميختن است. او ايران را «اداره تركيب» خواند؛ سرزميني كه فرهنگ‌ها، دانش‌ها و تمدن‌هاي گوناگون را در خود جذب كرده و از دل آنها هويت تازه‌اي آفريده است. در اين ميان، دانشمنداني چون خوارزمي مصداقي از اين تلفيق‌اند؛ كسي كه رياضيات هندي و يوناني را به هم پيوند زد و نظامي نو در دانش بشري بنا كرد. از همين روح تركيبي است كه معماري تخت‌جمشيد و شاهنامه‌نويسي در خراسان پديد آمده‌اند. بر پايه اين ديدگاه، ايران نه تنها يك سرزمين، بلكه جهاني فرهنگي است؛ «ايران جهاني و جهان ايراني». هويت ايراني از كنش‌هايي برمي‌خيزد كه در بطن بحران‌ها به بازآفريني خود پرداخته‌اند.
او افزود كه اين تركيب‌پذيري و عقلانيت را در چهارچوبي اخلاقي مي‌فهمد. به باور او، ايراني بودن آميخته با غم تاريخي است، اما همزمان حاوي اراده‌اي براي بهبود و پيشرفت. در ميان جبرهاي جغرافيايي و تاريخي، ايرانيان همواره توانسته‌اند امكان‌هاي تازه بيافرينند. اين سرزمين چهارراه فرهنگ‌ها بوده و عقل ايراني در ميدان پرحادثه آن آموخته كه چگونه بماند، تركيب كند و رشد يابد. به گفته او، پارادايم امكان بايد جايگزين پارادايم فقدان شود، زيرا تداوم هويت و تمدن ايراني نه با حسرت بر كمبودها، بلكه با آفرينش فرصت‌ها ممكن شده است.
 از بحران انديشه و عمل تا پيدايش پارادايم امكان در تمدن ايراني
دكتر مقصود فراستخواه در ادامه با اشاره به تجربه زيسته و زندگي فكري خود، بحران فاصله ميان انديشه و عمل را مانعي بنيادين در حيات اجتماعي امروز دانست. او توضيح داد كه اين بحران نه‌تنها در عرصه‌هاي شخصي، بلكه در گفت‌وگوها و محيط‌هاي دانشگاهي نيز قابل مشاهده است و از كمبود كنشگري در سطوح مختلف جامعه حكايت دارد. به گفته او، همان‌گونه كه بيهقي پس از تجربه رنج و تأمل، دريافت بايد تاريخ را براي مردم بنويسد نه براي قدرت‌ها، انسان معاصر نيز بايد از مرز تماشاگر بودن عبور كرده و تاريخ خود را بيافريند. او بر مفهوم «پارادايم امكان» تاكيد كرد؛ پارادايمي كه ناظر بر توان ايجاد راه‌هاي تازه در دل تنگناهاست، حتي در شرايطي كه جامعه ميان دو قطب ساختار و عامليت گرفتار مانده است.
اين جامعه‌شناس ايراني در ادامه با تحليل رابطه متقابل ساختار و عامليت، تبيين كرد كه جوامع داراي ساختارهاي هوشمند از نظم دروني بهره‌مندند و همين نظم به كنشگران متوسط نيز امكان عملكرد موثر مي‌دهد. اما در جوامعي كه فاقد اين ساختارها هستند، بار سنگين بهبود اجتماعي بر دوش افراد مي‌افتد. چنين افرادي بايد با تكيه بر هوش، اخلاق و اراده خويش زنجيره حيات اجتماعي را حفظ كنند. در اين ميان، كنشگراني با اراده استوار و چشم‌انداز بلند، نقشي شبيه مورخان و اصلاح‌گران بزرگ ايفا مي‌كنند؛ كساني كه قادرند بنيان‌هايي چون استقلال انديشه و پايداري نهادهاي مدني را زنده نگاه دارند.
وي در ادامه در تحليل خود از تمدن و جامعه ايراني، خلاقيت فردي و ابتكار محلي را عامل اصلي دوام تاريخي ايران دانست. از نظر او، تمدن ايراني طرحي ناتمام است كه همواره نيازمند ويرايش است و هر فرد در اين بازسازي سهمي دارد. دولت يا قدرت مركزي نيز جزيي از اين كليت تمدني است، نه نيرويي بيروني يا برتر از آن. حيات ايران وابسته به انرژي خلاقه افرادي است كه در قالب شاعر، مصلح يا متفكر، تداوم طرح ناتمام جامعه را تضمين كرده‌اند و در دشوارترين دوره‌ها از فروپاشي فرهنگي جلوگيري نموده‌اند. 
اين مدرس دانشگاه با بررسي مسير تاريخي تمدن ايراني توضيح داد كه نقاط عطف تاريخ، هم لحظات اوج و هم دوران افول را در بر مي‌گيرند. رويدادهايي مانند حمله مغول آزمون‌هايي بزرگ براي تداوم فرهنگي و اخلاقي اين سرزمين بوده‌اند. برخي مردم كوچ كردند، برخي ماندند و هركدام به‌شيوه خود زمينه بقا و بازسازي فرهنگ را فراهم ساختند. او بر اين باور است كه فهم تمدن نيازمند دو منظر همزمان است: از دور، تداوم و پايداري آن مشهود است، اما در فاصله نزديك ترك‌ها و گسست‌ها نمايان مي‌شوند. تمدن ايراني در پيوند اين دو سطح معنا مي‌يابد؛ در عرصه كلان استوار است ولي در عرصه خرد محتاج مراقبت مداوم.
فراستخواه بر نگاه امكان‌محور تاكيد كرد و گفت كه اميد در انديشه ايراني نه‌زاده ايدئولوژي، بلكه محصول عامليت آگاه است. چنين اميدي هم‌زاد دشواري است؛ همان‌گونه كه حكمت و اسطوره ايراني يادآوري مي‌كند كه در دل سختي‌ها گشايش نهفته است. از ديد او، شناخت رنج‌ها شرط خلق امكان‌هاي تازه است، زيرا جوهر انديشه تمدني ايراني در پيوند ميان «عسرِ شناخته‌شده» و «يسرِ ناشناخته» نهفته است؛ همان رازي كه در دل واقعيت تلخ نيز بذر برخاستن را زنده نگه مي‌دارد.

ازگشت به عقلانيت و نقش اقليت خلاق در نجات تمدن ايراني
دكتر مقصود فراستخواه در ادامه با اشاره به اينكه تحول اجتماعي صرفا با نقد يا اعتراض حاصل نمي‌شود، بر ضرورت بهره‌گيري هوشمندانه از فرصت‌ها و كنش در مرز ميان ساختار و جامعه تاكيد كرد. او توضيح داد كه تجربه‌هاي موفق تاريخي نشان داده‌اند تغيير واقعي از درون جزييات و موقعيت‌هاي مياني پديد مي‌آيد، نه از دل شعارها. به باور او، هويت و تمدن ايراني بر پايه ايده‌اي تاريخي و تخيل جمعي شكل گرفته است؛ تخيلي كه باوجود آشفتگي‌ها و كاستي‌ها هنوز زنده است. او سرمايه انساني را بزرگ‌ترين پشتوانه تمدن معاصر دانست و خاطرنشان كرد كه ميليون‌ها فرد تحصيلكرده با توان يادگيري و بازآفريني، سرمايه‌اي ارزشمندتر از منابع طبيعي‌اند و مي‌توانند نقطه اتكاي جامعه در شرايط بحراني باشند.
اين جامعه‌شناس ايراني در ادامه با نقد ناكارآمدي ساختارهاي كشور در بهره‌گيري از اين ظرفيت عظيم، به رتبه پايين ايران در شاخص جهاني رقابت‌پذيري استعدادها اشاره كرد و اين امر را نشانه ناتواني نظام‌هاي آموزشي و نهادي در پرورش خلاقيت دانست. او تاكيد كرد كه مدرسه و دانشگاه، به جاي پرورش استعداد، بسياري از ظرفيت‌هاي خلاق كودكان و نوجوانان را از ميان مي‌برند. با وجود گسترش كمي آموزش، كيفيت آن در الگوهاي غيرمولد گرفتار مانده است و همين امر موجب مهاجرت بخشي از نيروهاي انساني و فرسايش‌بخشي ديگر در داخل كشور شده است.
وي در ادامه با نگاهي تحليلي به پديده مهاجرت، آن را فرصتي براي بازانديشي و بازشناسي سنت‌هاي بومي دانست. او توضيح داد كه نخبگان ايراني خارج از كشور، با حفظ و تفسير تازه‌اي از ميراث فرهنگي ايراني، به دوام اين تمدن كمك كرده‌اند. به باور او، مساله اصلي، نه در كمبود دانش، بلكه در ناتواني ساختار در فهم و به‌كارگيري آن نهفته است. او هشدار داد كه گريز از عقلانيت و نهادينه‌شدن تصميم‌گيري‌هاي غيرشواهدي، بزرگ‌ترين تهديد تمدن ايراني است. جامعه ايران، پر از افراد عاقل است، اما فاقد عقلانيت جمعي و نهادي. تصميم‌ها اغلب برخاسته از ذهنيت‌هاي بسته و پيش‌فرض‌هاي تكراري‌اند، نه از سياست‌گذاري مبتني بر واقعيت.
اين مدرس دانشگاه در ادامه توضيح داد كه انسداد عقلاني حاكم موجب حذف صداهاي متنوع جامعه و تضعيف درك واقعيت شده است. او اين وضعيت را به پدرسالاري در خانواده‌اي تشبيه كرد كه رشد فرزندان را نمي‌بيند و همچنان با نگاه قيم‌مآبانه آنان را كودك مي‌انگارد. چنين ذهنيتي در عرصه سياسي نيز مانع بلوغ جامعه مي‌شود. او تاكيد كرد كه جهان براساس قواعد علي عمل مي‌كند و تمدن‌ها نيز در برابر انباشت خطا و بي‌توجهي به واقعيت‌ها فرو مي‌پاشند. اميد، ممكن است، اما تنها در گرو اقدام عقلاني و تجربه‌محور، نه دل‌خوشي‌هاي آرزومندانه.
او در پايان بر اين نكته تاكيد كرد كه راه برون‌رفت در بازگشت به عقلانيت اجتماعي، احياي سنت اندرزنامه و خرد عملي ايراني است. بايد با شبه‌دانش و دانشي كه در خدمت منافع خاص قرار گرفته، مقابله كرد و زمينه تغييرات ساختاري واقعي را فراهم آورد. آينده تمدن ايراني، به گفته او، وابسته به ظهور اقليت خلاقي است كه در لحظات بحراني از مسير قدرت فاصله بگيرد و امكان‌هاي تازه‌اي براي جامعه بگشايد. تنها از دل همين خلاقيت دروني است كه تمدن ايراني مي‌تواند خود را حفظ كرده و به بازآفريني در دوره‌هاي دشوار تاريخي ادامه دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
جنجال سیم‌کارت سفيد پوتين برنده رويارويي فراآتلانتيكي هويت‌ايراني‌دردل‌تمدن ایرانی بازآفريني مي‌شود «زنان سالمند» زير سايه خشونت اقتصادي زيرِ زمين، اما زنده اصلاح نظام بانكي يا انتقال هزينه به مردم؟ سياستِ هويت و مساله حجاب ديپلماسي امام خميني در نوفل لوشاتو (۴) اوكراين در مسير پذيرش اجتناب‌ناپذير طرح صلح ترامپ «نقش دشمن» در نظام بين‌الملل به ياد باران در حسرت بارش مسووليت در عصر هوش مصنوعي داوري، انتخاب ميان قالي‌هاي كرمان و كاشان نيست ولنتاين در عصر هويت‌هاي معلق پناهنده مي‌شوم به شعر، از اين‌ همه بي‌وزني! كودكان غزه قرباني جنگ ضرورت اصلاح قوانين تعزيري شگفتي‌آفريني لابي‌هاي نفتي در برابر گرم شدن زمين بدن‌مندي مجازي زمين تاريخ مطالعات ارتباطي تقريبا بكرمانده است سياستِ هويت و مساله حجاب ديپلماسي امام خميني در نوفل لوشاتو (۴) اوكراين در مسير پذيرش اجتناب‌ناپذير طرح صلح ترامپ «نقش دشمن» در نظام بين‌الملل به ياد باران در حسرت بارش
کارتون
کارتون