• 1404 دوشنبه 19 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6186 -
  • 1404 دوشنبه 19 آبان

فلسفه همچون ميدانِ جنگ (قسمت اول)

راديكال‌تر از زندگي اجتماعي

لوئي آلتوسر

ترجمه:‌ نويد گرگين

اشاره: اين قطعه بخش اول از يكي از درسگفتارهاي تماتيك لوئي آلتوسر (1990-1918) فيلسوف معاصر فرانسوي درباره تاريخ فلسفه با محوريت قرائت سياسي از تزها و مقولات فلسفي است. در اين بخش او تلاش مي‌كند موضوع «جنگ فلسفي» را با ذكر مثال‌هايي در تاريخ فلسفه صورت‌بندي كند.

«تز» در فلسفه به چه معناست؟

اگر بپذيريم فلسفه ابژه‌اي ندارد (از اينجا به بعد از توضيح بيشتر در اين مورد صرف‌نظر مي‌كنيم جز همين توضيح كه فلسفه ابژه [مورد توافقِ فيلسوفان] ندارد به معنايي كه علم داراي ابژه‌ است)، پس اين ابژه نامتعينِ ظاهري كه [هر فلسفه‌اي] ادعا مي‌كند حقيقتش را بيان مي‌كند، چيست (1)؟ اينها اهداف و داوِ قمار يا آنژو (2) هستند. اما قبل از پرداختن به اين موضوع، بايد از ابتدا شروع كنيم و بپرسيم: «آن چه نوع گزاره‌اي (3) است كه فلسفه خودش را با آن بيان مي‌كند؟»من پيش‌تر گفتم علم با دشواري‌هايي روبه‌رو مي‌شود، مسائل را وضع (4) مي‌كند و راه‌حل‌هايشان را كه دانش‌هاي عيني هستند هم ارايه مي‌دهد. اين دانش‌ها در قالبِ گزاره‌هايي بيان مي‌شوند كه اصطلاحات اصليشان مفاهيم هستند.خب يك مفهوم چيست؟ يك يا چند كلمه كه اثري از انتزاع توليد كند و همزمان ويژگي يا مجموعه‌اي از ويژگي‌هاي ابژه آن علم [فيزيك، شيمي يا غيره] را انعكاس دهد.

در مقابل، فلسفه پرسش‌هايي وضع مي‌كند و پاسخ‌هايي را كه از پيش مي‌دانيم، به آنها مي‌دهد. اين پاسخ‌ها چه شكلي به خود مي‌گيرند؟ شكلِ «تز».خب، تز چيست؟ تعريفش دشوار است، زيرا اگر فلسفه با تزها بيان مي‌شود، خودش به ندرت در مورد اين تزهايي كه او را تعريف مي‌كنند، صحبت كرده است.

با اين حال، ما پيش از اين مي‌دانيم كه اصطلاحاتي يا ترم‌هايي كه فلسفه به كار مي‌برد همان مقولات (catégories) هستند و نه مفاهيم (concepts)، بنابراين مي‌توانيم بگوييم يك تز گزاره‌اي است كه تعدادي از مقولات را گرد هم مي‌آورد. براي مثال: «من فكر مي‌كنم، پس هستم» (je pense, donc je suis) يك تز است.در اين گزاره مي‌توانيم به روشني مقولات را شناسايي كنيم: «من»، «فكر مي‌كنم»، «هستم» و البته «پس». اينها كلماتي از زبان روزمره هستند كه در فلسفه كاملا متفاوت عمل مي‌كنند.اين «من» (je) در «من فكر مي‌كنم» نه يك «من» روانشناختي، بلكه متافيزيكي است. «فكر مي‌كنم» به ماده انديشنده (5) اشاره دارد (يعني اينكه يك ماده وجود دارد كه همچنين انديشنده است، آشكارا پرسش‌هاي فلسفي‌اي را وضع مي‌كند كه به خوبي مي‌دانيم پاسخ‌هاي همانقدر پيش‌بيني‌شده دارند) . «هستم» به شكلي از هستي اشاره دارد كه در عين حال كه مختص انسان است (انسان به عنوان يك نيمه-هستي، نيمه-نيستي (6))، با اين حال نيروي وجودي غيرقابل انكاري دارد و در نهايت اين «پس» به يك بداهت اشاره دارد، بداهتي كه پيامد كشفِ يك شهود (7) است. بنابراين تمام مقولات در اين عبارت كوتاهِ «من فكر مي‌كنم، پس هستم»، مملو از معاني فلسفي هستند.مي‌دانيم كه حتي ويرگول نيز در اينجا معنايي دارد همان‌طور كه لاكان، براي مزاح ولي براي نشان دادن حقيقتي، پيشنهاد كرده بود كه بنويسيم: «من فكر مي‌كنم: پس هستم» كه همه‌ چيز را تغيير مي‌دهد (8) .

يك تز، بنابراين تعدادي از مقولات را كه در يك گزاره گرد هم آمده‌اند، مطرح مي‌كند. اما آيا از گزاره منظورمان چيزي مانند گزاره‌هاي زبان عاميانه است؟ (گزاره‌هايي مثلِ«من فكر مي‌كنم كه ژرژ مارشه (9) خواب نمي‌بيند، چراكه خودش در تلويزيون اين را گفت») يا حتي مانند گزاره‌هاي علمي (۲ = ۱ + ۱) به هيچ‌وجه. در اينجا بايد از «موضع» (position) صحبت كرد آن هم در قوي‌ترين معناي فعل «وضع‌كردن/قرار دادن» (poser) كه دقيقا ترجمه فرانسوي كلمه يوناني «تِزيس» (thesis  )است.خب چه چيزي بدين صورت وضع شده؟ گزاره‌هايي از اين دست مثلِ «من فكر مي‌كنم، پس هستم»، «خداوند موجودي مطلقا كامل و قادر مطلق است»، «ماده وجود دارد» و غيره.

اين تفاوت ساده در زبان كه من صرفا آن را از سنت فلسفي برگرفته‌ام ما را به مسير جالبي هدايت مي‌كند، زيرا وقتي چيزي را در جايي (10) وضع مي‌كنيم آن را در جايي كه فضايي مشخص است قرار مي‌دهيم. هنگامي كه يك فيلسوف تزي را اين‌گونه وضع مي‌كند، واقعيت اين است كه او آن را هميشه در جايي در يك فضاي مشخص كه به فضاي فلسفي تعلق دارد، وضع مي‌كند.مي‌پرسيد كدام فضاي فلسفي‌؟ ابتدا فضاي فلسفه خودِ آن فيلسوف و سپس فضاي فلسفي زمانه‌اش و در نهايت در تمام گذشته تاريخ فلسفه. (11)  اما هنگامي كه يك فيلسوف تزي را اين‌گونه «وضع» مي‌كند نبايد به سادگي فريب خورد. او هرگز صرفا يك تز را وضع نمي‌كند (12) . يك تز هرگز به تنهايي نمي‌آيد: هميشه وضعي تركيبي (com-posée) داريم يعني با مجموعه تزهايي مواجهيم كه فلسفه فيلسوف مورد نظر را تشكيل مي‌دهند. بعدتر يك پارادوكس در اين موضوع خواهيم ديد! اينكه تعداد اين تزها بي‌نهايت است.

جنگِ  فلسفي

در حال حاضر، به مشاهده آنچه اتفاق مي‌افتد، بسنده مي‌كنيم. هنگامي كه يك فيلسوف در جايي تزي را «وضع» مي‌كند، بياييد نمونه افراطي‌اش را در نظر بگيريم، يعني آنجايي كه او با فلسفه ديگري كه با آن در حالِ مبارزه است، فيلسوف نمي‌تواند تزي را «وضع» كند مگر اينكه با تزهايي كه مي‌خواهد با آنها مبارزه كند، «مخالف» (13) باشد. هر تزي نيز يك ضد-تز (anti-thèse) است و اين خودبه‌خود اتفاق مي‌افتد. فيلسوف نيازي به اعلام خصومت با حريفش ندارد. او تز خود را همان‌طور «وضع» مي‌كند كه ما در آب‌هاي حريف مين مي‌گذاريم. فيلسوف مي‌رود و مين بعدتر منفجر مي‌شود يعني زماني كه يك كشتي دشمن (يك تزِ دشمن) به آن نزديك شود آنگاه كلِ چارچوب و مبنايش منفجر خواهد شد. تمام تزهاي فلسفي اين‌گونه با تاخير عمل مي‌كنند به اين معني كه آنها هميشه پيش از زمان انفجارشان آنجا كار گذاشته شده‌اند. چه پراتيك عجيبي! در اينجا آنچه قابل توجه است، اين است كه حتي اگر آن تز توسط فيلسوفي كه تركيب انفجاري را در گوشه آرام خودش يا در كنار يكي از دوستانِ فيلسوفش (براي اينكه خودش بهتر بفهمد كه چه چيزي را خوب نفهميده است) ساخته باشد باز هم همواره در افقِ حضور ديگري يعني زيرنظر دشمن فلسفي است كه نه تنها مراقب است، بلكه بر وضعيت نيز مسلط است و فيلسوفِ ما را مجبور مي‌كند كه دايما همان‌طور كه توماس هابز مايل بود در حالت جنگِ پيشگيرانه (14) قرار گيرد (15) . 

در اينجا چيزها به‌گونه‌اي‌ هستندكه شرايطِ فلسفي توسط يك آنتاگونيسمِ بنيادي ساختار يافته است، تضادي كه همه اردوگاه‌هاي فلسفي را در بر مي‌گيرد و بر تمام كنش‌هاي فيلسوفان حاكم است، نه فقط كنش‌هاي جنگي آنها، بلكه حتي دوستي و صلح آنها را نيز تعيين مي‌كند. هابز اين را به خوبي نشان داده بود: اين آدم‌هاي بد نيستند كه جنگ به راه مي‌اندازند، آنها براي اين كار بيش از حد احمقند، بلكه انسان‌هاي شريف، اگر هوشمند باشند، اين ابتكار را به دست مي‌گيرند، چراكه اين انسان‌ها به آينده فكر مي‌كنند و پس از محاسبه آن مي‌دانند كه گريزي از جنگ نخواهد بود و كافي است در معرض اولين احمق قرار بگيرند كه بتواند يا بخواهد به آنها آسيب برساند يا حتي به اشتباه چنين ضربه‌اي به آنها وارد كند. بنابراين آنها مي‌دانند كه بايد «دست پيش را بگيرند» و آغازگر حمله باشند تا غافلگير نشوند و شكست نخورند. فلسفه بسيار راديكال‌تر از زندگي اجتماعي است. زندگي اجتماعي با آرامش‌ها و آتش‌بس‌ها با توافقات ماتينيون (16) و گرونل (17) همراه است (18) با پاپ‌هايي كه در وسطِ برهوتْ صلح را موعظه مي‌كنند با ويتنامي‌هايي كه آتش‌بس تِت را عملي مي‌كنند (19) و فرزندانشان كه در نهايت پرچمِ سفيد را بالا مي‌برند (20) يا حتي با بازي‌هاي المپيك كه بارون كوبرتن (21) فقيد (بنيانگذارِ بازي‌هاي المپيك در انتهاي قرن نوزدهم) استعدادِ خودش را در صلح‌باني ذهن‌ها و بدن‌ها به كار بست. فلسفه بسيار جدي‌تر اينها‌ست. نه آتش‌بسي مي‌شناسد و نه آرامشي و وقتي هم كه مثلِ كانت«صلح ابدي» را بين فيلسوفان (و به صورت جانبي ملت‌ها) موعظه مي‌كند در حقيقت اين را بايد يك تردستي در نظر گرفت براي آنكه فيلسوفان ديگر او را در صلح بگذارند تا او بتواند نقد عقل محض يا عملي خودش را پرورش بدهد؛ اما او هيچ توهمي ندارد و به ‌خوبي مي‌داند كه صرفا دارد براي ديگران موعظه مي‌كند، يعني در برهوت، همان‌طور كه سارتر (با كمي تحريف) مي‌گويد: ديگري برهوت است (و نه شيرين‌توت) (22).

پاورقي

  1- منظورِ آلتوسر از ابژه‌ نامتعین و ادعایی همین موضوعاتی از جمله جوهر، عرض، کوگیتو، اگو‌ی استعلایی و غیره در آثار فیلسوفان است که در آثارشان قصدِ روشن‌ کردنِ حقیقتِ آن موضوعات را دارند. (ن.گ.)

2-  enjeux در لغت به معنای چوبِ قمار یا «داو» است. سید جواد طباطبایی در ترجمه‌هایش از آلتوسر از اصطلاحِ «خَصْل» (در لغت به معنای جدا‌کننده) و بر وزن «وصل» استفاده کرده‌ که در سنتِ ادبی ما در قمار و نرد به کار می‌رفته است. به نقل از دهخدا: نقش مراد از در وصلش مجوي/خصلت انصاف ز خصلش مجوي (نظامي). دستخون است و هفده خصل حريف/وه که در ششدر خطر ماييم (خاقاني) (ن.گ.)

3-  proposition

4-  La science posedes problèms

ما در اینجا به جای «طرحِ مساله» از «وضعِ مساله» استفاده می‌کنیم، چراکه می‌خواهیم منطقِ درونی استدلال آلتوسر در مورد رابطه‌ موضع/وضعیت (position) و وضعِ سوال و مساله (poser des problèmes) را حفظ کنیم.

5-  la substance pensante

6-  mi-être, mi-néant

7- dévoilée par une intuition

8-  « La Science et la vérité », dans J. Lacan, Écrits, Paris, Seuil, coll.« Le champ freudien », 1966, p. 864. « Je pense : “donc je suis”. »

9-  Georges Marchais

در یک مصاحبه تلویزیونی در ۳۰ آوریل ۱۹۷۶، مارشه، دبیرکل حزب کمونیست فرانسه گفت وقتی وجدانش آسوده بوده دیگر شب‌ها خواب نمی‌دیده است.

10- on pose quelque chosequelque part

  11- در واقع آلتوسر نشان می‌دهد که چطور در فلسفه همواره منطقی مکانی و زمانی در کار است که یک تز فلسفی قدم به قدم هم مکان و هم زمان را درمی‌نوردد و اگر موفق شود خودش را در تمام تاریخِ فلسفه می‌گستراند.

12-  از متنِ آلتوسر خط خورده: «مثل سگی که فضله‌اش را روی پیاده‌رو می‌گذارد.»

13- s’oppose

در بحثِ آلتوسر این مهم است که مخالفت (opposer) و تقابل (opposition) هم‌ همگی از همان ریشه‌ وضع poser می‌آیند.

14-  guerre préventive

15- Léviathan, trad. et éd. F. Tricaud et M. Pécharman, dans T. Hobbes,OEuvres, éd. Y. C. Zarka, Paris, Vrin, coll. « Bibliothèque des textesphilosophiques », 2004, p. 106-107. Cf. « Soutenance d’Amiens », dans L.Althusser, Positions, 1964-1975, Paris, Éditions sociales, 1976, p. 128.

آلتوسر در «در دفاع از آمیان» در مورد هابز می‌نویسد: «[...] بر اساسِ دریافتِ خارق‌العاده هابز، که هر چند شاید برای عموم مردم صحبت می‌کرد باید بگوییم به همان اندازه که موضوعش جوامعِ بشری بود درباره فلسفه نیز صحبت می‌کرد، جنگ وضعیت تعمیم‌یافته [و بنابراین] […] اساسا پیشگیرانه […] است.» ویراستار فرانسوی.

16-   Matignon: توافقِ ماتینیون در واقع توافقی سیاسی در ژوئن سال ۱۹۳۶ در هتل ماتینیون بود که بین «جبهه‌ مردمی» (ائتلافی از احزاب و نیروهای چپ و کارگریِ فرانسه که در آن مقطع دولت را به دست گرفته بود) و کنفدراسیونِ عمومیِ کار (CGT) و چند جریانِ کارگری و سندیکایی با نمایندگی کسانی مثلِ لئون بلوم (از جبهه‌ مردمی)، موریس تورز (از حزبِ کمونیست فرانسه) و دیگران برقرار شد. (ن.گ.)

17-   Grenelle: توافقی که در هتلِ شاتله در خیابانِ گرونل در رابطه با انقلابِ میِ ۶۸ به ابتکار دولتِ وقت به سندیکاهای کارگری (از جمله CGT و دیگر نهادهای کارگری) با افزایش ۳۵ درصدی حداقل حقوق و دیگر مزایا برای کنترل بحرانِ ملی پیشنهاد شد و در نهایت هر چند متنِ توافقنامه از طرف نیروهای کارگری در نهایت امضا نشد، دولتِ ژرژ پومپیدو مفاد آن را اجرایی کرد. (ن.گ.)

18-   خط خورده : و موریس تورز (Maurice Thorez) را دارد که می‌گوید: «شما باید بدانید که چگونه به یک اعتصاب پایان دهید.»

19-  در واقع حملاتِ عیدِ تِت (سال تازه‌ ویتنامی) به مجموعه‌ عملیات‌های گسترده‌ نیروهای ویت‌کنگ‌ها از ۳۰ ژانویه‌ ۱۹۶۸ (مصادف با عید) تا تابستانِ ۱۹۶۹ اشاره دارد که هر چند در عمل موفقیتِ چندانی در ضربه ‌زدن به امریکایی‌ها در بر نداشت ولی از آنجایی که امریکایی‌ها نمی‌توانستند ضربات پراکنده را متوقف کنند منجر به پوشش خبری کاملِ اتفاقات شد و فشار افکار عمومی بر ارتش آمریکا را چند برابر کرد و در نهایت به‌‌رغمِ پیروزیِ تاکتیکیِ امریکایی‌ها برای ویتنامی‌ها یک پیروزی استراتژیک در جنگ محسوب شد. (ن.گ.)

20-«  dire  pouce » اصطلاحی ا‌ست به این معنا که از طرف مقابل درخواست اعلامِ تسلیم کنید. امریکایی‌ها معمولا می‌گویند: say “Uncle”. (ن.گ.)

21-   Pierre de Coubertin

22-   در اصل فرانسوی: (le désert  et non le dessert) که با شباهتِ کلماتِ برهوت و دِسر بازی کرده‌ است.

جمله‌ اصلیِ سارتر که آلتوسر تحریف کرده، این بوده است که «جهنم، همان دیگری‌ است» (L’enfer, c’est les Autres). (ن.گ.)

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون