نگاهي به فيلم «سامي» به نويسندگي و كارگرداني حبيب باويساجد
سكوتي ميان نخل، خاك و فراموشي
سارا توكلي
در سكوت و گرماي خوزستان، جايي ميان رمل و نخل و خاك، فيلمي شكل ميگيرد كه بيش از آنكه داستان بگويد، زخم را تصوير ميكند. «سامي» نه در پي ساختن روايت پرتعليق است، نه در پي شخصيتپردازي كلاسيك. فيلم به جاي آن، با دقتِ يك عكاسِ جنوبي و با صبوري كسي كه زخم را ميشناسد، لحظهها را نگاه ميكند. از همان قابهاي نخست، فيلم خود را در محدوده سينماي تجربي و نيمهمستند تعريف ميكند؛ جايي ميان واقعيت و خيال. شخصيت اصلي -مردي كه بيست سال است همسر باردارش را در انفجار مين از دست داده- نه قهرمان است، نه ضدقهرمان، بلكه انساني است كه هنوز در ايستگاهِ سوگ جا مانده است. درحاليكه بيش از سه دهه از پايان جنگ گذشته و زمينهاي جنوب هنوز از مين پاك نشدهاند، سامي در زمانِ شخصي خود بيست سال عقبتر ايستاده است؛ زمان براي او همان روزِ مرگ همسر متوقف مانده، درست مثل زمينهايي كه هنوز در حصار مينها زندانياند.
فيلم با ريتمي آرام و گاه بيش از حد آرام پيش ميرود؛ ريتمي كه گاهي در خدمت سكون دروني شخصيت است، اما در مقاطعي دچار رخوت ميشود و انرژي دراماتيك را از دست ميدهد. با اين حال، همين سكون نيز معنا دارد: مردي كه بيست سال است نميتواند حركت كند، فيلمي را رقم ميزند كه خودش هم نميخواهد به شتاب بيفتد. ريتم فيلم در برخي لحظات يادآور آثار «تئودوروس آنجلوپولوس» است؛ آن حسِ توقف زمان و حركت آرام در دل قابهاي بلند، اما برخلاف فيلمهاي او، انسجام روايي كامل ندارد و روايت، گاهي به سكون تصويري بدل ميشود.
زبان و واقعيت
فيلم به فارسي با لهجه غليظ عربي خوزستاني ساخته شده؛ زباني كه حاصل همزيستي دو فرهنگ است و با عربي كشورهاي عربي تفاوت بنيادين دارد. در نسخه نمايش داده شده، زيرنويس انگليسي تنها زماني ظاهر ميشود كه شخصيتها فارسي حرف ميزنند و در بخشهايي از گفتوگوهاي محلي حذف شده بود و زيرنويس فارسي جاي آن را گرفته بود. تمام بازيگران نابازيگرند و همين انتخاب، فيلم را از جهان بازسازي شده به جهان واقعي نزديك ميكند. سعيد نگراوي (در نقش سامي) با چهره آفتابسوخته و نگاهِ سنگينش، سوگِ بيانتها را بازي نميكند، بلكه زندگي ميكند. نه فرياد ميزند، نه اشك دارد؛ او فقط نگاه ميكند، نگاهي كه يادآور مردهاي خاموش در سينماي ناصر تقوايي است، بهويژه كاراكتر «ناخدا خورشيد». ناصر تقوايي در گفتوگوهايش درباره جنوب گفته بود: «نخل براي من هميشه يادآور زن است؛ زني كه بار ميآورد و زمين را زنده نگه ميدارد.» در «سامي» نيز نخلها، با تنههاي زخمي و استوارشان، يادآور حضور غايبِ زن و مادرند، استواري، سكوت و ريشه در خاك. در سكانسي كه برگهاي نخل در حال سوختناند، گويي موهاي زني است كه در آتش فرو ميرود؛ زني باردار، مادر در فيلم كه پيش از زايمان بر اثر انفجار مين كشته ميشود. دختر سامي، با بازي نابازيگر جواني كه طبيعي و بيتكلف است، نمادِ نسل بعدي است: نسلي كه با نقص جسمي و در عين حال ميل به زندگي به دنيا آمده. حضور او تضادي زيبا با پدر ميسازد: پدري كه هنوز در گذشته مانده و دختري كه ميخواهد آينده را تجربه كند.
زيباييشناسي تصوير
از نظر بصري، فيلم تركيبي از عكاسي و نقاشي متحرك است. قاببنديها با دقت به اصول تركيب و نقاط طلايي انجام شدهاند، اما ميزان كالربالانس و اشباع رنگها پايين است. نور و رنگ خوزستان
-كه ميتوانست درخشان، داغ و طلايي باشد- در اين فيلم به رنگي مات و خاموش درآمده است. به نظر ميرسد فيلمساز خواسته با رنگزدايي، اندوه و سكوت را منتقل كند، اما اگر كمي جسارت در اصلاح رنگ (Color Correction) داشت، با حفظ هارموني ميشد فضا را زندهتر كرد، بدون آنكه حسِ سوگ از بين برود. در صحنههايي كه نخلها و خاك طلايي جنوب ديده ميشود، اندكي افزايش در اشباع رنگ ميتوانست تضاد زندگي و مرگ را برجستهتر كند. فيلمساز تلاش كرده است هر قاب، تركيبي از معنا و زيبايي باشد: نخل تنها در افق، مردي در سايه ديوار تركخورده، نور غروب از پشت غبار، اينها فقط دكور نيستند، بلكه زبان تصويرياند كه جاي گفتوگو را گرفتهاند.
موسيقي و صدا
موسيقيهاي انتخابي از آهنگهاي جنوب الهام گرفتهاند و كاملا محلي و متناسب با فرهنگ اقليماند؛ تنها در سكانس تاكسي، آهنگ «ويگن» پخش ميشود. فيلمساز در نشست نقد اشاره كرد كه موسيقيها را «افكتيو» انتخاب كرده تا ميان شنيده شدن و نشنيده شدن باشند؛ صدايي كه گاهي از دور ميآيد، مثل خاطرهاي در ذهن. در اين ميان، موسيقي به ظرافت از فاصله ميان طبقات اجتماعي و دنياي پيش و پس از جنگ سخن ميگويد. با اين حال، در بعضي صحنهها، بهويژه در سكانس شيون، اگر حجم صدا كمي كمتر بود و در حد صداي ذهني سامي تنظيم ميشد، اثرگذاري احساسي عميقتر ميشد.
فرم و محتوا
«سامي» در مرز ميان سينماي مستند و داستاني حركت ميكند. نه كاملا روايتمحور است و نه تصويري صرف، بلكه نوعي مشاهده شاعرانه از واقعيت است. ديالوگها كوتاه و تكگويهها در هارموني با ريتم فيلماند، نه اضافه و نه نمايشي. در بخشهايي، زبان گفتار به شعر نزديك ميشود. فيلمساز گفته بود «سامي» را نه براساس قواعد ژانر، بلكه با تجربه و حس شخصي ساخته است. شايد به همين دليل، فيلم از ساختار ژانريك فاصله گرفته و به سينماي تجربي نزديك شده، اما همين فاصله گاهي بيننده عادت كرده به روايت كلاسيك را خسته ميكند و از انسجام دروني ميكاهد. باتوجه به ماهيت اثر و ريتم كند آن، به نظر ميرسد «سامي» ميتوانست در قالب نيمهبلند يا كوتاه، تاثيرگذارتر و متمركزتر باشد و انسجام بيشتري پيدا كند.
مضمون و لايههاي دروني
در ظاهر، فيلم درباره مردي است كه همسرش را ازدست داده، اما در عمق، درباره جامعهاي است كه بعد از جنگ هنوز در سوگ مانده است. مينها فقط در خاك نيستند، در ذهن مردم هم كاشته شدهاند. زمين مينگذاري شده استعارهاي از حافظه فلج شده جنوب است. فيلم، بدون شعار، فاجعهاي را يادآوري ميكند كه سه دهه پس از پايان جنگ هنوز ادامه دارد: زمينهايي كه از مين پاك نشدهاند و سيستم ادارياي كه در برابر اين رنج، ناتوان و درهم مانده است. ماموري كه ميگويد: «اينجا شتر با بارش گم ميشود» فقط توصيف مكان نميكند، بلكه تصويري از گم شدن مديريت و مسووليت است. همين نگاه انتقادي و صادقانه، وجه اجتماعي فيلم را از سطح تصوير شاعرانه بالاتر ميبرد. به همين دليل، «سامي» صرفا شاعرانه نيست، بلكه صداي اعتراض خاموشي است عليه فراموشي.در نشست نقد فيلم در خانه هنرمندان، جواد طوسي با اشاره به قرينهسازيهاي تصويري و زبان شاعرانه فيلم، آن را اداي دين به سينماي جنوب و نسل فيلمسازاني چون ناصر تقوايي دانست. طهماسب صلحجو بر تناقض زيبايي و تراژدي در قابها تاكيد كرد و گفت: فيلمساز توانسته در دل اندوه، زيبايي مكان را حفظ كند. احمدجواد جوانمرد نيز فيلم را اثري نيمهمستند و نيمهداستاني دانست و آن را از نظر بصري و فضاسازي قابل تقدير توصيف كرد، هر چند به فقدان ساختار دراماتيك كلاسيك اشاره داشت. سيفالله صمديان نيز يادآور شد كه در «سامي» نگاه فيلمساز از دل تجربه زيسته ميآيد و در تمام فيلم، ردپاي خود او ديده ميشود.
نتيجهگيري
«سامي» را نميشود فقط ديد، بايد حس كرد. فيلمي است كه از دل خاك و گرما آمده و به جاي فرياد، زمزمه ميكند. نه فيلمي براي مخاطب عجول است، نه براي سالنهاي تجاري. اما براي كسي كه به معناي سكوت، به رابطه ميان خاطره و زمين و به مرز ميان مستند و خيال علاقه دارد، تجربهاي صادق و عميق است. اگر بخواهيم سختگير باشيم، ميتوان گفت فيلم ميتوانست در قالب كوتاه تاثيرگذارتر باشد؛ اما همين طول و سكوت، فرصتي است براي نزديك شدن به دنياي مردي كه سالهاست منتظر صداي زني است كه ديگر نيست. شايد درنهايت، «سامي» درباره يك مرد نيست، درباره سرزميني است كه هنوز باور نكرده جنگ تمام شده است.