• 1404 سه‌شنبه 13 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6181 -
  • 1404 سه‌شنبه 13 آبان

نگاهي به نمايش «بهشت گمشده» به كارگرداني گلزار حذفي

رقص تاريكي در تهران

مهام ميقاني

تاتسومي هيجيكاتا Tatsumi Hijikata احتمالا مهم‌ترين فيگور متقدم در تاريخ رقص «بوتو» در نيمه دوم سده پنجاه قرن گذشته، گفته بود «بدن‌هاي  رقصنده‌هاي من روي صحنه بازتاب عادي‌ترين، شايد محروم‌ترين و از يادرفته‌ترين شهروندان ژاپني هستند.» مثل كشاورزي كه در يك معبد با بدن نحيف و خميده از پس سال‌ها كشاورزي ِموروثي ريسماني را كه متصل به يك زنگوله است بالا و پايين مي‌دهد، يا پدر ميانسالي كه به ژاپني‌ترين شكل مفروض روي كفپوش تاتامي نشسته و آماده است كاسه سوپي را سر بكشد يا زني كه عجله‌اش بسيار از امكانات محدود صندل‌هاي چوبينش براي سرعت پيشي گرفته‌اند و مفلوكانه اما اميدوار به سويي مي‌دود و همه اين تشابهات وقتي از جانب او روي صحنه بازآفريني مي‌شدند كه ژاپن مي‌رفت تا براي هميشه تغيير كند. ملتي كه گرچه سرسختانه مبارزه كرده بود اما شقاوت اهريمني كه با  او درافتاده بود از هرآنچه مردم  ژاپن به  عنوان سختكوشي   مي‌شناختند،  نيرومندتر بود. 
كازو اونو Kazuo Ohno يكي ديگر از متقدمين رقص بوتو و شايد بال دوم اين پرنده تاريكي، آثاري ارائه داد كه گويي جشن خروج از جهان له‌شدگان ِدو بمباران اتمي آخرين روزهاي جنگ باشد. (تعداد مطلوبي ويدئو از آثار هر دو آنها خوشبختانه در اينترنت وجود دارد و نياز نيست مثل اغلب مواقع از چيزي سخن بگوييم كه درك و تجربه‌اي حتي با واسطه از آن نداريم.) رقص او آن طور كه خود توقع داشت شايد تنها از طريق گريستن درك مي‌شد. او مي‌گفت دوست دارد كه مردم با ديدن تن در حال تحرك او اشك بريزند و مهم نيست اگر چيزي نداشته باشند كه براي درك آنچه ديده‌اند بگويند؛ چون بوتو اگر به افسار ِ ادبيات درمي‌آمد كه جشنواره تاريكي نمي‌شد. صدها هزار بدن ِ ژاپني كمتر از 10 سال پيش از اينكه «كازو اونو» روي صحنه صورت و بدن از شكل افتاده خود را به نمايش بگذارد، تكه پاره شده بودند تا ژاپن يگانه كشوري باشد كه به خاك امريكا حمله هوايي كرده. رقص‌هاي او يادبود ِروي هم دلمه‌ شدن تمام آن تن‌ها بود كه سرافكندگي ِ شكست مجال ثبت دقيق نام‌هايشان را نداده بود. اما حالا ژاپن شكست خورده مجبور بود خيلي زود و وسيع تغيير كند. مجبور بود برنامه اقتصادي امريكا را تمكين كند و بپذيرد ارتشي كه روزي نيمي از شرق آسيا را تصرف كرده بود حالا زيرنظر مسببِ بزرگ‌ترين شكست تاريخي خود به حياتش ادامه بدهد. پس هنر پاسخگوي اين تاريكي شد. مثل ادبيات جرم يا همان جنايي در سوئدِ پس از كشته شدن نخست‌وزير اين مملكت وسط پايتخت و ناكامي پليس در پيدا كردن قاتل كه سبب گسترش ادبيات جنايي در اين كشور شد. با اينكه نزديك به چهل سال از اين ترور مي‌گذرد هنوز پرونده باز است و قاتل پيدا نشده اما اين ناكامي در امر واقع، به عرصه نمادين كوچ كرد تا هر طور هست اين غم پاسخگويي داشته باشد. از واقعيت كه چيزي جز حسرت به جا نماند، مگر از هنر كاري برآيد. مثل مرده‌هاي جنگ، گرسنگان، از شكل‌افتاده‌ها و تحقير‌شدگاني كه به جاي اينكه امر واقع به داد آنها برسد، توسط هنر فراخوانده شدند تا پيش از حذف كامل از تاريخ ردپايي از خود به جا بگذارند. مثل «بهشت گمشده» كه بيش از هر كلامي، بيانگر زندگي امروز ما در فرامانروايي ِتاريكي است.  حالا بيش و كم 70 سال بعد در تهران با اجرايي روبه‌رو مي‌شويم كه از پس يك شكست مزمن، بدن نياكان‌مان را روي صحنه احضار مي‌كند؛ همزمان رنجور و سترگ، نحيف و نيرومند، كشيده و مهجور، درست مثل بدن‌هايي كه كارگران ِدر انتظار كار در ميدان‌ها يا تقاطع خيابان‌ها دارند؛ مثل تن بازيگر جواني كه آخرين سيگارش را پيش از ترك خوابگاه به مقصد شهر كوچك و دورش دود مي‌كند؛ تن رعنايي كه نااميدي، خمودگي را همنشين استعدادي كرده كه چون روي صحنه نيست، جز زوال فرجامي ندارد؛ كه اين خود دقتي ستودني است در انتخاب اجراگران؛ كه همگي در جايگاه خود خوبند، مثل تمام آنهايي كه زير آسمان غبارآلود هيروشيما و ناكازاكي جا خوش كرده بودند وظيفه‌‌‌
 تا تكه پاره شدن را به خوبي به عهده گيرند. «بهشت گمشده» بسيار بهنگام مي‌نمايد. در زماني كه اجراهاي تئاتر پس از يك بلاتكليفي مزمن كه حدود 6 سال طول كشيد بار ديگر به لحاظ كمّي شكوفا مي‌شود و در شرايطي كه حتي اجراهاي به ظاهر نوگراي اين چند ماه اخير عموما واپسگرا هستند چنين اجرايي كه مي‌تواند كمي ما را به تئاتر بيرون از مرزهاي كشورمان متصل كند، رهايي بخش است. «بوتو» سال‌هاست ديگر يك فرم اجرايي فقط ژاپني نيست.  grażyna chmielewska «گراژينا هيمِلِوسكاِ» لهستاني گرچه كارنامه خود را با پانتوميم آغاز كرد اما سال‌هاست اجراگر و معلم «بوتو» است. از قضا نشانه‌هاي برخي طراحي‌هاي او و البته
 Imre Thormann  ايمره ثورمن ِ سوييسي در «بهشت گمشده» نيز به چشم مي‌خورد. «هيملوسكا» در هنر «بوتو» هنرمندي با گرايش‌هاي جديد به شمار مي‌آيد. آثار او -كه با گشت و‌گذاري در يوتيوب و ويمئو يافت مي‌شود- سراسر متصل به جنبش‌هاي دهه پنجاهي «بوتو» نيست. اما اگر كسي از پيش به «بوتو» شيفتگي داشته باشد شايد «بهشت گمشده» به جشني براي او بدل شود كه در «ديالكتيك پيوست و گسست از سنت» به سبكي شخصي در ميانه قرار مي‌گيرد. چون طراحي حركات ممكن است خيالي را بارور كند كه بهشت گمشده را آشتي‌جويي گرايشات «هيملوسكا» و Amagatsu Ushio «آماگاتسو اوشيو»  بداند. «اوشيو» در هنر تئاتر و رقص سال‌هاست كه در سراسر دنيا شناخته شده است. او اين رقص تاريكي يا همان «بوتو» را رقصي مي‌داند كه سعي مي‌كند با جاذبه گفت‌وگو برقرار كند، در حالي كه ساير رقص‌ها در تلاش براي فرار از چنگال جاذبه هستند. او آثاري نيز دارد كه برگرفته از متون كلاسيك بين‌المللي شكل گرفته‌اند. به اين ترتيب طراحي‌اش فقط در ساحت فرم باقي نمي‌ماند و ديالوگي با ادبيات نيز برقرار مي‌كند. اين البته همان نقطه‌اي است كه شايد يك گمراهي به بار آورد. به نظر مي‌رسد «بوتو» اغلب از جمله‌ فرم‌هاي هنري است كه به سبب صلابت و قدرت بصري‌اش در هر اقتباس ادبي در اولويت قرار مي‌گيرد و ضرورت فهم ادبي را در همان لحظات نخست از سكه مي‌اندازد درست مثل «بهشت گمشده» كه لذت بردن از آن در گرو اطلاع از هويت اثر ادبي‌اي كه خود را تحت تاثير يا وام‌دار آن مي‌داند نيست چون «بهشت گمشده» بيش از هر نكته‌اي همنشيني مطبوع و به لحاظ تاريخي كم‌نظيري از هنر اجرا، رقص و موسيقي در كشور ماست كه مخصوصا حالا كه ارتباط‌مان بيشتر از گذشته با بيرون مرزهايمان قطع است، فرصتي براي تجربه‌اي جديد به ما مي‌بخشد‌. هوشمندي اين اثر به شمار مي‌رود كه حالا كه از ادبيات كلاسيك الهام گرفته الزام اطناب را در خود احساس نكرده و در يك بازه حدودن 45 دقيقه‌اي تاثيري شبيه به يك ضربه در مخاطبش باقي مي‌گذارد و نه تنها آنان كه با هنر «بوتو» آشنايي ندارند تحت تاثير قرار مي‌دهد بلكه شايد مخاطبي كه به رقص به چشم خوارشمارانه‌اي نگاه مي‌كند، از در آشتي‌جويي به دنياي اين اجرا وارد مي‌شود. موسيقي هنرمندانه و به‌جاي اجرا طنين ترسناك اثر را افزايش مي‌دهد و كمي كه از اجرا مي‌گذرد وسوسه دوباره ديدن «بهشت گمشده» را در او بيدار مي‌كند. وسوسه‌اي كه همراه با حس درك يك جاي خالي است. جاي خالي چيزي شبيه به يك «بوتو» ي ايراني در يكي از تاريك‌ترين دوران‌هاي‌مان. چون حالا كه در اين تلخكامي مي‌توانيم چنين اجراگراني با اين پتانسيل ِ بطنيِ تنانه داشته باشيم، حالا كه هنر اقتباس پرفورماتيو و خلق موسيقي دراماتيك را داريم، هنرهايي مثل «بوتو» آنقدر هم غريبه و دور از دسترس نيستند؛ مخصوصا وقتي از مدت‌ها پيش لبريز از تاريكي كه جوهره اين اجراست، بوده‌ايم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون