نسل زد؛ زيستن در دو جهان
                        سيد محيالدين حسينيمقدم
                        نسل زد در ايران نسلي است كه با صداي پيامك و نور صفحهنمايش گوشي به دنيا آمده و جهان را پيش از لمس تجربه كرده است. آنها ميان خيابان و شبكهها، واقعيت و مجاز، روزمرّگي و هويت زندگي ميكنند و هر لايك و تأييد هر استوري و هر روايت كوتاه، بخشي از تلاششان براي شنيده شدن و معنا دادن به زندگي امروز است. اين نسل هم مخاطبند و هم خالق روايت و سازنده معنا؛ نسلي كه طنز، خلاقيت و نگاه نقادانه به مسائل اجتماعي را در هم ميآميزد و آيندهاي تازه و در حال ساخته شدن را پيش چشم ما بازنمايي ميكند.
با پا گذاشتن نسل زد در صحنه زندگي، جهان وارد مرحلهاي تازه شد؛ دنياي دوزيستها. نسلي كه همزمان در دو جهان زندگي ميكند: دنياي واقعي و دنياي مجازي. تجربههاي روزمرهشان، روابطشان، هيجانها و هويتشان در رفتوآمدي پيوسته ميان اين دو جهان شكل ميگيرد. براي آنها، بودن در جامعه و حضور در شبكه دو روي يك سكه است. اين دوزيستجهان، واقعيتي تازه از انسان معاصر ساخته است؛ انساني كه نه كاملا در جهان فيزيكي است و نه كاملا در جهان مجازي بلكه در مرزي سيال ميان هر دو.
مانوئل كاستلز جامعهشناس اسپانيايي اين پديده را جامعه شبكهاي مينامد؛ جايي كه قدرت، معنا و هويت از مسير شبكههاي ارتباطي جريان مييابد. در ايران نيز نسل زد فرزند همين منطق است. آنها همانطور كه در بالا هم اشاره كردم هم مخاطب و هم بازيگر اين شبكهاند؛ نسلي كه خود روايت خويش را مينويسد، بازنمايي ميكند و به اشتراك ميگذارد. برايشان هر پست يا استوري، زباني براي بيان خود و فهم جهان است.
در نگاه نسل زد، ديده شدن بخشي از بودن است. هر لايك و بازنشر، نشانهاي از تأييد اجتماعي و حضور جمعي است. اما در پس اين ميل به ديده شدن، جستوجويي عميقتر جريان دارد: يافتن معنا، شنيده شدن و اثر گذاشتن بر پيرامون. آنان بهخوبي آموختهاند كه در جهان امروز حضور ديجيتال نميتواند جايگزين هويت شود چرا كه بخشي از آن است.
آنتوني گيدنز جامعهشناس بريتانيايي، ميگويد در دوران مدرن متأخر، هويت را نميتوان امري دادهشده دانست؛ پروژهاي بازتابنده است كه هر فرد بايد آن را بسازد و بازسازي كند. نسل زد دقيقا در چنين وضعيتي زندگي ميكند. آنان در شبكهها هر روز خود را بازتعريف ميكنند؛ از خلال تصوير، كلمه، صدا و احساس. در اين ميان، نوعي عقلانيت احساسي در رفتارشان ديده ميشود؛ تركيبي از آگاهي و عاطفه از فهم اجتماعي و بيان صادقانه. برايشان، صداقت و اصالت، حساسيت نسبت به بيعدالتي، تبعيض و احترام به تفاوتها شعار نيست كه شيوه زيستن است. در زبان كوتاه و طنزآميزشان ميشود هم درد را ديد و هم اميد را.
اما اين زيست دوگانه، هميشه آسان نيست. نسل زد ايراني ميان دو جهان حركت ميكند: جهاني واقعي با ساختارهاي سنتي، اقتدار و محدوديت و جهاني ديجيتال كه آزادي، تنوع و خودبيانگري را فرياد ميزند. نتيجه، نوعي تنش دروني است؛ تركيبي از اميد و اضطراب از ميل به تغيير و ترس از بيثباتي. فشارهاي اقتصادي، بحران اعتماد اجتماعي و محدوديت فرصتها، تجربه زيسته آنان را پيچيدهتر كرده است.
در چنين شرايطي مفهوم مدرنيته سيال زيگمونت باومن بهخوبي وضعيت آنان را توضيح ميدهد. جهاني كه در آن همهچيز در حال تغيير است: روابط، ارزشها، حتي معنا. نسل زد در اين جهان سيال به دنبال نقطهاي براي ايستادن است. هر پست، هر ويدئو، هر روايت كوتاه در شبكهها، تلاشي است براي تثبيت معنا در جهان پرتلاطم امروزي. گاهي اين تلاش در قالب طنز بروز ميكند، گاهي در اعتراض و گاهي در خلق زيبايي.
برخلاف نگاههاي سنتي كه اين نسل را سطحي يا بيثبات ميدانند، بايد گفت آنها آينه جامعه امروزند؛ شفاف، حساس و گاه دردناك. در روايتهايشان ميتوان نشانههاي نوعي آگاهي تازه ديد: آگاهي از شكافها از تبعيضها و از مسووليت انسان در برابر آينده.
با اين اوصاف نبايد نسل زد را مسالهاي براي حلشدن دانست، اين نسل ظرفيتي براي فهم آينده است. گفتوگو با اين نسل يعني گفتوگو با آينده ايران. اگر متوليان فرهنگي و رسانهاي، زبان و زيست اين نسل را بفهمند در واقع به فهم نسل آينده نزديكتر شدهاند.
نسل زد فرزندان اتصالند، اما دلنگران ارتباطي عميقتر با جامعه و انسان. آنها ميان واقعيت و مجاز، ميان حضور و بازنمايي در جستوجوي معنا و شنيده شدنند. چه خوب است دركشان كنيم، روايتشان را بشنويم، آنوقت خواهيم فهميد كه آينده همينجاست، در دستان نسلي كه در دو جهان زندگي ميكند و از دل شبكهها معنا را دوباره ميسازد.
كارشناسارشد مطالعات فرهنگي و رسانه