• 1404 سه‌شنبه 22 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6163 -
  • 1404 سه‌شنبه 22 مهر

علم بايد پادرميوني كنه

حرف‌هاي خانيكي هم از همين سنخ بودند. مي‌گفت هر توضيحي براي «اكنونِ خطير ايران» و كاهش همبستگي اجتماعي، حتما هر دو جنبه سياسي و مدني را دارد، اما اگر جامعه قدرتمندي داشته باشيم، مي‌تواند سياست را هم سربه‌راه كند. خانيكي هم معتقد بود انباشت سوءظن‌ها و توهم‌ها كار را قفل كرده و شكاف را زياد، آنقدر كه جسارت و شجاعتمان را براي آنكه گامي به پيش‌گذاريم از دست داده‌ايم. عبدالامير نبوي استاد سياست است، اما چهره‌اش به معلم‌هاي ادبيات مي‌خورد. خيلي ملايم و متين است. فكر مي‌كنم در اين نشست هم نماينده انجمن صلح بود. از چنين آدمي انتظار مي‌رود چند بيتي هم شعر بخواند كه خواند: «خانه‌ام آتش گرفته....» به نظرش مي‌آمد اين آتشي كه به خانه‌مان افتاده و در جنگ ۱۲روزه هم شعله‌هايش بلندتر شده، چيزي شبيه به همان آتشي است كه دويست سال پيش گنجه و ايروان را سوزاند. مي‌گفت آن زمان فكر مي‌كرديم مشكل از توپ و تفنگ است، رفتيم و تجهيز كرديم به خيال پس گرفتن اولي، دومي را محكم‌تر خورديم. اصل حرفش اين بود كه زمانه عوض شده، منطق جديدي حاكم شده، فقط مساله هوش مصنوعي و پيشرفت‌هاي تكنولوژيك دشمن نيست، بايد منطق قدرت جديد را بشناسيم.  دور با ربيعي به پايان رسيد. ربيعي رييس انجمن مطالعات فرهنگي و ارتباطات است و دستيار اجتماعي رييس‌جمهور. حرف‌هايش براي من كمي نگران‌كننده بود، اما خودش را قرص و محكم نشان مي‌داد. مي‌گفت 10 ‌سال است كه متخصصين از مفاهيم بحران و ابربحران براي توضيح مسائل ايران استفاده مي‌كنند؛ بحران‌هايي كه مثل ويروس تكثير و در حوزه‌هاي مختلف پخش مي‌شوند. يكي به نعل مي‌زد و يكي به ميخ. از دولت‌ها هم نقد مي‌كرد. حواسش بود كه احتمالا خودش را مورد پرسش قرار دهند كه بالاخره زماني در اين كشور وزير بوده‌اي. مي‌گفت مي‌دانم كه علوم اجتماعي از سوي بخش‌هايي از ساخت قدرت ديگري‌سازي شده، اما بعد از همه اين حرف‌ها مي‌خواست به هر زبان كه شده بگويد احتياج به كمك است. همين استيصالش مرا مضطرب مي‌كرد. دور دوم تندتر پيش رفت. عقلاي علوم اجتماعي نگفتند، اما مي‌دانستيم كه اگرچه اندرخم يك كوچه‌اند، اما هفت شهر عشق را هم گشته‌اند و چيزي در چنته دارند. فقط انگار مشكل از اين كوچه باريك حلِ مساله است كه همه را گرفتار كرده. خلاصه مشت‌هايشان را باز كردند و مشتاقان را مستفيض. درد ديسك كمرم كه ديگر به پا زده بود، براي چند دقيقه‌اي از يادم رفت. جالب اينكه اگرچه هيچ هيجاني روي سن ديده نمي‌شد، اما در فضا اميد بود. نور در چشمان كم‌سوشان ديده نمي‌شد -شايد چون همگي عينك داشتند- اما در لابه‌لاي جملاتشان «هنوز» را مي‌شد يافت؛ هنوز چيزي هست براي جنگيدن، براي از پاي ننشستن؛ هنوز دير نيست. رويشان به اهالي علم بود و به جامعه. خُب، از اهالي «علومِ اجتماعي» همين را هم بايد توقع داشت. اشتريان مي‌گفت انجمن‌هاي علمي متولي شوند خيل عظيم تحصيلكردگان دانشگاهي را به زبان و ابزارهاي «روزنامه‌نگاري علمي» مجهز، و به شيوه‌ها و روش‌هاي «روشنفكري علمي» مسلط كنيم. از نگاه او فقط به همت اهالي علم و راهبري انجمن‌هاي علمي است كه مي‌توان مردم و سلبريتي‌ها را از چرخه‌هاي خودآگاه و ناخودآگاهِ ترويج خشونت نجات داد. پيرِ ارتباطات هم مثل سُوگلي سياست‌گذاري، فكر مي‌كرد «انجمن‌هاي علمي» مي‌توانند ميانداري كنند. خانيكي تاكيد داشت كه اگرچه انجمن‌ها نيازمند دانايي و توانايي مشاركت در حل مساله هستند، اما آنچه اين دو شرط و امكان مشاركت را تضمين مي‌كند، مورد اعتماد بودن است. حالا اما «بند بر پا نيست، بر جان و دل است، مشكل اندر مشكل اندر مشكل است.» او مي‌گفت جامعه بايد چاره‌جويي‌هاي اهالي علم را حمايت كند و حاكميت نيز دست كمك آنها را رد نكند؛ «همه بايد دست به دست هم دهيم.» به نظر او الان اين اعتماد نيست و شايد انجمن‌هاي علمي بتوانند پيشقدم شوند تا اين فضا شكسته شود. نبوي كه نگران بود دوباره بعد از گلستان، تركمنچاي را هم امضا كنيم، مي‌گفت ما انجمن‌هاي علمي، بايد در ميانه بايستيم؛ «در ميانه بايستيم تا بتوانيم به نظام سياسي منطق جديد قدرت را نشان دهيم و به جامعه يادآوري كنيم كه اگر دولت ضعيف شود وارد جنگ همه عليه همه خواهيم شد.» نبوي صلح‌دوست مي‌دانست كه در ميانه ايستادن مشت خوردن هم دارد، خودش تاكيد كرد و گفت: «خُب! چاره چيست؟» ربيعي در فكر بود. از آن حالت‌ها كه وقتي پدر در خانه دچار مي‌شود همه دلشوره مي‌گيرند. به باور او وقتي دولت و بازار دچار كاستي مي‌شوند حيات اجتماعي را خودِ مردمان يك سرزمين بايد حفظ كنند. يعني از اينجا به بعد هر گلي زديم به سر خودمان زديم. مي‌گفت: «بعد از چهار دهه تجربه فكر مي‌كنم توسعه اجتماعي بر همه انواع ديگر توسعه مقدم است.» آقاي دستيار هم انجمن‌هاي علمي را فرامي‌خواند تا با تشكل‌ها، سازمان‌ها و نهادهاي مدني ارتباط بگيرند، دانشِ خود را اصلاح كنند و به اشتراك بگذارند و توافق بسازند. كمك به انجام «ارزيابي تاثيرات اجتماعي پروژه‌ها» و تدوين «پيوست‌هاي اجتماعي و فرهنگي» با مركزيت انجمن‌هاي علمي، پيشنهاد مشخصش بود. تاكيد ربيعي بر چيزي بيشتر از انجام مطالعه روي جامعه بود؛ «بايد منظم، دايم و روشمند به سراغ جامعه برويم.» به باور او تنها به اين شرط است كه مي‌توانيم در پسِ شالوده‌شكني‌هايمان، افق‌گشايي كنيم. بحث‌ها تمام شد. چقدر براي همه‌مان سخت شده حرف زدن. چقدر بايد مِن‌مِن و سبك‌سنگين كنيم تا آنچه در ذهن داريم را به زبان بياوريم. از ترسِ همان خشونت‌هايي كه اشتريان مي‌گفت و از بيمِ بيشتر ‌شدنِ آن بي‌اعتمادي‌هايي كه خانيكي اشاره داشت. اما به قول نبوي «چاره چيست؟» بايد روزنه‌اي گشود؛ اگر حتي افقي كه ربيعي مي‌گفت در دوردست باشد. اين جهان‌ديدگانِ سپيدموي، فقط تجاربِ دهه‌ها عمر در جامعه و دانشگاه و ديوان گذراندن، را روايت نكردند كه بگويند: «ما گفتيم». آستين همت را بالا زده بودند تا در اين معركه وساطت كنند. فراخواني آماده كرده بودند خطاب به همه طرف‌ها كه «آهاي! علم در اين مُلك غايب نيست. آماده است و آمده، كه پادرمياني كند و نگذارد از تاك و تاك‌نشان، نشاني نماند.» فراخوانِ اتحاديه انجمن‌هاي علمي علوم اجتماعي توسط يك زن كه از اول روي سن نشسته بود تا زمين خدا خالي از حجت نباشد قرائت شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون