نگاهي ديگر به فيلم «خداي جنگ» ساخته حسين دارابي
روايتي حماسي از توانمندي دفاعي
عدنان شاهطلايي
فيلم «خداي جنگ»، به كارگرداني حسين دارابي و نويسندگي احسان ثقفي كه چندي پيش از تلويزيون ايران پخش شد يكي از ساختههاي سينماي جنگ «دفاع مقدس» است كه با نگاهي متفاوت به يكي از مهمترين موضوعات دوران دفاع مقدس يعني صنعت توان موشكي ايران ميپردازد. اين فيلم، با تلفيق درام انساني، فضاي نظامي و پيچيدگيهاي سياسي منطقهاي، تصويري متفاوت و عميق از جنگ تحميلي و ابعاد فراملي آن ارائه ميدهد. فيلم خداي جنگ در هياهوي سينماي سرگرمكننده بازاري محور امروز، مانند تپشي از جنس ايمان در قلب سرد پرده نقرهاي ميتازد، روايتي از نبرد بيتفنگ. جهاد بيسنگر و قهرماناني كه سلاحشان عقل بود وخرد و عرقي از جنس ايثار. اين فيلم بيش از آنكه شعار سر بدهد، فرياد ميزند مهندساني كه در ميانه خاك و آتش، ستارهاي از دل آهن و آلياژ بيرون كشيدند، صنعت موشكي ايران. ساعد سهيلي با دوري از كليشههاي قهرمانانه خشك و بيلبخند، چهرهاي انساني، مهربان، گاه خسته اما استوار و وفادار به ماموريت ملياش خلق ميكند؛ چهرهاي كه در سكوت و خاك، تاريخ مينويسد. اين اثر به خوبي توانسته جايگاه صنعت موشكي بومي وطن را در جنگ ايران كه در جنگ تحميلي نقش حياتي داشت به تصوير بكشد، هر چند شخصيت شهيد حسن طهرانيمقدم، معروف به «پدر موشكي ايران» به صورت مستقيم در فيلم حضور ندارد، اما شخصيت اصلي كه ساعد سهيلي بازي ميكند، از ويژگيهايش الهام گرفته است. سهيلي در اين فيلم علاوه بريك بازي متفاوت، كاملا درخشان است، به خصوص اينكه خيلي روان و درست زبان عربي را حرف ميزند و اين باعث ميشود ديالوگهاي حساس با فرمانده ليبيايي واقعي و تاثيرگذار باشد و جالب اينكه نقطه عطفي در ميزانسن صحنه گفتوگو با نظامي ليبيايي را رقم ميزند . در نمونههاي تقريبا مشابه آثار دفاع مقدس براي مخاطب، وقتي يكي از بعثيها، فارسي را با لهجه غليظ و نازيبا صحبت ميكند، غافلگيركننده نبود، اما ساعد اين غافلگيري را با اشرافش بر زبان عربي، به خوبي در نقش ابراهيم شريفي القا ميكند. در اين قسمت، جدال ذهني و سياسي را هم خوب نشان ميدهد كه چقدر اين جنگ فراتر از مرزهاي ايران بود. كشور ليبي در فيلم به عنوان يك دشمن نه چندان آشكار ولي خيلي تاثيرگذار شناخته شده كه با كارشكنيهايش، مسير پيشرفت ايران را سخت كرده بود. تلاشهاي آنها براي فريب و فشار آوردن به تيم ايراني، يكي از بخشهاي مهم فيلمنامه «خداي جنگ» است. تدوين پلانها و توالي سكانسها حساب شده، طراحي شده است. موسيقياش نيز با حس و حال پلانهايي هماهنگي دارد. اما از وجوه شتابزده اثر جايي است كه فرمانده ايراني موضوع اعزام ابراهيم شريفي جهت انجام يك دوره آموزشي در سوريه را به وي ابلاغ ميكند، شريفي اما احساس رضايت ندارد، فيلم مجموعه پرتنشي خلق ميكند كه فراتر از يك روايت جنگي را تعريف كرده باشد. سكانس ابلاغ ماموريت به خوبي در فصلهاي بعد جا ميافتد و موقعيتهاي پرتنش را خلق ميكند كه فراتر از يك عمليات جنگي را روايت كرده باشد. اين بخش در لايهاي وراي مهارتهاي رزمي و فني است و شامل درك عميقتري از نبردهاي سياسي، رواني و منطقهاي ميشود. در برخي سكانسها نحوه تعامل نيروها با فرماندهان و تصميمگيران به خصوص، در چگونگي گزينش افراد و شرايط سخت آموزشها، نه تنها بر پايه تواناييهاي رزمي، بلكه با در نظر گرفتن وفاداري، هوش سياسي و توانمندي بر نفوذ دشمن صورت ميگيرد. جنگ را ميتوان نوعي بازي قدرت و اعتماد يكي دانست و در اين اثر هم بر ابعاد پيچيدهتري چون سياست منطقهاي و عمليات ميپردازند. به عنوان مثال فيلم «اروند» كه بيشتر در حوزه روايت مستقيم جنگهاي خاكي و درگيري نيروهاي ايراني و عراقي است يا فيلم «چ» كه زندگينامه شهيد چمران و نبردهاي كلاسيكتر جنگ را به نمايش ميگذارند و بر وجوه انساني و جبهه تمركز دارند. اين فيلم اما افزون بر ذكاوت و هوش سياسي و فردي ابراهيم شريفي از سوي ديگر بر تعاملات پيچيدهتر با اعراب چون طرف جنگ ايران دشمن بعثي بود، به روابط فراملي و بهره از زبانهاي ديگر، بعدي تازه به موتيف اين اثر ميبخشد و آن را از ديگر آثار جنگي متمايز ميكند .