تصاحب جاده باستاني تجارت ابريشم طمع پايانناپذير فرانسه، انگليس و روسيه است
مريم مهدوي اصل
اشاره ـ تا به امروز ميدانيم، ايران تا دوره حكومت فتعحليشاه قاجار و پس از فراز ونشيبهاي تاريخي، حداقل از زمان حكومت شاه سلطان حسين صفوي كه هنوز دلايل آشفتگي آن دوران تاريك مورد پژوهش قرارنگرفته، همچنان مركز تجارت جهاني جاده ابريشم آبي و جاده ابريشم خاكي بوده و پول آن ارزش جهاني داشته است. بنابراين، خلق واژه دانشگاهي و تحقيرآميز «جهان سوم» كه پيشتر گفته بوديم اصلا وجود خارجي نداشته و ندارد، درحالي پس از غارت و چپاول ثروت و همچنين تجزيه جغرافياي تاريخي، فرهنگي و تجاري ايران باستان ايجاد شد كه كشورهاي نوظهور اروپايغربي در جريان جهانيسازي سياست بينالملل، البته پس از تاسيس جامعه ملل، نياز داشتند تا از طريق خلق اينگونه نظريهپردازيهاي دانشگاهي و سپس تبليغات رسانهاي آنها كه مبتني بر دروغپردازي، تحريف تاريخ و جعل حقيقت است، در راستاي تامين منافع امنيتي و ملي خود بهرهبرداريهاي كلان اقتصادي، سياسي و امنيتي كنند تا در نهايت به نظم جديد جهانيشدن غرب براي سلطه دايمي بر امپراتوري و حكومتهاي باستاني ايران، چين، ايتاليا، يونان، مصر، هند و... جامه عمل بپوشانند. ازهمينروي، باور به واژه بدون ريشه «جهان سوم»، در عمل يك خطاي شناختي است كه نشات گرفته از جهل و ناآگاهي تاريخي است كه متاسفانه امروز تبديل به باور عمومي مردم شده كه نياز است با روش تحقيق ايراني و پژوهشهاي اسنادي، به باطل كردن اين باور اشتباه اقدام كنيم تا ايران و ايرانيان در پهناي جغرافياي فرهنگي و تجاري ايران باستان، از نو در مسير درست خودباوري و خودشكوفايي براي اتكا به توانمنديها و ارزشهاي چندينهزارساله باستاني خود قرار گرفته و درجهت تداوم بستر تاريخساز خود، طرحي نو در افكنند.
ناكامي فرانسه در رقابت با انگليس
كتاب خطي ـ چاپي «سفرنامه اوليويه؛ تاريخ اجتماعي ـ اقتصادي ايران در دوران آغازين عصر قاجاريه»، با ترجمه محمدطاهر ميرزا، و تصحيح و حواشي غلامرضا ورهرام در سال ۱۳۷۱ است. غلامرضا ورهرام در بهار ۱۳۷۰ در «پيشگفتار مصحح» نوشته است: «سفرنامه مسيو اوليويه يكي از ارزشمندترين متون تاريخ ايران در مقطع حساس تغيير سلطنت آغامحمدخان قاجار به فتحعليشاه است. اصل آن به زبان فرانسه و در ۶جلد است. جلد سوم همين اثر مربوط به ايران است كه به وسيله محمدطاهر ميرزا، پسر اسكندر ميرزاي وليعهد به فارسي ترجمه شده است. اهميت اين سفرنامه به حدي است كه بلافاصله پس از بازگشت اوليويه از ايران و سفر وي به نواحي شرقي (عثماني و مصر) به زبان آلماني هم ترجمه شده و در اتريش به چاپ رسيده است. نسخههاي سفرنامه مسيو اوليويه به زبان فارسي كم است و معتبرترين آن نسخه شماره ۳۷۶۳ كتابخانه ملك است. اين نسخه به خط شكسته نستعليق و به خط كاظم آشتياني در تبريز نوشته شده است... اوليويه علاوه بر عضويت در هياتمديره (ديركتوار) فرانسه و شركت در مسائل سياسي پزشك نيز بود... اوليويه همچنين گياهشناس ماهري بود... .»
درهمينراستا، اوليويه در سفرنامه خود نوشته است: «تجارت چنانكه در زمان سلاطين صفويه بود، اكنون در ايران نيست. همه ميدانند كه در زمان سلطنت شاه عباس اول و سلاطين ديگر بعد از او، تجارت به چه پايهاي از ترقي و ازدياد رسيده بود.... تجارتي كه اهل فرنگستان قريب به يكصد سال در ايران داشتند، از براي اينها حاصلي نداشت، مگراينكه بتوانند امتعه هندوستان و محصولات ينگي دنيا را به ايران آورده، در مقابل به امتعه و محصولات ايراني بدل كنند... فرانسويان را كاري عمده در ايران پيش نميرفت. به سبب اينكه در هندوستان چنانكه بايد، جايگير نشده بودند. اما در اسلامبول و ازمير و حلب اشيا كثيري از محصولات ايراني و امتعه خارجه از قبيل ابريشم و پشم و غيره را از آن مملكت به چنگ ميآوردند. شركتي از انگليس و روس در گيلان تركيب يافته و از تاريخ ۱۷۳۹م. [۱۱۵۲ق. حكومت نادرشاه افشار] در آنجا متمكن گرديده بود تا فرانسويان را از خريداري ابريشم منع كند و ماهوت و ساير محصولات كارخانههاي مملكت خود را به خط مستقيم به ايران وارد كند. اين شركت قريب به نه سال در گيلان بود. اما بعد از فوت نادرشاه كه در تاريخ ۱۷۴۷م. [۱۱۶۱ق.] واقع شد، و انقلاباتي كه فيمابعد بر اين مملكت وارد گرديد، آنها را مجبور كرد كه مقام خود را ترك كنند. همچنان كه تمامي اهل فرنگستان كه در اصفهان بودند، رفتند و برخي در بندرعباس توقف كرده، منتظر شدند كه بعد از اين انقلابات، شايد دوباره مراجعت كنند. فرانسويها كه از اصل سودي در ايران اميد نداشتند، بالكل ايران را ترك كردند. منبعد هم خيال مراوده و مقاوله ندارند، ليكن مطمعنظر تجارت به طرف بصره و مسقط انداختهاند... دريكسال، مسيو پيرولت Pierault كارگزار شركت فرانسه در هند و مقيم بصره، از كريمخان [زند] خواهش كرد كه جزيره مزبور را به دولت فرانسه واگذار كنند. در اين باب سندي از كريمخان گرفته و به پاريس فرستاد، اما در خلال اين احوال شركت (فرانسوي هند شرقي) در هندوستان منقطع گرديد. [با اين رويداد] دولت فرانسه از تصرف جزيره مزبور منصرف شد و نتيجهاي براي سند مترتب نگرديد... ابريشم گيلان به بغداد و حلب و شام ميرود... زماني نيز به اسلامبول توسط تجار فرنگستان از ايران ابريشم و پشم حمل ميشد... مقدار ابريشمي كه در ايران به عمل ميآيد، در زمان سابق به قدري بوده است كه از قراري كه شاردن گويد، در هر سالي بعد از آنكه به مصرف خود اهالي به جهت اقمشه از هر قبيل ميرفت، بيست و دوهزار فرده، وزن داشت، [پانويس: فرده = پوند، هر فرده دويست و هفتاد و سه گيروانكه (وزن متداول در عصر قاجار وزن داشت.]، كه از ايران به خارج حمل ميشد. از گيلان ده هزار فرده، از مازندران دوهزار، عراق عجم و خراسان هركدام سه هزار، قراباغ دوهزار، شيروان و گرجستان دوهزار كه مجموعا بيست و دو هزار فرده، محصول ابريشم ايران بود. پيش از آنكه انگليس در سال ۱۷۳۹م. [۱۱۵۲ق. حكومت نادرشاه افشار] در گيلان دارالتجاره و شركتي احداث كند، مقدار وافري ابريشم حمل شتر شده و از راه خشكي به اسلامبول ميبردند. اين تجارت را تجار يهودي و ارمني و اهالي اروپا ميكردند. ابريشم ايران متفاوت است. بهترش آن است كه شعربافي كنند. هر فرده دوازده من وزن دارد، و هر مني تقريبا پنجاه پياستر عثماني به فروش ميرود. (اين ابريشم زرد رنگ است، و نادر است كه سفيد باشد. تارهاي نرم و نازك دارد و بسيار خوش جنس است.) آنچه از طرف گنجه و شماخي آوردند [آرداسين نامند] (Ardassine)، آنجا فرده ابريشمي بسيار خوب دارد، اما غالبا در وسط فردهها، ابريشم بد ميگذارند. هر مني از سي و پنج الي چهل پياستر به فروش ميرود. ابريشمي كه در سابق ذكر شده، كمياب است، يا اينكه به دليل تفرقه مردمان در انقلابات، كمي گرفته است. يا اينكه تجار روس كه در گيلان ـ بعد از برچيده شدن درالتجاره انگليس متمكن شدهاند ـ تمام توليدات را به روسيه حمل و نقل ميكنند. درخت توت سفيد و سياه در ايران بسيار معمول است و زياد هم ميكارند. توت سفيد غالبا از براي برگش، و سياه از براي ميوهاش. از توت سياه شربتي نيز در ايران تهيه ميكنند. توت سياه و سفيد را خشكانيده، به جهت زمستان نگهداري مينمايند.»
روسيه و انحصار تجارت ابريشم ايران
آزاده حيدري، در كتاب «نمايهنامه تحليلي موضوعي سفرنامههاي ترجمه شده سياحان انگليسي درباره ايران» درباره بيوگرافي جان مالكوم و سهبار سفر وي به ايران نوشته است: «اولين سفر جان مالكوم به ايران در سال ۱۸۰۰م. (۱۲۱۵ق.) بود... در كتاب «نامههاي سياسي سفير بريتانيا، يا پايههاي سياست انگلستان در ايران»، برخي از نامههاي مامور اعزامي حكومت بريتانيا به دربار فتحعليشاه قاجار از دسامبر ۱۷۹۹ تا مه ۱۸۰۱ منتشر شده است. اين نامهها قسمتي از اوراق هانري دنداس است؛ (بعدها ملقب به ويسكونت ملويل كه رييس سازمان نظارت بر امور كمپاني هند شرقي بود و در جريان مسافرت سرجان مالكوم از بمبئي به بوشهر، شيراز، اصفهان و بغداد قرار داشت.)» سروان جان مالكوم در همين كتاب، با ترجمه احمد توكلي در سال ۱۳۲۷ش. نوشته است: «محصولاتي كه با دست در كشور ايران تهيه ميشود و در داخله اين امپراتوري مشتري دارد عبارت است از انواع پارچههاي ابريشمي، پارچههاي ضخيم پنبهاي ساده و منقوش، فرش، نمد، پارچههاي پنبهاي، شال كرمان زري و غيره شمشير و اسلحههاي نظامي، زين و يراق اسب، چرم، آلات بلوري، پوست بره و گوسفند، لوازم آهني، لوازم ساخته شده از طلا و نقره، اشياء ميناكاري. شهرهايي كه اين لوازم بيشتر در آنجا تهيه ميشود عبارتند از اصفهان، يزد، كاشان، شيراز، همدان، رشت، قزوين و كرمانشاه اين شهرها كه به جز اصفهان بقيه از حيث جمعيت در يك رديف هستند تخصص و اشتهار در رشته بخصوصي ندارند، قزوين از لحاظ موقعيتش كه بر سر راه تجارت بحرخزر و كرمانشاه كه معبر مهم تجارتي ترك و ايران است قرارگرفته است بر ساير شهرها مزيت دارد. تهران هنوز محصول مهمي ندارد و در آنجا فقط پوست گوسفند و بره تهيه ميشود كه اساس ملبوس ايران است ولي اگر همچنان پايتخت بماند در آينده نزديكي محصولات بسياري خواهد داشت. اما تصور ميكنم علل و دلایلي كه باعث شد شاه فقيد اينجا را براي اقامت دايم انتخاب كند به زودي رفع شود آنوقت باحتمال قوي، دربار باصفهان منتقل خواهد شد، مگراينكه روسها حمله نمايند در اين صورت بيش از پيش ضروري خواهد بود كه پايتخت در قسمت شمالي امپراتوري باقي بماند... محصول مهم آن [يزد] عبارت است از ابريشم، فرش، نمد و شالهايي كه از پشم كرمان بافته ميشود و پارچههاي خشن پنبهاي به علاوه تهيه محصولات تازهاي در اين شهر تجربه شده است كه موفقيت آنها حتمي بنظر ميرسد مهمترين آنها پارچهاي است كه از مخلوطي پشم كرمان و ابريشم تهيه ميشود و با شال يزدي رقابت ميكند... ابريشم و قالي كاشان اشتهار دارد محصول ابريشم كاشان بلافاصله بعد از رشت قرار دارد و فرش آن تقريبا در رديف فرشهايي است كه در طبس و ساير شهرهاي خراسان مستقل تهيه ميشود... محصول ابريشم رشت بسيار موردتوجه است ولي چون گرانتر از محصول كاشان و يزد است مصرف آن زياد نيست به علاوه زينپوش و غاشيه (كه در ايران مشتري زياد دارد) در اين شهر تهيه ميشود... صادرات ايران به هندوستان ابريشم، مرواريد، گوگرد، انقوزه، پشم كرماني و... منابع قابل اطمينان ثروت كه ايران در اختيار دارد عبارتند از: اول ـ ابريشم با اينكه مثل سابق و زماني كه اين ماده اوليه فقط در چند نقطه جهان تهيه ميشد مورد تقاضا نيست ولي هنوز هم كالايي است كه هر مقدار از آن به دست بيايد به خوبي فروخته خواهد شد.... اهميت تجارت ايران با هند به دو علت زير است: ... اگر قرمزدانه را در هندوستان خوب به عمل بياورند همواره با اطمينان و با سود در ايران به فروش خواهد رفت زيرا اين ماده براي رنگ كردن پارچههاي ابريشمي به كار ميرود. بصره ۱۰آوريل ۱۸۰۱[۱۲۱۶ق.حكومت فتحعليشاه قاجار]، جان مالكوم (فرستاده) ». همچنين وي در بخشي از «خلاصه نامه آقاي كامپبل وابسته سفارت در ايران به آقاي داويد اسكوت بتاريخ نوامبر ۱۸۰۰ ـ از تهران- ايران » نوشته است: «... از ذكر ابريشم در بين صادرات ايران خودداري شد به اين جهت كه محصول مزبور بيشتر در گيلان تهيه ميشود و روسها تجارت آن را منحصر به خود كرده و از راه كانال هشترخان آن را صادر ميكنند.»
عهدنامه ابراهيم خان كلانتر با جان مالكوم انگليسي
امروز، با يادآوري نخستين «مراسله اليزابت ملكه انگلستان بشاه طهماسب اول» در دوره حكومت صفويه و دومين سند «تفضيل اجازهنامه كه كريمخان زند بانگليسها داده است»، كه در قسمتهاي پيشين اين سلسله گزارش اسنادي، پژوهشي و روزنامهنگاري منتشر شد، اكنون به متن سومين ملحقات «تفصيل معاهده دولتين ايران و انگليس بتوسط سير[سر] جان ملكوم [مالكوم]» در دوره حكومت فتحعليشاه قاجار ميپردازيم كه در كتاب خطي «تاريخ مارخام ـ تاريخ مملكت ايران و سلطنت سلسله جليله قاجاريه» موجود است. ترجمه فارسي از كتاب لاتين كلمنت ماركام يا «مارخام» كه در بخش خطي و كتابخانه لاتين مجلس نگهداري ميشود، توسط رحيم حكيمالملك [فرزانه] درسال ۱۳۰۱قمري در دارالخلافه طهران و براي شخص ناصرالدين شاه قاجار انجام شده است. ازهمينروي، متن اين سند تاريخي بدين شرح است: «صورت خلاصه عهدنامه كه دولت ايران با سير [سر] جان ملكم سفير انگليس منعقد ساخته است.
الحمدلله الذي امرنا بوفاء العقود و العهود كما قال عز اسمه يا ايهاالذين امنوا اوفوا بالعقود و [ناخوانا] الايمان بعد توكيدها ـ اين عهدنامه انعقاد يافته است مابين نواب مستطاب ذياقتدار وزيراعظم باحشمت و جلال حاجي ابراهيمخان كه ماموريت و اجازه داشت از جانب اعليحضرت پادشاه قبله عالم و عالميان كه رفعت دربار او تالي باركاه سليمان است و شخص او زينت صفحه ممالك جاوداني و زين سواري او آسمان اقبال و ركاب او هلال- و مابين جناب ذياقتدار زينت اشخاص باتربيت و كمال كاپيتن سير [سر] جان ملكم كه ماموريت و اجازه داشت از جانب پادشاه رفيع منزلت صاحب تاج و تخت قبله عالم كشتي درياي مفاخرت و صحاري عزت امير ممالك انگلستان و هندوستان كه هميشه اقتدار او در بحرها پاينده باد و اجازه او از قراري بود كه نوشتجات و نامه در دست داشت كه ممهور بود بمهر نواب مستطاب فخامت نصاب جلالت دستگاه زينت صفحه دنيا و مربي مردمان ممالك وسيع فرمانفرماي هندوستان. فصول اين عهدنامه كه بواسطه وكلاي دولتين مزبورتين دولت ايران و دولت انگليس مابين اين دو دولت رد و بدل شده است از قرار تفصيل ذيل است ـ فصل اول آنكه صورت ممتاز اتحاد كامل و دوستي و يگانگي كه در آينه جاويداني نقش بسته هميشه ثابت و برقرار باشد فصل دويم آنكه هرگاه پادشاه افاغنه قصد كند كه بممالك هندوستان حمله برد از مملكت اعليحضرت پادشاه ايران يك دسته قشون دلير كه بتوانند كوه را از ميان بردارند بدفع او مامور شود كه بافغانستان رفته آن مملكت را خراب و ويران كنند و ملت افغانرا پست نمايند فصل سيم [سوم]آنكه هرگاه پادشاه افاغنه بخواهد كه باب مراوده صلح و دوستي را با شاهنشاه جمشيد اقتدار مفتوح سازد و در اين خصوص شروع بمكاتبه نمايد دولت ايران قبل از آنكه خواهشهاي او را قبول كنند بايد او شرط نمايند كه متعهد شود كه به ممالك هندوستان با قشون خود هجوم نبرد و بهيچوجه بملك پادشاه انگلستان مداخله و دستدرازي نكند فصل چهارم آنكه هرگاه يكي از سلاطين افغان يا سلاطين فرانسه با دولت ايران شروع بجنگ نمايد پادشاه انگليس بايد بقدر كفاف اسلحه حرب و مايحتاج جنگ بجهت شاهنشاه ايران در اقرب زمان بيكي از بنادرفارس بفرستند فصل پنجم آنكه اگر دولت فرانسه يكدسته قشون بايران بفرستند و بخواهند كه يكي از جزاير خليج فارس را متصرف شود قشون ايران بامداد قشون انگليس ايشانرا از آن جزيره بيرون كنند و نگذارند كه درآنجا بمانند و هرگاه يكي از بزرگان ملت فرانسه از دولت ايران خواهش كند كه در سواحل يا جزاير خليج فارس محلي باو بدهند كه توقف نمايد دولت ايران استدعاي او را قبول نكنند و اينچنين اجازه باو ندهند ـ بتاريخ ماه جدي سنه يكهزار و دويست و شانزده هجري [۱۲۱۶ق.] (مطابق ماه ژانويه سنه يكهزار و هشتصد و يك مسيحي) [۱۸۰۱م.] اين عهدنامه بتوسط حاجي ابراهيم خان و سير [سر] جان ملكم انگليسي منعقد و امضا گرديد.»
سپاه قاجار، ريشه در سپاه هخامنشيان دارد
آزاده حيدري، دركتاب «نمايهنامه تحليلي موضوعي سفرنامههاي ترجمه شده سياحان انگليسي درباره ايران»، درباره بيوگرافي هارفورد جونز بريجز، نوشته است كه وي در جواني به كمپاني هند شرقي پيوست و به هند اعزام شد و از سال ۱۷۸۲ تا ۱۷۹۴ كارگزار كمپاني در بصره بود. طي همين سالها بود كه با دربار زند مراوده پيدا نمود و از نزديكان لطفعليخان زند شد (۱۲۰۳ـ ۱۲۰۹ق. / ۱۷۸۹ـ۱۷۹۴م.)، [در قسمت چهارم اين گزارش در روزنامه اعتماد، به اين موضوع پرداخته شده است]. دولت انگليس پس از پيمان فينكنشتاين كه بين ايران و فرانسه منعقد شد، از ترس نفوذ فرانسه در ايران و دستاندازي اين كشور به مستعمرات انگليس در شبه قاره هند، باتوجه به سابقه قبلي فرانسه در اين امر، بنا به پيشنهاد جونز او را كه يك ضدفرانسوي وطنپرست بوده به عنوان وزيرمختار و نخستين سفير فوقالعاده و تامالاختيار دربار بريتانيا از سال ۱۸۰۷م. [۱۲۲۳ق. حكومت فتحعلي شاه قاجار] به دربار ايران اعزام كرد. جونز در هدفش كه بيرون راندن فرانسويان از ايران بود موفق شد و پيماننامه مودت بين انگليس و ايران را به امضا رسانيد (۱۸۰۹م.) [۱۲۲۵ق.] درهمان حال توانست از عقد هرگونه پيماني بين ايران و روسيه پيشگيري كند. علاوه بر اين، او پايهگذار ساختار بريتانيايي ارتش ايران شد. ماموريت وي در ايران تا سال ۱۸۱۱م. [۱۲۲۷ق.] كه شاه انگلستان استعفاي او را پذيرفت ادامه داشت... .»
درحالي كه پيمان مودت جونز، بين ايران و انگليس، پيشدرآمدي ميشود براي انعقاد عهدنامه تهران (۱۸۱۴م ـ ۱۲۲۹ق.) بين ايران و انگليس، كه يكسال پس از انعقاد عهدنامه ننگين گلستان (۱۸۱۳م ـ۱۲۲۸ق.) و با طراحي سرگور اوزلي انگليسي و اجرايي شدن روسيه تزاري عليه ايران انجام شد، و ميبايست به اين دوران تاريك تاريخي هم پرداخته شود، بريجز در بخشي از كتاب «گزارشي از دربار ايران ـ سالهاي ۱۸۰۷ـ ۱۸۱۱» با ترجمه سيد عبدالحسين رييسالسادات، درباره ويژگيهاي ايران باستان و مقايسه آن با انگليس، در دوره فتحعليشاه قاجار نوشته است: «نميگويم آب در ايران حكم نقره را دارد، ميگويم طلاست. بنابراين آشنايي اين كشور با امور مربوط به آب و آبياري تاريخي درازمدت دارد و قابل توجه است. «نياز ما در اختراع است» و شايد هنگامي كه اجداد ما از اين موضوع كمي بيش از اين ميدانستند كه اگر دلوي را در چاهي فرو برند خودش پر خواهد شد، ايرانيها با خيلي از عاليترين ويژگيها و خواص اين نعمت خدادادي و غيرمعموليترين مايع آشنا بودند... در ماه مه شاه از تهران كوچ كرد و براي مدتي در دشت زيباي سلطانيه چادر زد. درآنجا من و هيات سياسي، اوايل ماه ژوئن به اردوي سلطنتي پيوستيم. اردوي ايراني از نظر من منظره تازهاي نبود زيرا، اينكه اردوي شاهزادهاي از خاندان زند بود يا قاجار، شكل و چينش آن يكي بود، و تصور من اين است كه ايرانيها در اين مورد تغييرات بسيار جزئي، چه درجهت پيشرفت يا پسرفت آن ايجاد كردهاند. وصف اردوي داريوش[هخامنشي] تقريبا به همان شكلي بوده است كه اردوي فتحعليشاه [قاجار]. در اثبات اين ديدگاه، گونهاي ابريشم محكم است كه در حاشيهدوزي روسري از آن استفاده ميشود و دارا ناميده ميشود. از اين حاشيه عمدتا براي خطدار كردن چادرهاي سلطنتي يا ديگر چادرهاي بسيارعالي استفاده ميشود. ايرانيها اذعان دارند براينكه اين پارچه زيبا نامش را از داريوش گرفته و امروز با همان مقصود و هدفي به كار برده ميشود كه در زمان پادشاهي كه نام خويش را از او گرفته استفاده ميشده است.»
ادامه دارد...
منابع: كتابخانههاي شماره يك
بخش خطي و ايرانشناسي مجلس
٭ روزنامهنگار پژوهشگر