• 1404 يکشنبه 13 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6155 -
  • 1404 يکشنبه 13 مهر

راه‌هاي رفته و راه‌هاي نرفته

مهردادحجتي

تجربه يكصد ساله اخير نشان داده است كه حكمراني بر كشور پهناوري چون ايران دشوار است. آنهم با اين همه تنوع قومي و اقليمي. از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب. هر تكه از خاك كشور هم مستقل از تاريخ كشور، تاريخي دارد كه بعضا در مواردي پهلو به اساطير مي‌زند. با اقوامي ديرزي كه از كهن در اين ملك زندگي كرده‌اند. از دير باز ايران محل داد و ستد با خارجيان هم بوده است. راه‌هاي آبي و خاكي ابريشم قرن‌ها ايران را به نقاط دور - در شرق و غرب - متصل مي‌كرده است. البته كه جنگ‌هايي هم رخ داده است. چندباري هم مورد هجوم و تجاوز هم قرار گرفته است. هجوم اسكندر و مغول و اعراب. در سال‌هاي اخير هم عراق . كه منجر به جنگي هشت‌ساله شد و بخش عظيمي از كشور را در گير حوادثي كرد كه هنوز تبعات آن پابرجاست. نظير آنچه در خرمشهر رخ داد. شهر يه كلي اشغال شد، قريب به دو سال در اشغال بود و سپس با رشادت بسياري از رزمندگان، آزاد شد و نقشه خاك كشور كامل شد. 
تاريخ پر فراز ‌و نشيب چندهزارساله ايران نشان مي‌دهد كه همواره از درون رنج‌ها و شكنج‌ها، ملت به پا خاسته است و سربلند همچون سياوش سربلند از آتش بيرون آمده است. تنها دليل اين همه جاودانگي، فرهنگي است كه يك ملت را با اين همه تنوع قومي در كنار هم نگه داشته است. چيزي كه همواره انتظار مي‌رفته است حاكمان همه ادوار آن را بفهمند و به‌جاي تغيير مردمان، خود در جهت هماهنگي و همراهي با آنها بر آيند. فهم فرهنگ، فهم دشوار و پيچيده‌اي نيست. كافي است تاريخ اين ملك خوانده شود و به آنچه كه در طول قرون بر آن رفته است توجه شود. گزينشي خواندن تاريخ، همان خطايي را پيش مي‌آورد كه در دوران پهلوي رخ داد. هر دو شاه - رضا شاه و محمدرضاشاه - تلاش كردند، تاريخ ايران را به پيش از اسلام بازگردانند. بخش عظيمي از تاريخ را ناديده بگيرند و از آن روايتي دلخواه ارايه دهند. رضاشاه، به كلي با هر آنچه نشانه‌اي از اسلام داشت مخالفت كرد و عناد ورزيد. او تا جايي پيش رفت كه اجازه نوسازي مساجد را هم نمي‌داد. آخوندها را - از كوچك و بزرگ، نامي و غير نامي - تحقير كرد و دست آخر با برداشتن حجاب از سر زنان، آنها را عصباني كرد. خشمي كه دامن او و پسرش را گرفت و نزديك به نيم قرن رها نكرد. رضاشاه درك درستي از «فرهنگ سازگار » ايرانيان نداشت. از آنچه كه زير پوست جامعه مي‌گذشت. او با آخوندهاي سرشناس و متنفذ آن دوران سر سازگاري نداشت. او حتي به تحصن آنها حمله كرد و تصويري خشن از حكومت خود ارايه كرد. آيت‌الله قمي را به عراق تبعيد كرد و در ظاهر غائله گوهرشاد را مختومه كرد.  در رواياتي كه به تازگي - در يك دهه اخير - از رضاشاه ارايه مي‌شود او را نماد نوسازي و مدرن‌سازي ايران معرفي مي‌كنند، بي‌آنكه به ابعاد و وجوه ديگر او اشاره كنند. - كه اين نوشتار در پي نفي دستاوردهاي او نظير راه‌آهن و بانك و ارتش و دانشگاه نيست - بلكه موضوع غفلت او در خصوص فرهنگ ديرينه اين مملكت است. او از جايي به بعد تصميم گرفته بود كه «فرهنگ » را «مهندسي » كند. فرهنگي كه در طول تاريخ، نسل به نسل - غلط يا درست - جلو آمده بود و حالا به روزگاري رسيده بود كه كشور به شكلي با آن سازگار شده بود. او به‌جاي صبر و‌حوصله براي بازگشت نخستين دانشجويان اعزامي به خارج و آغاز بازخواني فرهنگي، خود دست به كار «انقلاب فرهنگي » شده بود! جامعه آن روز ايران چندان شباهتي به همسايه غربي‌اش، تركيه نداشت. همان‌گونه كه تشيع چندان شباهتي به تسنن نداشت. بافت جمعيتي آن روزگار ايران عمدتا روستايي بود. كشور تا مدرنيته بسيار فاصله داشت. مدرنيته آمرانه صرفا با خط‌كشي راه‌آهن و تأسيس يك دانشگاه، به سرعت و فوريت امكان نداشت. رضاشاه اما اصلا حوصله نداشت. به همين خاطر هم، هر چه زمان مي‌گذشت او عصبي‌تر و رفتارش با اطرافيان تندتر مي‌شد. نشانه‌هاي آن رفتار را مي‌توان در حذف عجيب برخي چهره‌هاي مهم آن دوران نظير تيمورتاش و داور ديد. چهر‌هاي مؤثري كه رضاشاه با اتكا به درايت و مشورت آنها خود را بركشيد. تاريك‌ترين تكه آن دوران هم، شخصيت منفور و ترسناكي به‌نام پزشك احمدي بود كه پشت درهاي بسته با آمپول هوا، براي تحكيم تاج و تخت معجزه مي‌كرد! 
هر دو شاه پهلوي - پدر و پسر - ثابت كردند كه حاكماني خود‌رأي و مشورت ناپذيرند. برخلاف تصور همگان رضا‌شاه از پسر خود - لااقل در يك سوم آغازين سلطنت خود – مشورت‌پذير‌تر از جانشينش، محمدرضاشاه بوده است. محمدرضا كه اساسا، حاكمي بيگانه با مشورت بود. او هرچند همچون پدرش با مذهب - خصوصا تشيع - هيچ خصومتي نداشت، اما او نيز همچون پدرش به «مهندسي فرهنگي » اعتقاد داشت. در دوره او مساجد بسياري نوسازي و مساجد تازه‌اي ساخته مي‌شوند. درس «تعليمات دين » به دروس مدارس اضافه مي‌شود و روحانيون غير سياسي با سلطنت آشتي مي‌كنند.
- همان‌ها كه آيت‌الله خميني پيش از انقلاب، آخوند درباري مي‌خواند - با اين حال، او نيز تاريخ را منهاي تحولات و آثار فرهنگي‌اش خوانده بود. فرهنگ نيز در چشم او، با اندك دستكاري، قابل تغيير بود. او نيز مي‌خواست، از خود چهره‌اي ملي بسازد كه تاريخ نوين ايران از دوران او آغاز مي‌شود! به همين خاطر پول هنگفتي صرف ساخت مستندها و چاپ كتاب‌هايي سفارشي كرده بود تا تصويري اسطوره‌اي از خود ارايه دهد، كه در پيوند با گذشته پادشاهان، پس از قرون و اعصار از دل تاريخ براي نجات ايران سر بر كرده است. كسي كه به سان كوروش، قرار است، دروازه‌هاي تمدن را بر روي ملت ايران بگشايد! به همين خاطر هم جشن‌هاي ۲۵۰۰‌ساله شاهنشاهي را با آن شكوه در ۱۳۵۰ در تخت جمشيد برگزار كرد. او حقيقتا درباره خود دچار توهم بود. زمان هم هر چه جلو مي‌رفت بر آن توهم اضافه مي‌شد. چنان‌كه وزراي شاخص او - علينقي عاليخاني، داريوش همايون، محمود سميعي و چند تن ديگر - در مصاحبه با تاريخ شفاهي دانشگاه هاروارد گفته‌اند، او نه تنها هيچگونه انتقاد را نمي‌پذيرفت كه حتي هيچ مشورتي را هم قبول نمي‌كرد. به‌ويژه پس از اوج‌گيري فروش نفت و فوران درآمد ارزي كشور كه از سال‌هاي ۵۲، ۵۳ به بعد رخ داده بود و شاه را دچار غرور كرده بود. در همان سال ۵۳  است كه شاه در تلويزيون ظاهر مي‌شود و خطاب به منتقدان مي‌گويد: «كسي كه وارد اين تشكيلات سياسي [حزب رستاخيز] نشود و معتقد به سه اصلي كه من گفتم نباشد، دو راه برايش وجود دارد: يا يك فردي است متعلق به يك تشكيلات غيرقانوني يعني باصطلاح خودمان: «توده‌اي ». يعني باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات: بي‌وطن. او جايش يا در زندان ايران است يا اگر بخواهد فردا با كمال ميل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش مي‌خواهد برود چون كه ايراني نيست، غيرقانوني است و قانون هم مجازاتش را معين كرده است. يك كسي كه توده‌اي نباشد و بي‌وطن هم نباشد ولي به اين جريان هم عقيده‌اي نداشته باشد، او آزاد است، به‌شرطي كه بگويد – به‌شرطي كه علنا و رسما و بدون پرده- بگويد كه آقا من با اين جريان موافق نيستم ولي ضد وطن هم نيستم. ما به او كاري نداريم.»  شاه در واكنش به انتقاد خبرنگاران خارجي كه نظام تك‌حزبي را مغاير با دموكراسي مي‌دانستند، گفته بود: «آزادي‌انديشه! آزادي انديشه! دموكراسي، دموكراسي! با پنج سال اعتصاب و راهپيمايي‌هاي خياباني پشت سر هم! دموكراسي؟ آزادي؟ اين حرف‌ها يعني چه؟ ما هيچ‌كدام از آنها را نمي‌خواهيم.» شاه بي‌توجه به فرهنگ اكثريت جامعه، و خصوصا روشنفكران، كه حالا اغلب با فرهنگ جوامع پيشرفته غرب هم آشنا بودند، خود را «حاكم مطلق‌العنان » معرفي كرده بود. چيزي كه نه آخوندسياسي - نظير آيت‌الله خميني - آن را تحمل مي‌كرد و نه روشنفكر دانشگاه رفته‌اي همچون مهندس مهدي بازرگان، يا دكتر كريم سنجابي و يا حتي شاپور بختيار. برخي از اطرافيان خودش هم از آن وضعيت ناراضي بودند. همان‌ها كه چند سال بعد در آبان‌۵۷، آن متن تاريخي را پيش روي او گذاشتند تا او آن را در پيشگاه ملت بخواند:  «ملت عزيز ايران، در فضاي باز سياسي كه از دو سال پيش به تدريج ايجاد مي‌شد، شما ملت ايران عليه ظلم و فساد بپا‌خاستيد. انقلاب ملت ايران نمي‌تواند مورد تأييد من به عنوان پادشاه ايران و به عنوان يك فرد ايراني نباشد. متأسفانه در كنار انقلاب دسيسه و سوءاستفاده ديگران از احساسات و خشم شما، آشوب و هرج و مرج و شورش نيز به بار آورد. موج اعتصاب‌ها نيز كه بسياري از آنها بر حق بوده اخيرا ماهيت و جهت يافت تا چرخ‌هاي اقتصاد مملكت و زندگي روزمره مردم فلج شود و حتي جريان نفت كه زندگي اين مملكت به آن بستگي دارد، قطع گردد، تا عبور و مرور روزانه و تأمين مايحتاج زندگي مردم نيز تعطيل شود. ناامني، اغتشاش و شورش و كشتار در بسياري از نقاط ميهن‌مان به جايي رسيده است كه استقلال مملكت را در خطر انداخته است. وقايع اسفباري كه پايتخت را ديروز به آتش كشيد، براي مردم و مملكت ديگر قابل ادامه و تحمل نيست. در پي استعفاي دولت و براي جلوگيري از اضمحلال مملكت و از بين رفتن وحدت ملي، براي جلوگيري از سقوط در هرج و مرج و آشوب و كشتار، و به منظور برقراري حكومت قانون و ايجاد نظم و آرامش، تمام كوشش خود را در تشكيل يك دولت ائتلافي مبذول داشتم و فقط هنگامي كه معلوم شد كه امكان انجام اين ائتلاف نيست، به‌ناچار يك دولت موقت را تعيين كرديم. من آگاهم كه به نام جلوگيري از آشوب و هرج و مرج اين امكان وجود دارد كه اشتباه‌هاي گذشته و فشار و اختناق تكرار شود. من آگاهم كه ممكن است بعضي احساس كنند كه به نام مصالح ملي و پيشرفت مملكت و با ايجاد فشار اين خطر وجود دارد كه سازش نامقدس فساد مالي و فساد سياسي تكرار شود، اما من به نام پادشاه شما كه سوگند خورده‌ام كه تماميت ارضي مملكت، وحدت ملي و مذهب شيعه اثني‌عشري را حفظ كنم، بار ديگر در برابر ملت ايران سوگند خود را تكرار مي‌كنم و «متعهد » مي‌شوم كه خطاهاي گذشته و بي‌قانوني و ظلم وفساد ديگر تكرار نشده، بلكه خطاها از هر جهت جبران نيز گردد. «متعهد » مي‌شوم كه پس از برقراري نظم و آرامش در اسرع وقت يك دولت ملي براي آزادي‌هاي اساسي و اجراي انتخابات آزاد تعيين شود تا قانون اساسي كه خون‌بهاي انقلاب مشروطيت است به صورت كامل به مرحله اجرا درآيد، «من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم.» من حافظ سلطنت مشروطه كه موهبتي است الهي كه از طرف ملت به پادشاه تفويض شده است هستم و آنچه را كه شما براي به دست آوردنش قرباني داده‌ايد، تضمين مي‌كنم. تضمين مي‌كنم كه حكومت ايران در آينده بر اساس قانون اساسي، عدالت اجتماعي و اراده ملي و به دور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود. در وضع فعلي برقراري نظم و آرامش براي جلوگيري از سقوط و اضمحلال ايران وظيفه اصلي نيروهاي مسلح شاهنشاهي است كه هميشه با حفظ ماهيت ملي خود متكي بر ملت ايران و وفادار به سوگندهاي خود بوده و هست، بايد با همكاري شما هموطنان عزيزم اين نظم و آرامش هرچه زودتر برقرار شود تا دولت ملي بعدي كه استقرار آزادي‌ها، اجراي اصلاحات و به خصوص برقراري انتخابات آزاد را بر عهده خواهد داشت در اسرع وقت كار خود را شروع كند. من و شما در اين سي و چند سال وقايع حساسي را ديده‌ايم و خطرات بسياري را پشت سر گذاشته‌ايم. اميدوارم در اين لحظات حساس و خطير و سرنوشت‌ساز، خداوند بزرگ ما را مشمول عنايت خود فرمايد تا بتوانيم در كنار هم به هدف‌هاي اصلي كه آسايش و رفاه و آزادي و سربلندي ايران و ايراني است برسيم.من در اينجا از «آيات عظام و علماي اعلام » كه رهبران روحاني و مذهبي جامعه و پاسداران اسلام و به خصوص مذهب شيعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنمايي‌هاي خود و دعوت مردم به آرامش و نظم براي حفظ تنها كشور شيعه جهان بكوشند. من از «رهبران فكري » جوانان مي‌خواهم تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه مبارزه اصولي براي برقراري يك دموكراسي واقعي را هموار كنند. من از شما «پدران و مادران » ايراني كه مانند من نگران آينده ايران و فرزندان خود هستيد مي‌خواهم كه با راهنمايي آنان مانع شويد تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شركت كنند و به خود و به ميهنشان لطمه وارد سازند. من از شما «جوانان و نوجوانان »كه آينده ايران متعلق به شماست مي‌خواهم تا ميهنمان را به خون و آتش نكشيد و به امروز خود و فرداي ايران ضرر نزنيد. من از شما «رهبران سياسي جامعه »مي‌خواهم تا به دور از اختلاف‌هاي عقيدتي و با توجه به موقعيت تاريخي حساس و استثنايي كشورمان، نيروهاي خود را براي نجات ميهن به‌كار بريد. من از شما «كارگران و كاركنان و دهقانان »كه با كوشش‌هاي خود چرخ‌هاي اقتصادي كشور را به حركت در مي‌آوريد مي‌خواهم تا با فعاليت هر چه بيشتر در حفظ و احياي اقتصادي كشور بكوشيم. من از همه شما هموطنان عزيزم، مي‌خواهم تا به ايران فكر كنيم. همه به ايران فكر مي‌كنيم. در اين لحظات تاريخي بگذاريد همه با هم به ايران فكر كنيم. بدانيد كه در راه انقلاب ملت ايران عليه استعمار، ظلم و فساد من در كنار شما هستم و براي حفظ تماميت ارضي، وحدت ملي و حفظ شعائر اسلامي و برقراري آزادي‌هاي اساسي و پيروزي و تحقق خواست‌ها و آرمان‌هاي ملت ايران همراه شما خواهم بود. اميدوارم در روزهاي خطيري كه در پيش داريم، خداوند متعال ما را مورد عنايت و لطف خود قرار داده و همواره مؤيد و حافظ مُلك و ملت ايران باشد. انشاءالله تعالي»
شاه هيچگاه در طول ۳۷ سال سلطنت، گفت‌وگو با مخالفان حكومت را نپذيرفت. او به نفوذ روحانيوني همچون آيت‌الله خميني و آيت‌الله طالقاني در ميان اقشاري از مردم باور نداشت. او باور داشت كه مي‌تواند از طريق «قوه قهري » نظير سازمان اطلاعات و امنيت كشور - ساواك - مخالفان را مهار و جنبش‌هاي ريز و درشت را از جمله جنبش‌هاي دانشجويي را سركوب و مهار كند. او به «توان مهندسي » خود باور داشت. به همين خاطر هم تا آبان ۵۷ - زمان قرائت آن خطابه - هيچگاه به صرافت بازنگري ۳۷ سال حكومت خود نيفتاده بود. حكومتي كه بر خلاف ادعايش، مشروطه را تعطيل كرده بود و سلطنت مطلقه را جاي آن نشانده بود. شاه نه تنها موفق نشده بود، فرهنگ جامعه را مهندسي كند كه حتي در برابر امواج آن ناچار به عقب‌نشيني هم شده بود. 
وقايع اخير كشور - خصوصا از واقعه مرگ مهسا اميني به اين‌سو - نشان داد كه تلاش حكومت براي «مهندسي فرهنگي » جامعه ولو با به‌كارگيري تمامي ابزار و ‌‌ادوات، نظير صداوسيما و گشت‌هاي ارشاد و تريبون‌هاي نماز جمعه و ...
- نتيجه‌اي مطلوب نمي‌دهد. نه تنها مطلوب كه حتي نتيجه‌اي معكوس مي‌دهد. چنان‌كه داد. حاكميت چند دهه فرصت داشت تا تاريخ حكمراني خود را بازخواني كند. تا اينكه اگر در جايي دچار لغزش شده است آن را تصحيح كند. گفت‌وگوي اخير محمدرضاباهنر - عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام - كه در آن تصريح كرده است، نظام دست به اصلاحات تدريجي زده است و در خصوص حجاب هم اجبار آن برداشته شده است. نشان از رويكردي عقلاني در سطح حاكميتي دارد كه مي‌تواند نشانه خردورزي در نظام حكمراني تلقي شود. اما آيا بدون بار شدن هزينه هم مي‌شد به چنين نتايجي رسيد؟  همانطور كه در دوران رضاشاه نمي‌شد جامعه آن روزگار ايران را با فشار به جلو هُل داد، جامعه به‌شدت متحول شده امروز - خصوصا نسل جديد- را نمي‌توان به عقب هُل داد. «فرهنگ » نياز به فهم دارد، پيش از آنكه به اجبار دچار استحاله شود. براي «تصحيح فرهنگ » نياز به «توليد گفتار » هست. بيش از هر زمان، امروز جامعه چهره فرهنگي تأثير‌گذار دارد. چهره‌هاي درس‌خوانده، كه حرف‌هاي بسياري براي گفتن دارند. جامعه نياز به هواي تازه دارد. به گفته پوشكين: «نويسندگان و روشنفكران، زلزله‌سنج‌هاي جامعه‌اند» به آنها بايد مجال داد تا گفت‌وگوهاي تازه دربگيرد و پيش از هر اتفاق خشونت‌بار و زيانبار ديگري، جامعه به راه‌حل‌هاي خردمندانه و آشتي‌جويانه برسد. كشور بيش از هر زمان نياز به آرامش زير سايه تدبير و دور انديشي دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون