روايت هفتادويكم: خاطرات آرتور هاردينگ (7): امتيازي براي دارسي
مرتضي ميرحسيني
از امتياز دارسي هم مينويسد و چگونگي امضاي آن قرارداد را بيان جزيياتي از حواشي همراهش روايت ميكند. «اولين كار و اقدام مهم من كه چند ماهي پس از ورودم به تهران انجام گرفت، گرفتن امتياز مهم به نام يك شركت بريتانيايي بود كه نفت نواحي جنوب ايران را استخراج كند. با اينكه از مدتها پيش حدس زده ميشد كه منابع زيرزميني نفت به مقاديري كلان در كرانههاي خليجفارس وجود دارد، ولي تا اين تاريخ هيچگونه اقدام جدي براي سرمايهگذاري در اين زمينه و استفاده از ذخاير سرشار نفتي به عمل نيامده بود.» حتي ميان انگليسيها و چند ايراني نزديك به آنها - مثل كتابچيخان ارمني - صحبت از اين بود كه احتمالا در غرب و جنوب غربي ايران هم «ذخاير فراوان نفت وجود دارد» و اگر روزي كار به توافق با حكومت ايران براي استخراج نفت جنوب رسيد، نبايد نواحي غرب و جنوب غربي را - كه «به اكتشاف و بهرهبردارياش ميارزد» - ناديده گرفت. هاردينگ مينويسد: «طريقهاي كه براي نيل به مقصود و گرفتن اين امتياز در نظر گرفته شده بود و به نظرم استحقاق داشت از طرف سفارت پشتيباني شود، اين بود كه اولياي شركت مورد نظر با تخصيص مقداري از سهام همين شركت به جمعي از اعضاي متنفذ حكومت ايران - از جمله به خود صدراعظم ميرزا علياصغرخان امينالسلطان - نظر موافق كابينه را با پيشنهادي كه قرار بود به اعضاي آن تسليم شود، جلب كنند و امتياز استخراج اين ماده گرانبها را در ايالات نفتخيز ايران به دست آوردند.» خود هاردينگ دست به كار شد. «من بيدرنگ امينالسلطان را ملاقات و جدا توصيه كردم كه نسبت به اعطاي اين امتياز كه تقاضاي رسمي براي گرفتن آن مستقيما از طرف كتابچيخان تسليم صدراعظم شده بود، نظر موافق مبذول دارد. در اين تقاضانامه، اگر جزيياتش درست به خاطرم مانده باشد، شركت آتي نفت انحصار استخراج اين ماده را در سرتاسر ايران به جز در استانهايي كه هممرز روسيه بودند يعني آذربايجان و گيلان و مازندران و خراسان، براي خود درخواست كرده بود و سرمايهداري كه قرار بود اين امتياز را بگيرد، يكي از ثروتمندان مشهور استراليايي به نام دارسي بود كه سرمايههاي هنگفت براي استخراج معادن مختلف در استراليا و جاهاي ديگر به كار انداخته و از اين راه ثروتي كلان به چنگ آورده بود. اين مرد اكنون حاضر شده بود بخشي از سرمايه خود را براي استخراج معادن نفت جنوب ايران به كار اندازد.» امينالسلطان كه ميديد سهمي در اين معامله برايش كنار گذاشتهاند، نرم شد و همه آنچه در سالهاي سياستورزياش آموخته بود براي امضاي قرارداد به كار بست. «پيشنهاد كرد براي جلوگيري از بعضي اشكالات آتي كه ممكن است روسها ايجاد كنند، قبلا نامهاي به امضاي وزيرمختار بريتانيا -منتها به زبان فارسي - كه در آن رئوس امتياز مورد نظر تشريح شده باشد تنظيم و بيدرنگ به دفتر اتابك فرستاده شود. صدراعظم كاملا از اين موضوع خبر داشت كه شخص وزيرمختار روسيه قادر به خواندن نامههاي فارسي نيست... اما دبير شرقي سفارت روس كه تنها كسي بود در آن سفارت ميتوانست خط فارسي را بخواند، در عرض همان روز يا فردايش قرار بود مقر تابستاني سفارت روس در زرگنده را ترك كند و در چند روزي در كوهستانهاي اطراف تهران و حوالي جاجرود به شكار و تفريح بپردازد.» انگليسيها پيشنهاد صدراعظم ايران را پذيرفتند و معامله را به همين شيوه پيش بردند. «با استفاده از راهنمايي امينالسلطان، سفارت انگليس نامه مورد نظر را بيدرنگ تنظيم و به دفتر صدراعظم ارسال كرد و او بعدا همان نامه را همراه با يادداشتي به خط خود پيش وزيرمختار روسيه فرستاد. اين نامه، همچنان كه انتظار ميرفت، براي مدتي نزديك به يك هفته، بيآنكه مترجمي در دسترس باشد كه مفاد مهم آن را براي وزيرمختار ترجمه كند، سربسته و نخوانده روي ميزش باقي ماند.» نقشه امينالسلطان گرفت و قرارداد - قراردادي كه پيامدهاي بعدياش تاثير عميقي بر تاريخ ما گذاشت - امضا شد. از دولتيها و درباريان ايران نيز كسي، حتي آنهايي كه به روسها نزديك بودند، مخالفتي نشان ندادند. اعتراضهاي بعدي روسها هم كه با تاخير از ماجرا خبردار شده بودند مانعي در روند كار نشد.