من بدون كارسينوم سروز پاپيلاري درجه پايين
غزل لطفي
از شروع بيماريام كه همزمان با لطف و همراهي نازنين متيننيا، يادداشتهايم در اين زمينه را نيز در صفحه آخر روزنامه اعتماد آغاز كردم، لحظهشماري ميكردم تا به روزي برسم كه جشن پايان بيماري را برپا كنم. به خوبي در خاطرم هست كه در اولين جلسات شيميدرماني، اتمام كابوسي كه در زندگيام سايه انداخته بود، چقدر دور به نظر ميرسيد و هميشه از خودم ميپرسيدم چند روز، چند ماه يا حتي چند سال ديگر، اين كابوس تمام ميشود؟ كمكم، عوارض درمان سخت هم از راه رسيد و خسته و بيتابم كرد و ديگر رمقي نداشتم، حتي گاهي اين سوال از ذهنم ميگذشت كه آيا من تا پايان اين مسير، دوام ميآورم؟ اما هر وقت، كلافه و كمتحمل ميشدم زماني را در خيالم ميپروراندم كه ديگر بيمار نيستم و براي تجربه شعف و شادي آن وقت كه بيماري را شكست دادهام همه توان و قدرتم را جمع ميكردم تا همچنان، قدرتمند قدم بردارم. حالا بالاخره آن روزي كه از ته دل بگويم؛ آخيش! از عهده اين هم برآمدم از راه رسيد. البته هنوز گلايهمند خدا هستم كه چرا چنين چالش سختي را در جريان زندگيام قرار داد، ولي ضمن گله و شكايت، به درسهايي كه بيماري به من داد هم فكر ميكنم و براي اينكه دوباره سلامت شدهام، شكرگزار خالقم هستم. تابآوري، ازجمله درسهاي مهمي است كه در طول درمان بيماريهاي سخت، ميآموزيم. تقريبا ميشود اينطور توصيف كرد كه مثل گلادياتوري زخمي، براي زنده ماندن، ميجنگيم و ميدانيم اگر از پا بيفتيم، مرگ حتمي است.
از نكات مثبت اين مبارزه نفسگير، امكان شخصيسازي كردن آن است، يعني همانطور كه درمان از هر فرد با فرد ديگري، داراي تفاوتهايي است، تابآوري هم نوعي ويژگي است كه در افراد مختلف، متفاوت است و ميتوان به صورت فردي، آن را پرورش داد، اما درنهايت نتيجه و هدف يكي است، موفقيت! و در اينجا موفقيت، همان بازپسگيري سلامتي و زنده ماندن تعريف ميشود. همه اينها را گفتم كه خبر بدهم، ۱۳ مهر ۱۴۰۴، اولين جلسه از دوره يكساله تزريق داروهاي نگهدارنده، براي من، خواهد بود و اين يعني توانستم، مبارزه با بيماري و درد، سختي و ترس تا سرحد مرگ ناشي از آن را تاب بياورم.
به لطف خدا، زنده ماندم و كارسينوم سروز پاپيلاري درجه پايين را شكست دادم. حالا آماده ميشوم تا در يكسال آينده، مراقبت كنم كه اين ياغي نحس، از جاي ديگري از بدنم، راه نفوذ پيدا نكند. البته در اين ميدان جنگ، تنها نبودم و اين پيروزي را هم نه به تنهايي، بلكه با همراهي نزديكان و دوستانم و تيم پزشكي متخصص و ماهري كه درمانم را به آنها سپردم، كسب كردم.
تا پايان عمر، مديون و سپاسگزارشان هستم و هميشه شكرگزار خداوند خواهم بود.پايان