اميد
مايكل ميلونا
اميد همه جا هست: آدمي اميدوارانه زندگي ميكند، سياستمداران هنگام سختيها، مردم را به اميد فرا ميخوانند و خوشبينترها بقيه را به اميدواري ترغيب ميكنند. ما نيز خود را به حفظ اميد، پيگيري يا دست شستن از آن فرا ميخوانيم. اما اميد چيست؟ اميد بستن عاقلانه است يا غيرعاقلانه؟ آيا اميد داشته با ارزشي است؟ يا ممكن است خطرناك هم باشد.
1- اميد چيست؟
اميد چونان ميل و خواستي براي نتيجهاي مشخص و باور داشتن به امكان وقوع آن است، اما اين باور هميشه ناظر به امكانهاي واقعي و عملي نيست، چراكه ما ميتوانيم اميدوار باشيم مثلا خداوند معجزهاي كند كه قانونگرانش را نقض كند. فيلسوفان عموما بر اين باورند كه فرد ميتواند به هر چيزي -فارغ از ميزان احتمال وقوع آن- اميدوار باشد. با اين حال اينكه آيا اميدي عقلاني است يا نه؟ و اگر چنين است تا چه حدي؟ پرسشي جداگانه است.اما نظريه «خواسته - باور» در تبيين اميد ناكافي به نظر ميرسد: ممكن است ما خواستار نتيجهاي باشيم و باور داشته باشيم كه آن نتيجه ممكن است، ولي هيچگونه اميدي به وقوع آن نداشته باشيم! براي مثال زندانياي كه با حكم اعدام روبهرو است، ممكن است خواستهاش نجات از مرگ باشد و بر اين باور نيز باشد كه عفو امكانپذير است، اما كاملا از عفو خود نوميد باشد. پس اميد چيزي بيش از صرف خواستن چيزي و باور داشتن به امكان آن است. آن چيست؟ لوك بُوِنز ميگويد: اميد، مستلزم افكار آگاهانه و مثبت يا به بيان ساده خيالپردازي درباره وقوع نتيجه مطلوب نيز هست. بنابراين زندانياي كه با حكم اعدام مواجه است، تنها در صورتي اميدوار به عفو لحاظ ميشود كه فكر و خيالات خوشايندي در اين باره داشته باشد. حال اگر اميد، افزون بر باور و خواستن، شامل افكار خوشايند درباره وقوع نتيجه باشد، آنگاه شايد بتوانيم «اميدواري» را در تقابل با «نوميدي» چنين تعريف كنيم: اميد با فكر و خيال خوشايند همراه است، نوميدي با افكار ناخوشايند.
اما آدرين مارتين اين نظريه را نميپذيرد. او استدلال ميآورد زندانياي كه نسبت به امكان نقض حكم محكوميت خود نوميد است، ممكن است همچنان خواهان عفو باشد، آن را ممكن بداند و حتي دربارهاش خيالپردازي كند. پس براي تمييز اميد از نوميدي، مارتين از «تحليل ادغام» دفاع ميكند: زنداني خواسته خود را با برنامهريزيهايش درميآميزد؛ يعني باور دارد كه دلايلي براي برنامهريزي و اقدام (مثلا با همكاري وكيلش) در جهت آزادي خود دارد. اما آيا واقعا اميد مستلزم اين است كه فرد اميدوار باور داشته باشد دلايل قانعكنندهاي نيز براي احساس، اقدام يا برنامهريزي در راستاي خواستهاش دارد؟ مايكل ميلونا و كيتي استاكديل معتقدند چنين نيست: گاه به كلي اميدهاي خود را مردود و غيرقابل قبول ميدانيم (مثلا اميد بازگشت به ازدواجي ناموفق) و بر اين باور هستيم كه هيچ دليل قانعكنندهاي براي چنين اميدي نداريم، اما همچنان چنين اميدي را در سر ميپرورانيم. در واقع غيرقابل قبول دانستن يك اميد يا باور به اينكه نبايد چنين اميدهايي در سر پروراند، به اين معنا نيست كه آن اميد ديگر «اميد» نباشد؛ بلكه برخلاف آنچه «تحليل ادغام» ميگويد: اميدهايي كه آرزو ميكنيم كاش نداشتيم، همچنان «اميد» هستند.
ميلونا و استاكديل از نظريهاي دفاع ميكنند كه براساس آن، اميد نه شبيه احكام، بلكه شبيه تجربه ادراكي است. همانطور كه گاه انسان ادراكاتش را گمراهكننده و نادرست تلقي ميكند (مثلا شعبدهبازي)، در قامت فرد اميدوار نيز ممكن است بر اين راي باشد كه بسياري از اميدهايش، فريب و سراب بودهاند. بنابراين، اميد افزون بر باور و خواستن، شامل تجربهاي شبهادراكي از وجود دلايلي براي پيگيري نتيجه مطلوب يا آمادگي براي امكان وقوع آن است. پس ممكن است اميدوارانه در معرض دلايلي براي بازگشت نزد همسر سابق قرار بگيريم، بدون آنكه باور داشته باشيم چنين دلايلي به نحو قانعكنندهاي وجود داشته باشند. با اين همه همچنان ميتوان پرسيد آيا اميد چيزي فراتر از حاصل جمع خواسته و باور به امكان وقوع آن خواسته است؟ و اگر پاسخ مثبت است، آن چيز دقيقا چيست؟
2- عقلانيت و جايگاه اميد
به لحاظ نظري اميد هنگامي عقلاني است كه باور فرد -باتوجه به شواهد موجود- در مورد امكان وقوع نتيجه، باوري درست باشد. از نظر عملي نيز به انحاي مختلف ميتوان اميد بستن را مثلا در نيل به رفاه و توسعه، عقلاني تلقي كرد، اما فراتر از ملاك عقلانيت نظري و عملي، برخي اميدها بخشي اساسي از هويت ما (مثل باورهاي مذهبي) را تشكيل ميدهند و از دست دادن چنين اميدهاي بنيادي به معناي از دست دادن بخشي از هويت ما خواهد بود.
۳- خطرات اميد
اميد عاري از خطر نيست. اميدهاي برآورده نشده ميتوانند به افسردگي منجر شوند. همچنين اميد ممكن است منشا خيالات واهي و وهمي شود و به سادهلوحي بينجامد. براي مثال اميد به رفع مشكلات خود به خود تغييرات اقليمي ميتواند فرد را به عدم كنشگري و مسووليتپذيري در امور مرتبط با تغييرات اقليمي سوق دهد.
از اميد سوءاستفاده نيز ميتوان كرد، مانند زماني كه سياستمداران از اميد مردم مستاصل سوءاستفاده ميكنند. مثلا كساني كه اميدوار به امنيت اقتصادي بالاتر هستند ممكن است به پذيرش سياستهايي ترغيب شوند كه عمدتا به نفع اهداف سياستمداران است تا خود مردم.
اين خطرات و ديگر مخاطرات اميد ممكن است ما را به جستوجوي احساسات جايگزين به جاي اميد وادارد. استاكديل استدلال ميآورد كه در مواجهه با بيعدالتيهاي پايدار چيزي شبيه خشم عاري از اميد ممكن است واكنش عاطفي قابل قبولتري باشد. ارتباط اميد با سياست و جامعه همچنين بايد به بررسي اين پرسش بينجامد كه آيا اميد فضيلتي دموكراتيك و سياسي است؟ و آيا در برابر انحطاط فرهنگي و تنگناهاي زندگي، نوعي اميد راديكال لازم است يا خير؟
بازگردان: روزبه شعبانپور