نگاهي به نمايش «مباني تاريكي» ميلاد شجره
خشم يك گروه تئاتري عليه بورژوازي مستغلات
محمدحسن خدايي
اجرايي چون «مباني تاريكي» را ميتوان بازتابي از زمانهاي دانست كه اينچنين گرفتار تعليق و همچنين قدرناديدگي آدمهاست، بنابراين جاي شگفتي نخواهد بود كه هنگام تماشا كردنش دچار سردرگمي شويم و مدام از خودمان بپرسيم كه شيوه اجراي اين نمايش چيست و چرا به اين شكل متفاوت در حال اجرا شدن است. به نظر ميآيد اين سرگرداني در فرم اجرا بازتابي از توليد تئاتر در زمانهاي باشد كه هماهنگي مابين فرم و محتوا از بين رفته و التقاط جاي همه چيز را گرفته است. اجرا گاهي بدل به يك درام جنايي ميشود، لحظاتي شكل مستند به خود ميگيرد و در بعضي دقايق به «نمايش در نمايش» پهلو ميزند، اما نكته اينجاست كه در پايان و هنگام خروج از سالن استاد سمندريان نميتوان با قطعيت گفت تفوق فرمي با كدام يك بوده است. همچنانكه اجرا بر مدار سرگشتگي بازيگران شكل يافته و بحران اخلاقيات مردمان جامعه را به ميانجي يك گروه تئاتري رويتپذير ميكند. در طول اجرا سعيد چنگيزيان كه خود را نويسندهاي باورمند به اصول خودآيين اخلاقي معرفي ميكند بيوقفه از بيارزش شدن پول ملي سخن گفته و اين واقعيت تلخ را تذكار ميدهد كه در كلانشهر دوازده ميليوني تهران بايد كاري كرد تا بشود دوام آورد و به تمامي مشمول حذف از عرصه نمادين نشد. بنابراين اجرايي كه قرار است به همراه ميلاد شجره و فريال سنگري تحت عنوان «مباني تاريكي» براي سالن استاد سمندريان مجموعه ايرانشهر آماده شود از نظر چنگيزيان بايد در راستاي همين مساله بقا باشد. به ديگر سخن جهان نمايش براي چنگيزيان بيش از «هنر» يك «ابزار» است كه با امكانهايش ميتواند محملي باشد براي تمرين و اجرايي كردن نقشه يك موفقيت كه با سرقت از پول بادآورده ممكن ميشود. با آنكه اين قضيه براي فريال سنگري و ميلاد شجره به لحاظ باورهاي اخلاقي پذيرفتني نيست، اما در باور اخلاقي چنگيزيان به هيچ وجه مذموم نبوده و حتي ميشود گفت ضروري مينمايد. او معتقد است با همدلي و رازداري، براساس طرح نمايشنامهاي كه در حال نوشتن است، ميتوان تمرينات را به پيش برد و با اجرايي دقيق و بينقص از تله فقر براي هميشه خلاص شد. از اين منظر ميشود اين اثر را تلاقي اخلاقيات متضاد بازيگران در قبال اجرايي دانست كه در حال آمادهسازياش هستند، اما در مسير پيش رو نميدانند به كدام سو خواهند رفت و ارزش افزوده اين تقلاي دشوار چه خواهد شد. يك طرف ماجرا سعيد چنگيزيان است كه باور دارد بايد حق خويش را از ثروت بادآورده فرادستان ستاند و بقيه عمر را راحت زندگي كرد و طرف ديگر ماجرا ميلاد شجره و فريال سنگري كه معتقدند هنر تئاتر همچنان واجد ارزشهايي انساني است كه ميتواند در مقابل وسوسه پول بيزحمت، مقاومت كند.
نمايش «مباني تاريكي» به تئاتر و امكانهايش در زمانهاي ميپردازد كه بيش از هميشه گرفتار بيباوري و مسكنت شده است. با آنكه شيوه اجرا به سمت نوعي از «نمايش در نمايش» ميرود، اما اولويت با اجراي «نمايش/نقشه»اي است كه سعيد چنگيزيان كشيده و در صورت همراهي ميلاد شجره و فريال سنگري امكان اجرا/موفقيت مييابد. بيدليل نيست كه سعيد چنگيزيان در مقام نمايشنامهنويس ميخواهد اين اجراي مناقشهآميز را كارگرداني و خودش را به عنوان بازيگر اصلي به بقيه تحميل كند. رماننويسي كه علاقهاش به فضاهاي جنايي را قبل از اين در كتابهايش بروز داده است. حال فرصتي يافته كه در عرصه تئاتر، موقعيتي مفروض خلق كند كه تركيبي است از فضاهاي جنايي و پليسي و آشكار شدن تضادهاي اخلاقي در يك جامعه متلاطم خاورميانهاي گرفتار تحريم و ركود تورمي. تئاتر اين بخت بيبديل را به آدمي ميدهد كه مرز ميان واقعيت و خيال مخدوش شده را تجربه كند و از طريق آمادهسازي يك اجرا، امكان به اجرا درآوردن يك نقشه ماهرانه سرقت را تمرين و عملياتي كند. پس براي بالا بردن درصد موفقيت، بهتر است سعيد چنگيزيان خودش پا به عرصه گذاشته و در لواي يك نمايشنامهنويس نوظهور، هم بازي كند و هم كارگرداني تا نقشه سرقت با دقت به مرحله اجرا درآيد.
نمايش «مباني تاريكي» بيش از آنكه امكان ساخته شدن يك تئاتر را بر اساس يك نمايشنامه جنايي نشان دهد، فرآيند خلق موقعيتي انساني را به نمايش ميگذارد كه از دل تضادهاي ديالكتيكي اخلاقيات خودآيين يك گروه اجرايي بيرون آمده است. مهام ميقاني در مقام نمايشنامهنويس با خلق يك فضاي غيرجدي، صميمانه و بازيگوشانه اين فرآيند اخلاقي بودن را بيسرو صدا آغاز كرده و ميلاد شجره در جايگاه كارگردان با توسع بخشيدن به فراز و فرودهايش، سعي دارد فضايي بينابيني بسازد كه ميان «امر تئاتريكاليته» يا «نمايش زندگي روزمره بازيگران» در نوسان باشد. بنابراين اجرا مدام بر يكي از اين دو ساحت مفهومي ميلغزد و
ديگر بار از آن فاصله گرفته و در فضايي هيبريدي به زيستش ادامه ميدهد. از تيزهوشي گروه اجرايي است كه هر چه به پيش ميرويم و واقعيت اين روزهاي اجتماع بر صحنه بيشتر مستولي ميشود لحن جملات و مناسبات شخصيتها جديت بيشتري يافته و با گفتاري تند و تيز در رابطه با وضعيت مسكن در شهرهاي بزرگ پايان مييابد. سعيد چنگيزيان كسي است كه اين گفتار انتقادي را در گفتوگو با ميلاد شجره بيان ميكند آن هم درست هنگامي كه ترديدها بر ميلاد و فريال چيره شده و پرسش از امكان اجرا رفتن در سالن استاد سمندريان بيش از پيش مطرح است. چنگيزيان كه پالتويي زمستاني بر تن كرده و ژست يك نويسنده/كارگردان خسته و خشمگين و مستاصل را به نمايش گذاشته در باب رذالت اخلاقي بورژوازي مستغلات در ايران فرياد ميزند و به نوعي دزدي از اين جماعت فرصتطلب را ضروري و براي رسيدن به عدالت اجتماعي لازم ميداند. به هر حال وقتي فساد و مناسبات اجتماعي و تبعيض وجود دارد چه فضايي بهتر از تئاتر كه بار ديگر نسبت فرودستان را با مساله بورژوازي مستغلات مطرح كند و امكان تحقق يافتن نقشه سرقت از فرادستان را به واسطه يك گروه همدل تئاتري به محك آزمايش درآورد.
نمايش «مباني تاريكي» را همچنين ميتوان در رابطه با منزلت اجتماعي دانست. تمامي شخصيتها به نوعي با سرمايهاي كه دارند قدم به ميدان فرهنگي تئاتر گذاشته و در پي كسب منزلت بيشترند. ميلاد شجره با توانايي بازيگرياش و سرمايه نماديني كه از طريق بازي در سريالهاي پلتفرمي كسب كرده است در اين پروژه حضور دارد. فريال سنگري با آشنايي كه با ميلاد شجره در كلاس بازيگري يافته و به نوعي شريك عاطفي او در زندگي شده، توانسته اين روزها در سالن استاد سمندريان تمرين تئاتر كند. فريال سنگري زني است خودساخته كه در كنار حرفه بازيگري در پي آن است كه تكليف زندگي زناشويياش را در اين بلبشوي روابط خارج از عرف آدمها روشن كند. دلسا كريمزاده به عنوان يك زن وابسته به حمايت خانوادهاي ثروتمند چنان بازنمايي ميشود كه گويا اعتماد به نفس پاييني در قبال سعيد چنگيزيان دارد. زني كه احساس ميكند جناب نويسنده، شايد عاشقش شده باشد، پس اين روزها به واسطه سرمايه مالي كه به ارث برده گذرش به پيدا و پنهان «مباني تاريكي» افتاده و قسمتي از نقشه چنگيزيان شده است. دلسا كريمزاده دوست دارد با پول خرج كردن، قسمتي از زندگي هنري و عاطفي سعيد چنگيزيان شود و منزلت يابد، اما شوربختانه در اين وادي، چشمانداز چندان مشتركي نمييابد و زير سايه يك مرد به نسبت معروف از نظرها محو ميشود. به ديگر سخن هر كدام از اين چهار نفر با سرمايهاي كه دارند وارد پروژه «مباني تاريكي» شده و در پي كسب منزلتي بيشترند. يكي با بازيگري، ديگري با شريك عاطفي شدن يك رماننويس به نسبت نامآشنا، آن يكي با كارگرداني و نويسندگي و نقشه كشيدن. اما نكته اينجاست كه براي اين افراد منزلت چنداني در راه نيست، چراكه وضعيت اقتصادي جامعه چنان وخيم شده كه نميتوان اميد چنداني داشت فيالمثل با يك اجراي تئاتري قدر ديد و واجد منزلت اجتماعي درخور شد. از قضا لابهلاي مكالمات پرتنش مابين ميلاد شجره و فريال سنگري به اين مساله اشاره ميشود كه چرا روابط آنان به اين شكل خطرناك و خشن درآمده است. پاسخ فريال سنگري بصيرتافزاست وقتي كه نهيب ميزند همه چيز بعد از وسوسه دستيابي به پول بادآورده تغيير كرد. نمايش «مباني تاريكي» در بيان چرايي وضعيت از دلايل فردي عبور كرده و مشكل را ساختاري ميبيند. در جاييكه عدهاي با خريد سكه و دلار، به ثروتهاي نجومي دست مييابند و كساني بر اساس سياستهاي تعديل اقتصادي، روز به روز فقيرتر ميشوند، براي حل مشكل بايد بيش از سرمايهدار به سرمايهداري رفاقتي حمله كرد و بحران را ساختاري ديد و براي درمانش به شكل جمعي اقدام كرد.
درنهايت ميتوان اجراي «مباني تاريكي» را براي ميلاد شجره و مهام ميقاني، حركت رو به جلويي دانست كه توانسته اينجا و اكنون ما را كمابيش بيواسطه بازتاب دهد و از دل اين بيواسطگي به زيست چند نفر از اهالي تئاتر بپردازد كه بر صحنه حاضر شدهاند تا زندگي خويش را در معرض تماشاي تماشاگران قرار دهند. به هر حال حذف ميانجيها در روايتهاي تئاتري ميتواند مخاطرهآميز باشد آنگاه كه به مستقيم گفتنهاي زمخت و عاري از تخيل منجر شده و عليه تخيلورزي تماشاگران عمل كند. بنابراين ميتوان از اين بيواسطگي ملموس و باورپذير لذت برد و هنگام حضور در سالن استاد سمندريان قسمتي از فرآيند ساخته شدن اجرا شد. در همان دقايقي كه سعيد چنگيزيان به زبان فرانسه به فيلم «حفره» ژاك بكر اشاره ميكند و اولويت گروه بر فرد را متذكر ميشود يا در همان مانيفستي كه بيواسطه عليه بورژوازي فرصتطلب مستغلات بيان ميكند و خسته و مستاصل صحنه خالي سالن استاد سمندريان را به تسخير خود و دوستانش درميآورد.