اين هم بخشي از زندگي است
غزل لطفي
شايد براي شما هم پيش آمده باشد كه با خود بگوييد: اين ماجرا يا فلان موضوع كه تمام بشود ميتوانم روال عادي زندگي را پي بگيرم. تقريبا مثل همان از شنبه شروع ميكنم يا از شنبه ورزش ميكنم يا اينكه از شنبه رژيم ميگيرم. در واقع زندگي را معطل نگه ميداريم تا به زمان مقرر يا هدفي كه مشخص كردهايم، برسيم تا بعد از آن دوباره زندگي را از سر بگيريم و حواسمان هم نيست كه زندگي تعطيل شدني نيست و ما فقط روزها و ساعتهايي را به هدر دادهايم تا به روزها و ساعاتي ديگر برسيم. يكي از درسهايي كه بيمار شدن و درمان طولاني به من داد، همين بود كه زندگي را تعطيل نكنم. اوايل درمان، هر كاري كه پيش از آن قرار بود انجام دهم را متوقف كرده بودم و به پس از بهبودي موكول ميكردم. ولي بعد از چند دوره شيميدرماني و همچنين درماني كه بايد هفتهها و بهطور مستمر ادامه مييافت، متوجه شدم اگر قرار باشد همه امور زندگيام را به بعد از كسب مجدد سلامتي منوط كنم، زمان را متوقف نكردهام، بلكه بخشي از آن را از دست دادهام. من در طول درمانم ياد گرفتم كه نبايد منتظرِ وقتي براي زندگي كردن باشم، مهم اين است كه با جريان زندگي همراه شوم و از لحظهلحظه آن بهره ببرم، روزهاي سخت بيماري را هم بخشي از آن ببينم كه براي خلق تجربياتي جديد آمده است، درسهايش را بگيرم و خاطرات بدش را در گذشته بگذارم، توشهاي براي كولهبار تجربياتم بردارم و از اين مرحله از زندگي هم عبور كنم تا وارد مرحلهاي جديد بشوم. البته به خوبي ميدانم كه ميگوييد؛ همه اين حرفها شعار است يا دستكم، فقط بازگو كردنش در گفتار يا همين يادداشت، آسان است و در واقعيت، سايه سرد، ترسناك و بيرحم بيماري هميشه حضور دارد و حتي بخشي از شيريني درمان و بهبودي را هم تحت تاثير قرار ميدهد و ترس از عود يا دوباره بيمار شدن، همراه هميشگي زندگي خواهد بود. بايد پاسخ دهم؛ من هم از دوباره بيمار شدن، خيلي ميترسم، من هم حتي از فكر كردن به روزهايي كه گذراندهام وحشت دارم، من هم گاهي ترس، آنچنان بر فكر و ذهنم غالب ميشود كه براي لحظاتي، انگار فلج شدهام و توان ادامه دادن ندارم، من هم همه اين ترسها را مدام تجربه ميكنم، اما كمكم ياد گرفتهام ترسي را كه در وجودم بالا ميآيد، نگاه كنم، بپذيرمش و راه عبور از آن را پيدا كنم تا نتواند عنان زندگيام را در اختيار گيرد و مهمتر از آن در برابر خواست و اراده خداوند تسليم باشم و با خودم مرور كنم كه بيماري هر قدر سخت و بزرگ هم كه باشد قدرت خداوند متعال از آن بيشتر است و در نهايت، آن، ميشود كه او بخواهد.