ايران يك كليت اجتماعي و فرهنگي است
حسين سليمي
ما بايد بسنجيم كه تا چه حد توانستهايم روايتي ارايه كنيم كه جامعه داخلي و بينالمللي آن را بپذيرد. اگر بخواهيم از قدرت معنايي ايران سخن بگوييم، ابتدا بايد ببينيم آيا موفق به خلق تصوير مطلوبي از خود شدهايم يا خير. تعريف گزارههايي درباره ايران قبل از بررسي قدرت معنايي ضروري است. متاسفانه در سالهاي اخير واژگان دچار خلط شدهاند. جامعه ايران چيزي غير از نظام سياسي حاكم است و نميتوان آن را به نظام سياسي تقليل داد. جامعه متشكل از تكتك افراد و نهادهاست و در اين مسير فرهنگ و مردم ايران تابآوري و انعطاف خود را در جنگ نشان دادهاند، اما نميتوان اين امر را به تمامي نهادها تعميم داد.
تصويري كه از سياستهاي ايران نزد ملتهاي مختلف وجود دارد، چندان مناسب نيست. بر اساس نظرسنجيها، در سوئد ۸۴ درصد، در دانمارك ۸۳ درصد، در اسپانيا ۸۰ درصد و در امريكا ۷۴ درصد نگاه منفي نسبت به سياستهاي ايران وجود دارد. اين امر بيانگر آن است كه گفتمان رسمي كشور نتوانسته قدرت معنايي مطلوبي در اذهان عمومي جهان ايجاد كند. در مقابل، تصويري مثبت از فرهنگ ايران و مردم ايراني در بسياري از كشورها ديده ميشود. البته در اسراييل شرايط متفاوت است. بخش عمدهاي از يهوديان ساكن اين كشور از عملكرد نتانياهو در جنگ اخير رضايت دارند، در حالي كه افكار عمومي در امريكا عمدتا مخالف ورود به درگيري نظامي با ايران است. نكته ديگر اينكه در اسراييل حتي نگاه منفي نسبت به مردم ايران نيز وجود دارد. بخش زيادي از مردم ايران در نظرسنجيها كشور خود را پيروز جنگ دانستهاند. همچنين طبق نتايج مركز راهبردي فرهنگ و رسانه، اكثريت مردم خود را پيش از هر چيز ايراني معرفي كردهاند و سپس صفات ديگر را بر آن افزودهاند. اين امر نشان ميدهد كه اگرچه جامعه از رويكرد نظامي ايران دفاع كرده، اما ذهنيت عمومي نسبت به حاكميت تغيير نكرده است. ايران به عنوان يك كليت اجتماعي و فرهنگي از قدرت معنايي بالايي برخوردار است. دولت هر زمان كه با اين كليت پيوند خورده، از قدرت آن بهرهمند شده و هر زمان كه فاصله گرفته، بخشي از قدرت خود را از دست داده است. راهحل برونرفت در عرصه حكمراني، پيوندي دايمي و ناگسستني با قدرت معنايي ايران به عنوان يك قدرت فرهنگي است.