• 1404 چهارشنبه 19 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6135 -
  • 1404 سه‌شنبه 18 شهريور

مقصود فراستخواه با نگاهي به تاريخ معاصر از دو نگاه ستيزه‌جو و صلح‌طلب در ايران مي‌گويد

زيست صلح‌آميزتمدن ايراني

گروه سياسي

 چه عاملي باعث شد ايران از بطن تمام تنازعات بيروني و تهاجمات خارجي طي قرن‌ها و هزاره‌ها سربلند بيرون بيايد؟ اين پرسش باتوجه به تحولاتي كه ايران پس از جنگ 12 روزه، پشت سر گذاشته است، واجد اهميت بسياري است. 

برخي معتقدند اين قدرت معنايي و هويتي و تمدني ايران است كه باعث شده علي‌رغم محدوديت‌هاي اقتصادي، فناورانه و هژمونيك در مواجهه با اسراييل و امريكا همچنان سربلند بايستد و بر بلنداي تاريخ استمرار پيدا كند. مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس در اين تحليل با بررسي عناصر اصلي شكل‌دهي به قدرت در جهاني كه پسا حقيقت نام دارد، تلاش مي‌كند دلايل مانايي و استمرار مفهومي به نام ايران را ارزيابي كند.  فراستخواه در مسير بررسي‌هاي خود به گفتمان‌هاي دروني ايران هم پرداخته و دو گفتمان داخلي تنش‌آفرين و تنش‌زدا را در برابر هم قرار مي‌دهد. 
او آينده روشن ايران را در گرو تأسي جستن به گفتمان صلح‌طلب، شايسته‌سالار و گفت‌وگو محور ارزيابي مي‌كند.

مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس در تشريح قدرت معنايي ايران كه توانسته كشور را از بزنگاه‌هاي مختلف به سلامت عبور دهد، مي‌گويد: «به نظرم قبل از اينكه بخواهيم درباره چيستي قدرت معنايي ايران سخن بگوييم بايد از چرايي اهميت اين قدرت پرسش كنيم. چرا قدرت معنايي ايران مهم است؟ نخست براي اينكه به لحاظ جامعه‌شناسي تاريخي، فرهنگي و اجتماعي، ايران حتي بيش از اينكه يك دولت-كشور باشد، يك ايده تمدني است. يك معناي جاري است. يك ايده فرهنگي است. بارها ايران در هم ريخته و در معرض انواع تهاجمات و بلايا قرار گرفته اما اين معنا در خاك ما باقي مانده و نسل به نسل از پدران و مادران به نسل‌هاي بعدي منتقل شده است. اين انتقال از طريق داستان‌ها، فرهنگ شفاهي، فرهنگ مكتوب، انديشه‌ها، سبك زندگي و ارتباط با خود و جهان صورت گرفته است. رامين جهان بگلو در كتاب «ايده ايران» منتشر شده در 2025 اين معنا را به صورت مبسوط توضيح داده است. از سوي ديگر بايد ديد چرا قدرت معنايي براي ايران مهم است؟ يك علت آن تحليل فضايي قدرت در دنياي امروز است. يعني قلمروي دولت، زايش قلمروها و هندسه امر سياسي در جهان امروز تحول پيدا كرده است.»
فراستخواه كه در نشست «همبستگي اجتماعي و دفاع ملي» با موضوع قدرت معنايي ايران سخن مي‌گفت، ادامه داد: «مدتي است بشريت اساسا به دنياي پسا حقيقت (Post- truth) پرتاب شده است. نه تنها حقيقت‌ها و باورهاي پيشامدرن و خوف و رجاهاي پيشامدرن، رنگ مي‌بازند، بلكه حقيقت‌هاي مدرن و باورهاي خوش‌بينانه عصر روشنگري در سده 18 و 19 و باورهايي كه به انسان جرات دانستن مي‌داد، تمام شده است. امروز ديگر مساله انسان، جرات داشتن يا نداشتن در مورد دانستن نيست، بلكه باور نداشتن به حقيقت است كه داراي اهميت شده است. در برابر هر دعوي معرفتي يك دعوي تازه سر بر آورده است. به قول هايدگر يك نوع فراموشي هستي در پس از دعاوي شكل گرفته است. اسم اين وضعيت را عسرت معنا و كسوف معنا در دنياي امروز مي‌نامم. يعني نفوذ بي‌وقفه نيهيليسم كه اول بار نيچه اين بزرگ‌مرد به خاطر آن براي انسان گريست. وسوسه‌اي آشكار در جهان وجود دارد كه به انسان مي‌گويد حقيقت را رها كن و به قلمروي قدرت بچسب! به انسان مي‌گويد، فضاي قلمروي تو چقدر است اين مهم است؟ حتي در جهان امروز تاريخ به نفع قلمرو و فضا پس مي‌رود. يك زماني انسان درباره تاريخ خود صحبت مي‌كرد اما صدايي در جهان طنين‌انداز شده كه قدرت و قلمروي تو است كه اهميت دارد. اين وضعيت تاثرآور و سوگ‌ناك است. اينها مرثيه جهان امروز است. قلمروي قدرت و فضاي قدرت داراي اهميت شده است. روسو مي‌گويد اولين فردي كه دور يك قطعه زمين حصار كشيد و ادعاي مالكيت كرد، مفهومي با عنوان قلمرو را ايجاد كرد.»
او يادآور مي‌شود: «اما بايد ديد عناصر تشكيل‌دهنده قلمروي قدرت چيست؟ يكي ثروت است كه تحليل آن را ابتدا ماركس آغاز كرد و بقيه متفكران آن را ادامه دادند. پس ثروت مهم است و قلمرو و قدرت ايجاد مي‌كند. در امريكا ثروت وجود دارد. در اسراييل ثروت است، شكل معكوسي از ثروت در چين هم موجود است. اينها قلمرو مي‌سازند. در چين يك سرمايه‌داري معكوس جهاني وجود دارد. قلمرو چه مي‌خواهد، هل من مزيد مي‌طلبد، گسترش مي‌خواهد. هفت اقليم را مي‌بلعد و باز هم مي‌خواهد. همين امروز در جنگ تعرفه‌ها، قلمروي قدرت امريكا مي‌گويد، كانادا را مي‌خواهم، گرينلند را مي‌خواهم، خيلج مكزيك و حتي مريخ را مي‌خواهم. براي كسب ليتيوم وارد افغانستان مي‌شود، معادن اوكراين را مصادره مي‌كند و... باز هم طلب مي‌كند. اين جهان قلمروهاست. به جاي غزه مي‌گويد يك جهان كنار دريا مي‌خواهم، بسازم. ناتو وجود دارد و شانگهاي هم وجود دارد. اينها همه قلمروهاي امروز هستند. اين جهان واقعي ماست.»
فراستخواه با اشاره به اينكه دومين عنصر تشكيل‌دهنده يك قلمروي قدرت، تكنولوژي است، مي‌گويد: «در اين زمينه هم هايدگر كارهاي زيادي انجام داده است. هواپيماهاي بمب‌افكن، پهپاد، سامانه‌هاي ضدموشكي، هوش مصنوعي، تيك‌تاك و... قلمروي قدرت ايجاد مي‌كند. من نه به عنوان يك ايراني بلكه به عنوان يك شهروند جهاني صادقانه مي‌گويم و خودم را در جاي يك شهروند جهاني مي‌گذارم. اينكه ترامپ نسل‌هاي جديد بمب‌افكن‌ها را پيش چشم جهانيان نمايان مي‌كند و مسوولان دولتش پشت سرش لبخند مغرورانه سر مي‌دهند، يك تكنيك است. سومين عنصر قلمروي قدرت رسانه است كه مكاتب بسياري را شامل مي‌شود. رسانه جهان را بازنمايي مي‌كند. نظرسنجي توليد مي‌كند، توزيع احساسات مي‌كند و نيك و بد ايجاد مي‌كند.»
اين جامعه‌شناس تاكيد مي‌كند: «چهارمين عنصر در قلمروافزايي، معرفت است، به ويژه صورت‌هاي هژمونيك معرفت. مثلا معناي هژمونيك مدرنيته غربي، سبك زندگي امريكايي و... يك معناست. از درون آن «اول امريكا» بيرون مي‌آيد و جنبش انتخاباتي شكل مي‌دهد. يك نژاد سفيدپوست عملگراي منفعت‌گراي مرد بي‌تفاوت به سرنوشت جهاني، اقليمي، سياره‌اي، ضد مهاجر و ضد رسانه كه با اعداد موج‌سازي مي‌كند. با اين رويكرد بوش ال گور كنار مي‌رود و ترامپ بيانيه پاريس را كنار مي‌گذارد. دموكراسي در امريكا با دموكراسي كه توكويل روايت مي‌كند، متفاوت است. ديگر خبري از دموكراسي مشاركتي نيست. امروز هر كسي تنها بازي مي‌كند. تصور مي‌كنم دولت فعلي اسراييل به ويژه راست افراطي حاكم، 4 منبع قدرت و شرارت را با هم دارد. هم سرمايه مالي دارد، تكنولوژي دارد كه گوشي‌هاي دستي همراه را بدل به نارنجك دستي مي‌كند، امپراتوري رسانه‌اي دارد، معناي هژمونيك دارد و ايده از نيل تا فرات را مطرح مي‌كند. ضمن اينكه يك دموكراسي خاصي را براي خود ترتيب داده كه مي‌گويد همه برابرند اما صهيونيست‌ها برابرترند.»
اين استاد دانشگاه و جامعه‌شناس با اشاره به اينكه حال به اين مفهوم باز گرديم كه چرا قدرت معنايي براي ايران مهم است؟ ادامه مي‌دهد: «تصور من طي اين چند دهه اين است كه زير پاي قلمروهاي قدرت ايران خالي شده است. يعني نه ثروت پايدار براي خودمان ايجاد كرده‌ايم نه تكنولوژي پايداري شكل داده‌ايم و نه رسانه‌هاي ريشه‌دار ملي ايجاد كرده‌ايم. رسانه‌هايي متعلق به مردم كه صداهاي واقعي مردم را بازتاب دهد، مرجعيت رسانه‌اي را از دست داده و تنها چيز باقي مانده براي مانايي ايران، معناست. حال بايد ديد ايران چگونه معنا مي‌شود؟ به عنوان يك دانش‌آموز، معتقدم معنا به شكل اجتماعي ساخته مي‌شود. اين معنا را در مكان‌هاي دولتي نمي‌توان ساخت. معنا به شكل اجتماعي ساخته و به شكل اجتماعي زوال پيدا مي‌كند. اساسا قدرت يعني تاثير بر ديگران. قدرت معنايي يعني از طريق ساختارهاي معنايي و نشانه‌هاي زباني بتوانيم معاني خاصي را شكل دهيم. تصور مي‌كنم، طي دهه‌هاي اخير دو جريان معنايي از هم متمايز مي‌شدند.» 
فراستخواه مي‌گويد: «يكي معناي جهانداري ايراني است كه پيشينه تمدني و تاريخي بلندي دارد و ديگري معناي جهان‌ستيزي ايراني است. اولي در واقع معناي هويت‌انديش و ناب‌گراي شيعي داشته و به دنبال ‌ام‌القرايي ايران است، معناي سياسي نيابتي را پيگيري مي‌كند اما در برابر خود ضد معنا را تكثير كرد. ضد معناهاي تكثير شده، اول سكولاريسم و سپس سلطنت‌طلبي و قوم‌گرايي و... است. اينها ضدمعناهايي است كه معناي هژمون شده دولتي و حاكميتي از ايران را بازتاب داده است. اين رويكرد به دنبال ناسازگاري در منطقه و جهان است. معناي ديگري كه جهانداري ايراني از خود نمايان مي‌كند، معناي ايران فرهنگي، ايران تمدني و ايران سرزميني است كه همواره تركيب آن با ملت‌هاي ديگر توسعه پيدا كرده و در ارتباط با ملت‌هاي ديگر بارور شده است. معنايي از اجتماع، شهر و آبادي و سرزمين و معنايي كه در ذهن افرادي چون فروغي قرار داشت. اين معناي جهانداري ايراني و ايران جهاني و جهان ايراني است كه در ذهن اين متفكران قرار داشت. حتي در ثنويت ايراني گفته مي‌شود اهريمن وجود دارد اما انسان مي‌تواند علي‌رغم محدوديت‌ها كردار نيك، گفتار نيك و پندار نيك داشته باشد. در اسلام ايراني هم همين رويكرد تكرار شد. به نظرم معناي دوم ايراني، ‌بازتاب مغز ايراني و نشانه تغييرات جديد با حضور زنان، جوانان و طبقات نو است. برخاسته از حيات مدني و معقول ايراني است. ما بايد به سمت اين درك و تصوير از ايران برويم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون