به مناسبت فرارسيدن سالروز ولادت پيامبر اسلام (ص) و هفته وحدت
وحدت اسلامي فراتر از مسلمين
درك ضرورت وحدت مهمترين سرمايه امت اسلامی است
عظيم محمودآبادي
«وحدت»، فينفسه يك نيروي قدرتآفرين است. فارغ از اينكه دستور قرآن و امر پيامبر و سيره پيشوايان دين باشد، خود وحدت ميان اجزاي يك مجموعه، فينفسه امري مثبت، مبارك و قدرتآفرين است. در ميان جوامع اسلامي عليالقاعده انگيزههاي وحدت هم وجود دارد كه ضرورتا همه اين انگيزهها به ديانت و اسلام هم برنميگردد؛ علاوه بر اينكه ما مسلمانان طبعا دين مشتركي داريم، فرهنگ مشتركي هم داريم، چون به هر حال دين بخشي از فرهنگ است پس دين مشترك نشان از وجود فرهنگ مشترك نيز هست. به اينها بيفزاييد كه ما مسلمانان محيط جغرافيايي مشتركي هم داريم. يعني ما كشورهاي اسلامي در يك پهنه جغرافيايي مشخص و وسيعي كه عموما به يكديگر متصل هستيم، قرار گرفتهايم كه طبيعتا از اين نظر هم منافع مشترك و هم تهديدات مشترك داريم. از اينها گذشته ما ملتهاي اسلامي از تاريخ مشتركي هم برخورداريم. هر چند هر كدام از ما ملتهاي مسلمان، از تاريخ منحصربهفرد خودمان برخوردار هستيم، اما از يك افق بالاتر ميبينيم كه تاريخ مشتركي هم در ميان ما وجود دارد كه تجربه زيسته ما را در طول تاريخي چند صد ساله به هم پيوند ميدهد. لذا اين تاريخ مشترك، فرهنگ مشترك و دين مشترك، ما را در برابر يك ديگري نشان ميدهد و اين اشتراكات متعدد ميتواند براي ما در برابر آن ديگري ايجاد فرصت كند. اما به همان ميزان كه اين مشتركات ما فرصتساز است، اختلافات و برخي گسستها از قبيل ملي، مذهبي، قومي، زباني و فرهنگي كه در طبيعت جماعت بزرگي همچون مسلمين جهان است، ميتواند فرصتسوز و تهديدكننده باشد. تهديدي كه حتما مورد طمع آن «ديگري» قرار خواهد گرفت.
«وحدت» صرفا مقولهاي انتزاعي يا شرعي نيست
لذا مساله «وحدت اسلامي» صرفا يك مقوله انتزاعي يا شرعي نيست، بلكه علاوه بر اينكه اين مساله يك ضرورت ديني و تكليف شرعي است، يك امر كاملا عقلي و عملي بر اساس منافع جمعي همه ما آحاد، اقوام و ملتهايي است كه در اين منطقه يك زيست جمعي را تجربه ميكنيم و از قضا اين زيست جمعي چندين قرن تاريخ و تجربه را هم در پشتوانه خود دارد.
وحدت اسلامي فراتر از مسلمين
اين را هم اضافه كنم كه از زاويهاي كه من بحث ميكنم وحدت اسلامي حتي ميتواند فراتر از افراد مسلمان برود و شامل همه كساني شود كه در اين گستره تمدني زندگي ميكنند ولو اينكه مسلمان نباشند! لذا در اين چارچوب حتي زرتشتيها، مسيحيان - ارمنيها و يهوديان غيرصهيونيستي كه در اين منطقه هستند به نوعي ذيل تمدن اسلامي قرار ميگيرند و سرنوشت عموم اين اقليتها خواه ناخواه به سرنوشت اكثريت مسلمان گره خورده است. لذا اگر امت اسلام تضعيف - چه به لحاظ سياسي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي و ... - شود اين اقليتها نيز تضعيف و اگر امت اسلامي تقويت شود آنها نيز از مواهب اين تقويت بهرهمند خواهند شد. به بيان ديگر منظور از مفهوم «اسلام» در اينجا چيزي بيشتر از يك دين است و شامل يك حوزه وسيع فرهنگي و تمدني ميشود. پس درك ضرورت وحدت با ابعادي كه اشاره شد، ميتواند مهمترين سرمايه عموم امت مسلماني باشد كه در كشورهاي متفاوت و با مذاهب مختلف آنها را كنار يكديگر قرار داده و با تجميع نيرو و ظرفيتهايشان آنها را به قدرتي بسيار بالاتر از آنچه هر كدام به تنهايي هستند، تبديل خواهد كرد. اين وحدت همان سرمايه بزرگ و قدرتسازي است كه آن ديگري براي مواجهه با شما نميتواند آن را ناديده بگيرد و بيترديد اصليترين و قويترين بازدارندگي را ميتواند در مجموعه ممالك اسلامي ايجاد كند. لذا مهمترين اقدامي كه از نگاه طرف مقابل لازمالاجراست از بين بردن اين وحدت طبيعي و انسجام ذاتي ميان آحاد و جوامعي است كه در برابر منافع او در اين منطقه قرار گرفتهاند. آن «ديگري» به خوبي ميداند هر كدام از اين كشورها و ملتها توانمنديهاي محدودي (علي قدر مراتبهم) دارند، اما در صورت تجميع اين توانمنديها به نيرويي تبديل خواهند شد كه هيچ ثروت و قدرتي از پس آن بر نخواهد آمد هرچند در عِدّه و عُدّه از تواني به مراتب بالاتر برخوردار باشد.
درس وحدت از حكيم آتن
چنانكه افلاطون از قول سقراط در رساله «منكسنوس» مينويسد: «اگر روزي ما از پاي درآمديم، سبب آن نفاق خودمان بوده است و نه نيروي دشمن. به عبارت ديگر علت پيروزي و شكست خود ماييم». (مجموعه آثار افلاطون، ترجمه محمدحسن لطفي و رضا كاوياني، انتشارات خوارزمي، جلد دوم، رساله منكسنوس، ص721، شماره 243) اين توصيه سقراط را از قضا خود غربيها به كار ميبرند و شما ميبينيد در جنگهايي كه در هر منطقهاي از جهان ميشود به محض اينكه يك طرف آن جنگ يا از خود غرب باشد يا به نوعي داراي قرابت گفتماني با غرب باشد - چه حملهكننده باشد و چه مورد حمله قرار گرفته باشد - از حمايت همهجانبه اقتصادي، سياسي، بينالمللي، نظامي، آفندي و پدافندي برخوردار ميشود؛ نمونه آن اينكه مجموعه قدرتهاي غربي هم به رژيم متجاوزي مثل اسراييل براي حمله به فلسطين، لبنان، يمن و ايران ياري ميرسانند و هم از اوكرايني حمايت ميكنند كه مورد حمله روسيه قرار گرفته است. علاوه بر آن حتي برخي از آنها سعي ميكنند اهرم تهديد را عليه كشوري چون چين نگه دارند كه ميانشان به هرحال با تايوان مسائلي وجود دارد. لذا وحدت ميان اجزاي يك مجموعه اساسا يك مقوله عقلي است كه تصور آن موجب تصديقش ميشود. اما اين مساله عقلي در اسلام و قرآن تصريح شرعي هم يافته است. علاوه بر اينها امروز بر كسي شرارت اسراييل و حاميانش در غصب و قصابي بر كسي پوشيده نيست و قطعا غلطترين طرف تاريخ، همان نقطهاي است كه اسراييل و پشتيبانانش ايستادهاند. بنابراين ضرورت اخلاقي هم حكم ميكند كه در برابر اين شر مطلق ايستادگي كرد و به حكم عقل اين ايستادگي لاجرم بايد با تحكيم روابط و وحدت حداكثري عموم مسلمانان رقم بخورد. لذا ما مسلمانان جهان هم از نظر اخلاقي - اخلاق عرفي - و هم از نظر عقلي موظف به اتحاد با يكديگر هستيم مضاف بر اينكه از نظر شرعي نيز مكلف به آن خواهيم بود. اما زمزمههاي اين وحدت هم ميتواند براي آن «ديگري» تهديدكننده باشد، لذا از هر طريق سعي ميكند از ايجاد آن جلوگيري كند.
زر و زور و تزوير
قدرتها ميدانند كه زور (قدرت نظامي و تسليحاتي) و زر (ثروت و قدرت اقتصادي) براي فائق آمدن بر چنين نيروي متحدي محال است؛ يعني نه هيچ قدرت نظامي و نه هيچ ثروتي نميتواند پيوند طبيعي كه ميان جهان اسلام وجود دارد را بگسلاند. لذا آنها عنصر تزوير را نيز ضميمه اقدامات خصمانهشان ميكنند تا از پيوستن توان، ظرفيت و نيروي مسلمانان به يكديگر جلوگيري كنند. البته نسبت به ما شناخت بسيار دقيق و علمي هم پيدا كردهاند. سالها كار كردهاند و توانستهاند انواع و اقسام گسستهاي طبيعي در ميان ما را شناسايي يا حتي بعضا گسستهاي غيرطبيعي ايجاد كنند و با نوعي تزوير و فريب خود را در طرف يكي از طرفين اين گسستها نمايش دهند و وانمود كنند كه اولا طرف ديگر اين گسست براي تو تهديد موجوديتي است و ثانيا در اين منازعه من طرف تو و پشتيبان تو هستم!
اين گسستها از شيعه و سني شروع و تا گسستهاي مليتي، قوميتي، زباني، نژادي، ژئوپليتيك و ... را شامل ميشود. روي اين گسستها دههها، بلكه سدههاست كه غرب سرمايهگذاري كرده و تا توانسته جبهه مسلمين را تضعيف و ميوه اين تضعيف و چندپارگي را از آن بچيند. حالا اما بخشي از تلاشهاي خود را نقش بر آب ميبيند، چراكه ميبيند به مردمي عرب و سني در نزديكي مرزهاي جعلياش حمله ميكند، اما همان فلسطينيهاي سني از سوي شيعياني مورد حمايت گفتماني و حتي نظامي قرار ميگيرند. اينكه حزبالله شيعه، انصارالله شيعه، ايران شيعه در كنار فلسطين سني باشد چيزي نيست كه غرب و پايگاه نظامي نامشروعش در منطقه ما، بتواند با آن كنار بيايد. آنها خوب ميدانند افزايش جنايت فقط بر شمار آدمكشي آنها ميافزايد وگرنه مساله آنها را حل نخواهد كرد همانطور كه در دو سال گذشته بهرغم اينكه نه از امكانات چيزي كم داشتند و نه از سبوعيت و وحشيگري چيزي كم گذاشتند، اما مساله آنها را حل نكرده است و حتي در آزادسازي گروگانهايشان هم ناكام ماندهاند! حالا تصور كنيد اين وحدت كه در ميان بخشي از امت اسلامي ايجاد شده، توسعه پيدا كند به تمام آن و ابزارهاي جهان اسلام را از انرژي، اقتصاد، جغرافيا و ... به اين ميدان بكشاند. آيا واقعا معادله قدرت در اين منطقه همينطور باقي خواهد ماند؟ بيراه نيست اگر بگويم اصليترين عاملي كه غرب توانسته در دهههاي گذشته اراده خود را تا حدود زيادي به اين منطقه تحميل كند، معرفي كنم بايد بگويم گسست و اختلافاتي است كه ميان ما به وجود آورده يا آن را تشديد كرده است.
وحدت اسلامي و سد سديد مقاومت
پس اولين و بلكه اصليترين استراتژي ما در برابر اين هجمه و براي برهم زدن بازي او بايد اتحاد و وحدت باشد. چنانكه در طول سالهاي گذشته ما هر دستاوردي در اين زمينه داشتهايم از رهگذر همافزايي نيروهاي مختلف از كشورهاي گوناگون بوده كه در برابر دشمن مشترك همه آنها را كنار يكديگر قرار داد. واقعيت اين است كه در طول سالهاي گذشته بازي قدرتهاي جهاني در اين منطقه به سد سديد مقاومت برخورد كرده بود كه آنها را در بسياري از توطئههايشان ناكام گذاشته بود! حال تصميم گرفتهاند با هر هزينهاي به اين سد محكم، ضرباتي را وارد كنند تا آن را از كارايي لازم بيندازند. تقويت اين مقاومت در گروي وحدت است و تضعيف آن ميتواند تضعيف عموم كشورها، ملتها و نيروهايي كه در نهايت براي اسراييل و متحدان غربياش، «ديگري» محسوب ميشوند را به همراه داشته باشد. حتي اگر برخي از آنها برادريشان را به غلطترين طرف تاريخ اثبات كرده و حتي در برخي اقدامات ظالمانه آنها شريك جرمشان باشند.