• 1404 جمعه 14 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6131 -
  • 1404 پنج‌شنبه 13 شهريور

چه چيز معنا و رمزِ اثر داستاني را مي‌سازد؟

تكرار؛ كدِ اسرارآميزِ داستان

ناتاشا اميري

در زندگي روزمره، وقتي حادثه‌اي، نمادي يا حتي اشتباهي چند بار تكرار شود، بي‌توجه‌ترين افراد هم، نمي‌توانند اسم تصادف رويش بگذارند. شايد خيلي واضح نباشد چطور اتفاق مي‌افتند اما مهم اين است كه با تكرارشدن، توجه را جلب مي‌كنند و چيزهايي را ناگفته مي‌گويند. مي‌توانند مسير زندگي را عوض كنند مشروط بر اينكه معنايشان دريافت شود.
عنصر تكرار شونده در داستان هم‌چنين رويكردي دارد؛ نويسنده آگاهانه يا ناآگاهانه (موتيف يا بن‌مايه) را لابه‌لاي وقايع داستان مي‌سازد كه مي‌توانند هر چيزي باشند؛ صداي ناقوس، آواز پرنده، بويي خاص، تصاوير... اين كلمات يا گزاره‌ها با ريتمي خاص، تكرار مي‌شوند و با نوعي بزرگنمايي، بافتي ويژه مي‌سازند كه دقت خاصي را در خواننده ايجاد مي‌كند و تقويت‌كننده وجوه قصه، به سمت مضمون اصلي است.
مثلا قارقار كلاغ وقتي بار اول در نوشته‌اي ذكر شود، مي‌تواند توصيفي ساده براي فضا‌سازي يا واقع‌نمايي به نظر برسد؛ اما اين احتمال هم وجود دارد كه گزينشش از ميان آواي ديگر پرندگان، نتيجه ذهن‌ورزي نويسنده يا دركش از اصول نشانه‌شناسي يا فرهنگي باشد. تكرارش در قسمت‌هاي مختلف داستان، با ايجاد الگو يا شابلوني خاص چيزي فراتر را نشان مي‌دهد؛ معنايي چند ضلعي شكل گرفته است و يادآوري يا گوشزدي غيرمستقيم براي افزايش ميزان تأثيرگذاري در كار است. اين‌طور موضوعي شناخته، ديگر شناخته نخواهد بود و حتي مي‌تواند كاملا به مفهومي متفاوت در ذهن خوانندگان تغيير يابد؛ يك نفر صداي كلاغ را نوايي شوم مي‌داند، ديگري پيش درآمد مرگ، آن يكي رسيدن خبر خوب و بعضي صداي برهم زننده تعادل. شايد در چند اثر ادبي با موضوعات مختلف، تغيير مفهومي هم داشته باشد. خود آن عنصر ديگر مهم نيست و معناي القاكننده‌اش اهميت مي‌يابد. از اين زاويه، موتيف نوعي رمزگان ويژه است كه نياز به كدگشايي دارد و البته رشته ارتباطي بين اجزاي قصه ايجاد مي‌كند، شبيه كوك‌هايي، قسمت‌هاي از هم‌گسيخته و قطعات متن را به هم مي‌دوزد تا در سازماندهي داستان نقشي مهم پيدا كند.
شكل عجيب و البته كلي اين موضوع كه به تكرار ربط دارد را در كتاب «كرانه فعال بيكرانگي» خواندم. بخشي از موضوع اين بود كه پير معرفت (دون خوان) به كارلوس كاستاندا دانشجوي مردم‌شناسي مي‌گويد وقايع زندگي‌اش را مرور كند و از ميان آنها يكي جزو داستان‌هاي خاص اوست؛ داستان «پيكرها جلوي آينه». ماجرا اين‌طور شروع مي‌شود كه كاستاندا به پيشنهاد و همراه دوست عشرت‌طلبش به اتاق هتلي مي‌رود و زني ميانسال درهاي كمد آينه‌دار را باز مي‌كند، ناشيانه به آهنگ موسيقي مي‌چرخد و مي‌رقصد و بدنش در آينه‌هاي موازي تا بي‌نهايت تكرار مي‌شود. دوست كاستاندا مي‌گويد: «فوق‌العاده نبود؟ پيكرها در جلوی آينه فقط پيش‌نمايش است! عجب چيزي، عجب چيزي. «ظاهرا» نه اتفاقي مي‌افتد و نه آن‌طور كه او گفته بود چيز فوق‌العاده‌اي رخ مي‌دهد. موضوع هم بيشتر رقت‌انگيز است تا اعجاب‌آور.
اما در لايه عميق، اين صحنه (فارغ از جزييات مادي) مي‌تواند تبديل شود به يك فضاي انتزاعي كه فلسفه خاصي از هستي را القا مي‌كند و شكل‌هاي مختلفي دارد: 
فرديت زن مسن در فرآيندي بي‌توقف با بازتاب‌هايي در آينه، رونوشت‌هاي متعددي را شكل مي‌دهد. اين نوعي تكثر هويت اوست. مي‌تواند نشان‌دهنده وجود چندگانه و تلاقي‌ شخصيت‌هاي مختلف زن باشد همانطور كه در زندگي، در جست‌وجوي مداوم براي يافتن خود واقعي، با واقعيت‌هاي متعددي از خودمان مواجه مي‌شويم. انعكاس‌هاي زن، نسخه‌هاي ديگري از او هستند.
هر فيگور رقص زن مسن يا هر كنشي [عمل انساني] براساس قوانين فيزيكي با واكنشي مشابه مواجه خواهد شد چون اعمال بازتاب دارند پس در آينه منعكس مي‌شوند.
فرض كنيم هر عملي در زمين براساس الگوهايي كيهاني صورت مي‌گيرد و به شكلي، تكرار يا انعكاسي از آن است. بنابراين در عرصه حيات قالب‌ها و ساختارهايي متافيزيكي وجود دارند مثل چرخه تولد، توليد مثل و مرگ، چرخش‌هاي زماني خاص، مثلث‌هاي عشقي، تضادهاي دو قطبي شر و نيكي، اشتباهات و نتايج تكراري ناگوار، فرآيندهاي ذهني... رقص زن مسن (هر عمل يا فيگورش) در وجه استعاره‌اي مثل يك قالب يا ساختار است. هر اتفاقي در زمين، تكرار يا بازنمايي آن مي‌باشد كه با انعكاس در آينه‌ها تا بي‌نهايت نمايش داده شده است.
الگوها (يا حركات زن مسن) در زندگي انسان‌هاي مختلف تعميم مي‌يابد. عمل زن مسن در زندگي فردي ديگر، تصويري در آينه است. اگر فردي در يكي از اين قالب‌ها بيفتد، آن را با تجربه و عملكردش، شخصي‌سازي مي‌كند. هر انعكاس در آينه‌، بازتابي از تصميمات و انتخاب فردي متفاوت است. افراد با اين قالب، در اعمالي مشابه تكرار مي‌شوند.
گاهي آن الگو، موتيف‌ها را (به صورت اتفاق، تداعي خاطره و...) فعال و فرد را با نتيجه اعمالش مواجه مي‌كند. آنها در زندگي فرد استقرار مي‌يابند و نقطه‌هاي گرانشي و طلايي را شكل می‌دهند تا اجزاي پراكنده داستان به هم دوخته و انتقال‌دهنده‌ پيامي و رمزي شود كه بايد كشفش كند.
دون خوان با ديدن تصويري ظاهرا ساده به مفهومي عميق و بنيادين مي‌رسد كه همه بشريت را متأثر مي‌كند: «درباره هر بشري در اين كره خاكي فكر كن و بدون هيچ شك و ترديدي خواهي فهميد كه مهم نيست آنها كه هستند يا درباره خود چه فكر مي‌كنند يا چه كار مي‌كنند، نتيجه اعمال آنها همواره همان است؛ پيكرهاي بي‌معنا در جلوی آينه.» همين داستان پيكرها در آينه را از حد يك داستان معمولي بالا مي‌كشد.
تكرار در همه زمينه‌ها قابل رديابي است؛ فولكلورهاي هر كشور اثبات‌كننده تكرار داستان‌هايي مشابه در فرهنگ‌هاي مختلفي‌اند كه  ارتباط جغرافيايي با هم نداشتند. مناسك باستاني تمدن‌هاي قديم براي تكرار رويدادهاي ازلي يا اساطير طراحي شده‌اند تا همان الگو با تأثيراتش مثل باروري و تجديد حيات، در زندگي‌شان رخ دهد و حتي كدهاي تكراري در برنامه‌نويسي كامپيوتر و ساختار هستي دي.ان.اي...
به نظر مي‌رسد بدون عنصر تكرار شونده، داستاني كامل شكل نمي‌گيرد يا دست‌كم عمق معنايي لازم را نخواهد داشت. تكرار مثل كدي اسرارآميز نشان مي‌دهد معني  خاصي بايد دريافت شود. چيزي مهم كه مضمون اصلي داستان زندگي هر فرد را روشن مي‌كند؛ پيكرهايي جلوي دو آينه موازي، موتيف‌هايي كه تا بي‌نهايت تكرار مي‌شوند و تراژدي بشريت را مي‌سازند؛ تكرار آدم‌ها و اعمال و بازتكرار...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون