• 1404 پنج‌شنبه 6 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6126 -
  • 1404 پنج‌شنبه 6 شهريور

شاه كرنش‌كنان مي‌كُشد

اسدالله امرايي

«از همان اول يك كلمه شاه هم نبود كه در يادداشت‌ها از قلم بيندازم. هميشه رويش خيره مي‌ماندم. كلمه شاه را از همه نوشته‌ها بريده بودم. يك‌بار شاه‌هاي روي ميز را شمردم بيست‌وچهار شاه كنار همديگر بودند. گذاشتم يكي‌شان به يادداشتم راه بيابد تا به يادداشت پا گذاشت، قافيه‌پردازي آغاز شد. اين نشان مي‌داد كه آدم مي‌تواند با قافيه درآوردن شاه را به پاسخگويي وادارد. مي‌تواند شاه را مضحكه كند. قافيه، ضربان قلب شاه را بالا مي‌برد حال آنكه خودش باني بالا رفتن ضربان قلب بسياراني بوده. قافيه راهي مي‌گشايد به آشفتگي‌اي كه شاه باني‌اش بوده است. قافيه همزمان تكان مي‌دهد و نظم مي‌بخشد.» كتاب «شاه كرنش‌كنان مي‌كشد» نُه جُستار زندگينامه‌وار از هرتا مولر است كه نشر برج آن را با ترجمه امير معدني‌پور منتشر كرده است. داستان حول محور چهار دوست مي‌چرخد كه در يك كارخانه نساجي كار مي‌كنند و تحت نظارت دايمي و ترس از پليس مخفي، زندگي روزمره خود را سپري مي‌كنند. هر كدام از اين شخصيت‌ها به نوعي با رژيم درگير هستند و در تلاشند تا در اين شرايط سخت، هويت و انسانيت خود را حفظ كنند.

رمان به مضامين اصلي مانند ديكتاتوري و سركوب، ترس و پارانويا، از دست دادن هويت و مقاومت پرداخته است. شخصيت‌هاي داستان در فضاي ترس و پارانويا زندگي مي‌كنند و نمي‌توانند به كسي اعتماد كنند. رژيم تلاش مي‌كند تا هويت و فرديت افراد را از بين ببرد و آنها را به مهره‌هاي بي‌اراده تبديل كند، اما شخصيت‌ها در برابر اين سركوب‌ها مقاومت مي‌كنند و سعي دارند انسانيت خود را حفظ كنند. هرتا مولر در اين كتاب با زباني ساده و استعاري از رنج‌هاي خود و ديگر دگرانديشان تبعيدي و مهاجر و تمامي ستمديدگان قرباني حكومت خودكامه مي‌گويد و بي‌پيرايگي گفتارش همدلي خوانندگان را برمي‌انگيزاند. جُستارهاي هرتا مولر به مضاميني چون ديكتاتوري و سركوب، ترس و پارانويا، از دست دادن هويت و مقاومت پرداخته است. مولر در اين جستارها از زباني شاعرانه و استعاري استفاده مي‌كند تا فضاي خفقان‌آور رژيم را به تصوير بكشد. شخصيت‌هاي روايت‌ شده افرادي معمولي هستند كه در شرايطي غيرمعمولي قرار گرفته‌اند. هرتا مولر با اينكه راوي تلخي‌ها و سركوب‌هاست، اما در گوشه گوشه روايتش از طنز غافل نمي‌شود. به عنوان مثال در جايي كه از نسبت اشيا با شخصيت صاحبشان سخن مي‌گويد، درباره اشياي به‌جا مانده از پدرش مي‌نويسد: «وقتي پدرم مرد بيمارستان، دندان مصنوعي و عينكش را داد به من. پيچ‌گوشتي‌هاي كوچكش توي كشوي آشپزخانه ميان قاشق و چنگال‌ها بودند. مادام كه پدر زنده بود مادر هر چند روز يك‌بار مي‌گفت ابزار جايش توي كشو [آشپزخانه] نيست و پدر بايد جابه‌جايشان كند. پس از مرگ پدر ابزارها سال‌ها همانجا ماندند. آن وقت ديگر ديدن پيچ‌گوشتي‌ها توي كشوي آشپزخانه به مذاق مادر بد نمي‌آمد. حال كه ديگر صاحب پيچ‌گوشتي‌ها سر ميز نمي‌نشست، خوب بود دست‌كم ابزارش ميان قاشق و چنگال‌ها باشد. به ‌تدريج به دست‌هاي مادرم شرم خزيد و به نظم و ترتيبش استثناهايي بزرگ‌منشانه. با خودم تصور كردم كه اگر پدر باز سر ميز مي‌آمد حتي اجازه داشت به‌ جاي كارد و چنگال با پيچ‌گوشتي غذا بخورد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها