• 1404 پنج‌شنبه 6 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6126 -
  • 1404 پنج‌شنبه 6 شهريور

تنگه هرمز مسيري تنش‌زدا

پرهام پوررمضان

تنگه هرمز، باريكه‌اي آبي به طول حدود ۵۰ كيلومتر و پهناي بين ۲۱ تا ۶۰ كيلومتر، مهم‌ترين شاهراه انتقال انرژي جهان است. روزانه چيزي حدود يك‌سوم نفت و گاز مايع صادراتي جهان از اين مسير عبور مي‌كند. موقعيت استراتژيك تنگه هرمز باعث شده همواره در معادلات سياسي، امنيتي و اقتصادي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي نقش تعيين‌كننده‌اي ايفا كند. ايران به عنوان كشوري كه بر بخش شمالي تنگه مسلط است، سال‌ها از آن به عنوان ابزار برگ برنده مذاكره در برابر قدرت‌هاي خارجي ياد كرده است. از آنجايي كه تهديد به «بستن تنگه هرمز» تا زمان نگارش اين تحليل به عرصه عمل نيامده است، پرسش اصلي اين كوتاه نوشتار اين است كه آيا واقعا بستن تنگه هرمز مي‌تواند براي ايران‌مان بازدارندگي در برابر فشارهاي خارجي ايجاد كند يا نه؟ در ادامه با بررسي ابعاد اقتصادي، امنيتي و سياسي اين موضوع، خواهم پرداخت و نشان مي‌دهم كه اين اقدام نه تنها بازدارندگي ايجاد نمي‌كند بلكه تبعاتي براي ايران از منظر امنيت و منفعت ملي نيز مي‌تواند داشته باشد. در ادامه به بيان دغدغه تحليل و سناريوهاي آن خواهم پرداخت: نقش تنگه هرمز در تجارت جهاني انرژي بي‌بديل است. براساس آمار موجود در وبگاه‌هاي اينترنتي حدود ۱۸ تا ۲۰ ميليون بشكه نفت روزانه از اين مسير به بازارهاي جهاني منتقل مي‌شود. بسياري از كشورهاي آسيايي از‌جمله چين، هند، ژاپن و كره‌جنوبي شديدا به اين مسير وابسته‌اند. ازسوي ديگر، كشورهاي صادركننده عضو شوراي همكاري خليج‌فارس نيز براي تداوم اقتصاد نفتي خود به باز بودن اين مسير نياز دارند. اين وابستگي جهاني به تنگه هرمز موجب شده كه هرگونه تهديد عليه آن به سرعت واكنش بين‌المللي را در پي داشته باشد. امريكا و متحدانش در ناتو سال‌هاست حضور پررنگي در خليج‌فارس دارند و ناوگان نيروي دريايي ايالات‌متحده در بحرين عملا ماموريت تضمين امنيت اين شاهراه را بر ظن امريكايي‌ها برعهده دارد، از اين رو در 4 بافتار فكري مي‌توان ذكر كرد كه بسته شدن تنگه هرمز در نگاه بازدارندگي به مفهوم عكس خود تبديل مي‌شود:

1-واكنش نظامي كشورهاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي- هر تلاشي براي بستن تنگه هرمز ممكن است با واكنش شديد نظامي از‌سوي امريكا و متحدان منطقه‌اي آن مواجه شود اگرچه ايران توانمندي‌هايي در زمينه جنگ نامتقارن، موشكي و دريايي دارد، اما توازن قوا به شكلي است كه درگيري نظامي گسترده به سرعت مي‌تواند به تخريب زيرساخت‌هاي حياتي ايران منجر شود.

به بيان ديگر، تهديد بستن تنگه هرمز بيشتر يك «ابزار تبليغاتي» است تا يك «گزينه عملياتي پايدار» از منظر تبليغاتي و مفهوم برگ برنده براي كشورمان همواره يك امتياز است و اين امتياز تا زماني كاربرد دارد كه فقط به عنوان اهرم فشار تلقي شود.

2-آسيب به منافع حياتي ايران- بيش از ۸۰درصد صادرات نفت ايران در دوره كنوني نيز از همين تنگه عبور مي‌كند. بستن تنگه عملا شريان اصلي اقتصاد ايران را مسدود مي‌سازد. در شرايطي كه ايران خود به درآمدهاي نفتي براي اداره كشور نياز دارد، چنين اقدامي نمي‌تواند برمبناي همه واقعيت‌هاي موجود در عرصه منطقه و بين‌الملل باشد.

3-انزواي بين‌المللي- بستن تنگه هرمز نه تنها دشمنان ايران را تحريك مي‌كند بلكه كشورهاي بي‌طرف و حتي شركاي نسبي ايران مانند چين و هند را نيز در برابر تهران قرار خواهد داد، زيرا اقتصاد اين كشورها به واردات انرژي از خليج‌فارس وابسته است، بنابراين ايران با بستن تنگه هرمز دوستان بالقوه خود را نيز از دست مي‌دهد و در انزوا قرار مي‌گيرد.

4-ناكامي در ايجاد بازدارندگي- بازدارندگي زماني شكل مي‌گيرد كه تهديد يك كشور بتواند هزينه اقدام دشمن را بالا ببرد بدون اينكه هزينه‌اي فلج‌كننده به خود كشور تحميل كند. در مورد تنگه هرمز، بستن آن نه تنها هزينه دشمنان بلكه هزينه خود ايران را به مراتب بيشتر مي‌كند. اين يعني توازن بازدارندگي به سود ايران نيست. در ادامه نگارنده سه سناريو با بيشترين ضريب رخداد را در راستاي امنيت و منافع ملي ايران به عرصه نگارش مي‌آورد:

سناريوي شماره 1: مسير تنش‌زا و بستن تنگه هرمز

در اين سناريو ايران با شدت گرفتن فشارهاي خارجي، به تهديد خود جامه عمل پوشانده و تنگه هرمز را مسدود مي‌كند. در كوتاه‌مدت، شوك به بازار انرژي جهاني وارد مي‌شود، قيمت نفت افزايش يافته و برخي قدرت‌ها ممكن است در مذاكره با ايران محتاط‌تر شوند، اما در ميان‌مدت و بلندمدت چند پيامد محتمل است:

1- حمله نظامي گسترده براي بازگشايي تنگه، با هدف تضعيف كامل ايران

2- انزواي كامل ديپلماتيك و قطع ارتباط حتي با كشورهايي چون چين و روسيه كه وابسته به انرژي خليج‌فارس هستند.

3- سقوط اقتصادي داخلي به دليل مسدود شدن صادرات نفتي ايران و تحريم‌هاي چندلايه بين‌المللي.

4- توسعه مسيرهاي جايگزين؛ سيستم‌هاي نفتي عربستان و امارات كه وابستگي جهان به هرمز را كاهش مي‌دهد و نقش ايران را به حاشيه مي‌راند.

سناريوي شماره 2: ادامه وضعيت موجود

در اين سناريو ايران همچنان از تهديد بستن تنگه هرمز به عنوان يك ابزار برگ برنده و رواني استفاده مي‌كند اما هيچ‌گاه آن را عملي نمي‌سازد. اين وضعيت تاكنون بارها تكرار شده است. در اين حالت:

1- ايران همچنان مي‌تواند اين تهديد را در گفتمان سياسي خود حفظ كند.

2- جامعه جهاني آن را به عنوان «گزينه‌اي سخت» درنظر مي‌گيرد و واكنش شديد نشان نمي‌دهد.

3- اما مرور زمان از اثر رواني تهديد مي‌كاهد و اين ابزار ديپلماتيك را به تدريج به حاشيه مي‌برد.

سناريوي شماره 3: مسير تنش‌زدايي و تبديل هرمز به شريان همكاري

در اين سناريو ايران به جاي تهديد به بستن تنگه، آن را به ابزار همكاري و ديپلماسي منطقه‌اي تبديل مي‌كند. اين مسير نيازمند گفت‌وگو با كشورهاي حاشيه خليج‌فارس و قدرت‌هاي جهاني است. اقداماتي كه مي‌تواند در اين چارچوب مطرح شود عبارتند از:

1-امضاي توافق‌هاي امنيت جمعي.

2-بهره‌گيري از ديپلماسي انرژي و استفاده از هرمز به عنوان «پل» ميان بازارهاي آسيايي و اروپا.

3-سرمايه‌گذاري مشترك در امنيت دريايي با حضور كشورهاي منطقه به جاي وابستگي به نيروهاي خارجي.

4-ايجاد سازمان منطقه‌اي براي مديريت امنيت تنگه مشابه سازوكارهاي بين‌المللي در تنگه مالاكا يا كانال سوئز.

از اين رو نگارنده تحليل پيشنهاد مي‌دهد كه ادامه رويكرد تركيبي كه ايران در جنگ 12 روزه نسبت به رژِيم صهيونيستي اتخاذ كرده بود كه تركيبي از رويكرد ميدان و ديپلماسي در راستاي بازدارندگي بود نسبت به ايجاد انسداد در تنگه هرمز اولويت و مبناي عملياتي بيشتري دارد. در‌نهايت گفتني است كه بستن تنگه هرمز از منظر علمي و راهبردي نه تنها ابزاري موثر براي بازدارندگي محسوب نمي‌شود، بلكه نمونه‌اي از تصميمات پرهزينه و كم‌فايده است. بازدارندگي نيازمند برقراري توازن ميان هزينه و فايده تهديد است، درحالي كه مسدودسازي اين شريان حياتي، هزينه‌هاي اقتصادي و امنيتي بيشتري بر ايران تحميل مي‌كند تا طرف مقابل. اين عدم تعادل به ‌خوبي نشان مي‌دهد كه چنين اقدامي از منطق بازدارندگي استراتژيك برخوردار نيست. از نظر اقتصادي، ايران وابستگي شديدي به همين مسير براي صادرات انرژي دارد. هرگونه انسداد، جريان حياتي درآمدهاي نفتي و غيرنفتي را مختل كرده و شرايط داخلي را بحراني‌تر مي‌سازد. اين درحالي است كه طرف‌هاي مقابل مي‌توانند با توسعه خطوط لوله جايگزين يا استفاده از مسيرهاي ديگر، آسيب‌پذيري خود را كاهش دهند. در نتيجه، خسارت اصلي متوجه ايران خواهد بود و ابزار تهديد، به ‌جاي قدرت‌افزايي، به خودزني اقتصادي تبديل مي‌شود. در بعد سياسي و ديپلماتيك نيز بستن تنگه هرمز سبب از دست رفتن مشروعيت بين‌المللي ايران خواهد شد. حتي كشورهايي كه در برخي عرصه‌ها همراهي نسبي با تهران دارند، مانند چين و هند، به دليل وابستگي حياتي به انرژي خليج‌فارس در برابر چنين اقدامي موضع منفي خواهند گرفت. اين وضعيت، ايران را به سمت انزواي بيشتر سوق مي‌دهد و زمينه اجماع جهاني عليه آن را فراهم مي‌آورد. بنابراين، بازدارندگي مورد انتظار نه تنها محقق نمي‌شود، بلكه فشارهاي بين‌المللي افزايش مي‌يابد.

از منظر نظامي نيز هرگونه تلاش براي بستن تنگه با واكنش سريع و قاطع قدرت‌هاي بزرگ مواجه خواهد شد. حضور دايمي نيروهاي دريايي خارجي در منطقه نشان مي‌دهد كه امنيت اين آبراه براي جامعه جهاني اولويتي حياتي دارد. اقدام ايران براي انسداد تنگه، احتمال درگيري نظامي گسترده‌اي را ايجاد مي‌كند كه در آن برتري وضعيت روشن است. اين امر ريسك امنيتي ايران را به‌ طور جدي افزايش مي‌دهد و دستاورد بازدارندگي را مي‌تواند تضعيف كند.

بررسي علمي نگارنده تحليل نشان مي‌دهد كه بستن تنگه هرمز نه از منظر اقتصادي، نه سياسي و نه نظامي، ابزاري كارآمد براي بازدارندگي ايران محسوب نمي‌شود. بالعكس، اين اقدام موجب افزايش هزينه‌ها، تشديد انزوا و تقويت اجماع جهاني عليه ايران خواهد شد، بنابراين تنها مسير پايدار، تبديل تنگه هرمز به بستري براي همكاري و تنش‌زدايي منطقه‌اي است؛ رويكردي كه مي‌تواند هم منافع ملي ايران را تضمين كند و هم جايگاه آن را در نظم بين‌الملل ارتقا دهد.

پژوهشگر علم سياست

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها