سنت بنيانگذار در مورد آتشبس و خاتمه جنگ (۱۲)
احمد مازني
زير پوست جنگ
گفته شد كه امام نسبت به ابرقدرتها و حاكمان منطقه بياعتماد بودند، دلايل اين بياعتمادي در رفتار آشكار آنها مشاهده ميشد، اما اين روزها كه بعضي از خوانندگان محترم حال خواندن اين سلسله يادداشتها را ندارند بد نيست در اين قسمت به زير پوست جنگ توجه كنند! در يادداشت قبلي به روايت صلاح عمر العلي اشاره شد؛ در اين يادداشت به روايت حامد علوان الجبوري يكي ديگر از مقامات برجسته حزب بعث در دوران حسن البكر و صدام، ازجمله رييس دفتر صدام، وزير دولت در امور خارجه و سفير عراق در سوييس اشاره ميشود؛ وي در مصاحبه با شبكه الجزيره به مداخله دولت انگليس، حضور شاپور بختيار و تيمسار اويسي در جلسات اوليه براي طراحي جنگ تحميلي عراق عليه ايران تصريح ميكند و ميگويد: «پيش از شروع جنگ و پيش از اين دوره زمينهچيني براي آغاز جنگ كه رييس ستاد بيش از يك بار براي حرف زدن به هيات وزيران ميآمد، من در بعضي ديدارهاي ديگر هم حاضر ميشدم كه با حضور رييسجمهور، «جورج براون» وزير خارجه وقت انگليس و «شاپور بختيار»
-كه آن زمان در پاريس ساكن بود- تشكيل ميشد و فكر ميكنم يك ژنرال ايراني[اويسي] هم كه آن زمان به پاريس پناهنده شده و در آنجا ساكن بود، در جلسات حضور داشت... همه صحبتهايشان هم مبني بر اين بود كه ايران در آستانه سقوط است، ارتشش از هم پاشيده، چون اعدامها شامل حال بسياري از افسران و خلبانان ايراني شده است، نيروي هوايياش تقريبا فلج است و الي آخر.»
و به مداخلات دولت امريكا و عربستان نيز تصريح ميكند و ميگويد: «امريكاييها در سال ۱۹۸۱ تجهيز ارتش صدام به اطلاعات حاصله از هواپيماهاي آواكس را شروع كردند، عربستانيها هم با حمايت امريكا، تامين صدام با سلاح و تجهيزات جنگي را آغاز نمودند، دونالد رامسفلد به عنوان فرستاده ويژه رييسجمهور امريكا دو بار به عراق سفر كرد و دو بار در ۲۰ دسامبر ۱۹۸۳، ۲۹ آذر ۱۳۶۲ و ۲۴ مارس ۱۹۸۴، ۴ فروردين ۱۳۶۳ با صدام ديدار داشت. [پس از شروع جنگ] برخي كشورها شروع كردند به ميانجيگري. مهمترين ميانجيگريهايي كه صورت گرفت، ميانجيگري الجزاير بود؛ الجزايري كه قرارداد ۱۹۷۵ در آنجا منعقد شده بود نميخواست از موضوع متوقف كردن جنگ كنار بكشد و رييسجمهور الجزاير، وزير خارجهاش را به بغداد فرستاد و او هم شروع كرد به سفرهاي رفت و برگشت مكرر بين تهران و بغداد و نهايتا در يكي از همين سفرها در چهارم مه ۱۹۸۲، ۱۴ ارديبهشت ۱۳۶۱ در يك حادثه هوايي كشته شد. حقيقتش قبل از كشته شدن محمد بن يحيي، وزير خارجه الجزاير من از طرف رييسجمهور صدام به الجزاير فرستاده شدم تا پيامي براي رييسجمهور شاذلي بن جديد ببرم... عبدالحسين الجمالي، سرپرست وزارت خارجه هم همراه من بود تا او هم شاهد ماجرا باشد. به كاخ رياستجمهوري رفتيم. رييسجمهور شاذلي بن جديد نامه را گرفت، خواند و بعد گفت: من مطمئن بودم كه برادر صدام، مصمم به جنگ عليه ايران است، چون وقتي اطلاعات و نشانههايي درباره وخامت اوضاع و بالا گرفتن اين وخامت بين عراق و ايران به ما رسيد و نشانههايي رسيد مبني بر اينكه چه بسا اين بالا گرفتن حتي به سطح درگيري مسلحانه هم برسد من به بغداد رفتم و درباره اين موضوع با برادر رييسجمهور صدام صحبت كردم، ولي او به حرفم گوش نداد خيلي توجه جدي به حرفم نكرد... شاذلي بن جديد ادامه داد حقيقتا من كاملا و صددرصد به اين نتيجه رسيدم كه صدام براي به راه انداختن جنگ عليه ايران مصمم است. تلاش براي منصرف كردن او از اين كار هيچ نتيجهاي ندارد. بعد از اينكه جنگ به راه افتاد و نفرات زيادي از دوطرف كشته شدند كه در تلويزيون هم نشان داده ميشد، آن وقت الجزاير به عنوان ناظر قرارداد الجزاير وارد صحنه شد. آن وقت بود كه وزير خارجهشان شروع كرد به ديدارهاي رفت و برگشت بين تهران و بغداد... تا اينكه حادثه ساقط كردن هواپيما اتفاق افتاد. [هواپيما حين رفتن از بغداد به تهران در مرز بين دو كشور، هدف موشك قرار گرفت و سرنگون شد.] تقريبا در مثلث بين تركيه، ايران و عراق، ولي بقاياي موشكي كه اين هواپيما را زده بود در آن مثلث، داخل خاك ايران افتاد. ايران متهم شد كه اين عمليات را انجام داده... مدتي گذشت، طبيعتا انتظار هم بود كه از طرف ايرانيها و الجزايريها در اين موضوع تحقيق شود. بعد وزير ترابري الجزاير به بغداد آمد، وزير ترابري، فرستاده رهبران الجزاير و رييسجمهور شاذلي بن جديد بود. من هم آن روز براي حضور در كاخ رياستجمهوري دعوت شدم، در جلسه فقط رييسجمهور صدام، هيات الجزايري و من حضور داشتيم جلسه خيلي طول نكشيد، وزير ترابري الجزاير پوشه خيلي بزرگ به همراه داشت پرونده قطوري بود... ادامه دارد