• 1404 سه‌شنبه 4 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6123 -
  • 1404 دوشنبه 3 شهريور

موازنه مثبت يا منفي؛ بن‌بست ديپلماسي يا راه نجات ايران؟

سيدمحمدعلي سيدحنايي

در تاريخ معاصر ايران، يكي از اساسي‌ترين پرسش‌هاي سياستگذاري اين بوده است كه چگونه مي‌توان ميان قدرت‌هاي بزرگ جهان ايستاد و در عين حال استقلال كشور را حفظ كرد. از عصر مشروطه تا امروز، بارها و بارها اين پرسش در قالب دو راهبرد كليدي مطرح شده است: موازنه منفي و موازنه مثبت. مرور تجربه‌هاي تاريخي نشان مي‌دهد كه انتخاب ميان اين دو رويكرد نه يك بحث صرفا نظري، بلكه يك مساله حياتي براي بقا و توسعه ايران بوده  و هست.
مصدق و موازنه منفي: استقلال به بهاي انزوا
دكتر محمد مصدق معتقد بود اگر ايران به يك قدرت خارجي امتياز بدهد، ناگزير براي حفظ تعادل بايد به قدرت ديگري نيز امتياز بدهد و اين چرخه به جايي خواهد رسيد كه همه ‌چيز از دست مي‌رود. از نگاه او، تنها راه استقلال واقعي كشور اين بود كه به هيچ قدرت خارجي امتياز داده نشود؛ نه به شوروي و نه به انگلستان. با همين استدلال، سياست «موازنه منفي» را در پيش گرفت و ملي ‌كردن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ نقطه اوج اين رويكرد بود. اما دنياي سياست آنچنان بي‌رحم‌تر از محاسبات تئوريك بود. ملي ‌شدن نفت بلافاصله ايران را درگير تحريم‌هاي شديد كرد. فروش نفت ۷۰ تا ۸۰ درصد كاهش يافت، دولت دچار كسري بودجه سنگين شد، رشد اقتصادي منفي شد و تورم به سرعت اوج گرفت. در نهايت كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقطه پايان اين پروژه شد و نشان داد كه استقلال‌خواهي بدون پشتوانه سياسي، اجتماعي و مالي كافي، در جهاني كه منطق قدرت بر آن حاكم است، به ‌سختي پايدار مي‌ماند.
قوام  و موازنه مثبت:
 امتيازدهي  براي  حفظ استقلال

در برابر اين سياست، احمد قوام‌السلطنه، سياستمدار كاركشته و باتجربه، راه ديگري را در پيش گرفت. او اعتقاد داشت ايران به ‌تنهايي توان مقاومت در برابر شوروي و انگلستان را ندارد. پس بهتر است امتيازات را به شكلي متوازن ميان آنها تقسيم كند تا هم هيچ‌ يك احساس مغبون‌ شدن نكند و هم استقلال كشور محفوظ بماند. ماجراي نفت شمال نماد بارز اين سياست است. قوام براي جلب رضايت شوروي، موافقت اصولي با تشكيل «شركت مختلط نفت شمال» را داد. اما اين فقط يك بازي ديپلماتيك بود. او با همين تاكتيك، زمان خريد و زمينه‌اي فراهم كرد تا شوروي از خاك ايران خارج شود. نتيجه آن شد كه فرقه پيشه‌وري در آذربايجان سقوط كرد و تماميت ارضي كشور حفظ شد، بي‌آنكه امتياز واقعي به شوروي داده شود. اين تجربه نشان داد كه سياست «موازنه مثبت» با وجود هزينه‌هاي ظاهري، در عمل توانسته بود يكي از خطرناك‌ترين بحران‌هاي تاريخ ايران  را مهار كند.
تجربه ايران  در  دهه‌هاي بعدي
پس از دوران مصدق و قوام، سياست خارجي ايران بارها ميان اين دو راهبرد نوسان داشت. مصدق با وجود سرمايه اجتماعي عظيم، به دليل نداشتن منابع سياسي، اجتماعي و مالي كافي نتوانست موازنه منفي را پايدار نگه دارد و پروژه‌اش با كودتا پايان يافت. در دهه پنجاه، محمدرضا شاه با اتكا به درآمدهاي سرشار نفتي تلاش كرد همان سياست را در ابعادي ديگر اجرا كند. او پول نفت را داشت، اما سرمايه اجتماعي و حمايت مردمي در كار نبود؛ نتيجه‌اش سقوط سلطنت در ۱۳۵۷ بود. با آغاز انقلاب اسلامي، شرايط كاملا متفاوت شد. از يك ‌سو درآمدهاي بالاي نفتي امكان پوشش هزينه‌هاي دولت را فراهم مي‌كرد و از سوي ديگر، شور انقلابي و مشاركت بي‌سابقه مردم، سرمايه اجتماعي عظيمي در اختيار نظام قرار داده بود. همين تركيب موجب شد موازنه منفي دوباره به سياست رسمي كشور بدل شود و اين‌بار با شعار «استقلال» گره بخورد. اين سياست، با همه هزينه‌هاي سنگين اقتصادي و بين‌المللي تا دو دهه ادامه يافت و حتي توانست در مقاطعي از منافع ملي صيانت كند. اما در دهه اخير به بعد، ورق برگشت. دو پايه اصلي موازنه منفي - يعني سرمايه اجتماعي و درآمدهاي نفتي -  همزمان تضعيف شدند. كاهش اعتماد عمومي، فرسايش سرمايه اجتماعي و افت شديد درآمدهاي ارزي، عملا امكان تداوم اين سياست را از ميان برده است. در چنين شرايطي، اصرار بر موازنه منفي بيش از آنكه استقلال‌آفرين باشد، به معناي انزوا، فرسايش توان ملي و تشديد بحران‌هاي داخلي است. تجربه تاريخي به روشني مي‌گويد كه بدون اين دو پشتوانه، موازنه منفي دير يا زود به بحران داخلي و خارجي ختم خواهد شد.
امروز؛ ضرورت تغيير  ريل  سياست خارجي
اكنون ايران در شرايطي قرار گرفته كه نه از سرمايه اجتماعي پرقدرت دهه شصت برخوردار است و نه از درآمد سرشار نفتي دهه پنجاه و نه از قدرت سياسي و هنجاري منطقه‌اي و بين‌المللي سابق خود؛ بنابراين واقعيت اين است كه ادامه سياست موازنه منفي در اين وضعيت، نه تنها كارآمد نيست، بلكه هزينه‌هاي جبران‌ناپذيري به بار مي‌آورد. راه برون‌رفت، بازگشت به موازنه مثبت است: ايجاد روابط سازنده و مبتني بر منافع متقابل با قدرت‌هاي غربي و شرقي، به معناي واگذاري استقلال نيست؛ بلكه ابزاري براي حفظ آن در جهاني پررقابت است. 
تجربه 70 سال اخير سياست خارجي ايران نشان داده است كه موازنه منفي بدون پشتوانه سياسي، اجتماعي و مالي شكست مي‌خورد. در جهاني كه قدرت از دلِ اقتصاد، فناوري و شبكه‌هاي ائتلافي مي‌جوشد، پافشاري بر «نه شرقي، نه غربي» وقتي منابع و سرمايه اجتماعي فروكاسته است، به انزوا و فرسايش توان ملي مي‌انجامد. در مقابل، «هم شرقي، هم غربي» به معناي موازنه مثبت اگر به عنوان يك استراتژي بلندمدت پياده شود- نه صرفا تاكتيكي مقطعي- مي‌تواند استقلال را در قالب قدرت انتخاب و چانه‌زني پايدار بازتعريف كند: همكاري‌هاي مشروط در برابر دستاورد سنجش‌پذير، تنوع‌بخشي هوشمندانه شركا، نهادسازي براي شفافيت و پاسخگويي و تكيه بر تاب‌آوري اقتصادي و سرمايه اجتماعي. اكنون كه ايران نه از درآمد سرشار دهه پنجاه برخوردار است و نه از سرمايه اجتماعي پرقدرت دهه شصت، تغيير ريل از موازنه منفي به موازنه مثبت ضرورتي فوري و تاريخي است. اين گذار بايد برنامه‌مند باشد؛ آغاز از پرونده‌هاي كم‌هزينه و پربازده، پيوند زدن هر توافق خارجي به بهبود ملموس سفره مردم و حركت همزمان در مسيرهاي كشورهاي منطقه، امريكا، اروپا و شرق؛ با خطوط قرمز روشن درباره حاكميت و تماميت ارضي كشور. تنها در اين صورت است كه «تعامل هوشمندانه» به افزايش رفاه، تقويت قدرت بازدارندگي و احياي اعتماد عمومي مي‌انجامد و استقلال، به ‌جاي شعاري پرهزينه، به واقعيتي پايدار براي كشور و مردم  بدل مي‌شود.
به اميد  برخاستن دوباره ايران عزيزمان از ميان شعله‌هاي  زمان!
رييس هيات امناي  انديشكده  ديپلماسي ملل

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون