نگراني كمك نميكند
غزل لطفي
در پروسه درمان؛ من يكي از خوششانسترين بيماراني بودم كه به يك بيماري با درمان چندوجهي و طولاني مبتلا شده است. در ابتداي پلن درماني، بهرغم اينكه شيميدرماني ممكن است روي كارسينوم سروز پاپيلاري درجه پايين، پاسخ مناسب و لازم را ندهد، اما بدن من بهترين پاسخدهي را داشت و در ادامه هم با همه نگرانيهايي كه داشتم، جراحي موفقي را پشت سر گذاشتم و حالا وقت مراقبتهاي پس از جراحي است كه در يك روند طولاني، چند ماه ادامه خواهد داشت. بهخوبي ميدانم كه اهميت اين مرحله هم، كمتر از بقيه مراحل درماني نيست. در روزهاي پس از جراحي، چون بهتنهايي از عهده همه كارها بر نميآمدم و مهمتر از آن، جراحي، بهطور كلي تا حدودي ناتواني، هم از نظر جسمي و هم از نظر روحي، را بههمراه دارد، كمك گرفتم تا بهتر و راحتتر دوران نقاهت را سپري كنم. حواسم به اين نكته هم هست كه درمان موفق حاصل همراهي مداوم جسم و روح است و بههمين جهت از تيمار روحم غافل نميشوم. بهنظرم حالا كه امكان فعاليت جسمي محدود شده، بهتر است فعاليتي كه هم مناسب شرايط فعلي باشد و هم به گذراندن زمان كمك كند را پيدا كنيم تا ساعتها و روزها و شبهايمان با بيحوصلگي نگذرد. من همچنان، خواندن و نوشتن برايم اولين گزينه است؛ هم توان روحي را بيشتر ميكند و هم گذر زمان را حس نميكنم. در ادامه بايد بپذيريم كه اگرچه جراحي، قدمي تهاجمي است كه در واقع قله درمان نيز محسوب ميشود و بيشترين كمك را به حذف بيماري ميكند، اما در هر صورت با درد و سختي و مراقبتهاي ويژهاي همراه است كه براي موفقيت آن بايد تمام دستورات پزشكي را بهطور كامل و دقيق اجرا كرد. همچنين در شرايطي كه جسم ناتوان است براي بازيابي توانايي، درخواست كمك از نزديكان را فراموش نكنيم. اينطور ميتوان گفت كه كمكگرفتن را فقط ناتواني فرض نكنيم بلكه به آن به عنوان بخشي از مسير درمان نگاه كنيم. جراحيهاي شكمي از جمله جراحيهاي بزرگ هستند كه امكان حركت كردن را تا مدتي سلب ميكنند و دوران نقاهت نسبتا طولاني دارند. من هم با توجه به بيماري كه داشتم تحت جراحي شكمي قرار گرفتم و الان در حال گذراندن دوران نقاهت هستم. كلا عبور از تكتك مراحل درماني بيماريهاي سخت، با چالشهاي خاص خودش همراه است ولي مطمئن هستم از اين وضعيت هم ميگذرم و به درمان قطعي نزديكتر ميشوم. پنهان نميكنم كه نگراني، از ابتداي تشخيص بيماري تا امروز، همراه هميشگي من بوده است. البته بهنظر خودم، مقداري نگراني براي بالا بردن دقت در طي كردن درمان لازم است، اما بيشتر از آن، كمكي به من نكرده است و اگر ميتوانستم اينقدر نگران نباشم حتما فكرم آزادتر بود. راهحلي كه براي من مفيد بود تا از حجم زياد فكر و خيال كه به سمتم هجوم ميآورد در امان بمانم؛ بيان آن بود. هر بار كه دوز ترس و نگراني بالا ميرود براي يكي از دوستانم تعريف ميكنم و او هم علاوه بر اينكه گوشي شنواست تلاش ميكند با بازگو كردن تجربيات موفق، روحيه از دست رفته را به من باز گرداند.
نتيجه پاتولوژي جراحي هم از مواردي بود كه بهشدت نگران آن بودم كه خوشبختانه آن هم به خوبي گذشت و وقتي دوستم را در جريان جواب پاتولوژي قرار دادم با توجه به اينكه از نگرانيهاي من خبر داشت، گفت «چند بار گفتم كه نگراني بيفايده است و هميشه وقت براي نگراني هست. حالا در همين مورد بنويس كه ديگران هم بيهوده نگران نشوند!»