• 1404 چهارشنبه 22 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6116 -
  • 1404 چهارشنبه 22 مرداد

نگاهي به انديشه‌هاي سيداحمد مهيني (فرديد) در سي و يكمين سالگرد درگذشت او

فرديد در برابر شريعتي

عبدالرسول خليلي

مقايسه افكار احمد مهيني يزدي معروف به فرديد با انديشه‌هاي تاثيرگذار دكتر علي شريعتي در تاريخ معاصر انديشه ايراني بسيار حائز اهميت است. فرديد دلباخته مارتين هايدگر بود و سعي كرد تا انديشه‌هاي او را به لحاظ مدرنيته غربي با افكار اسلامي در جامعه روشنفكري ايران پيوند بزند، تألمات او ديدگاه‌هاي معنوي تمدن اسلامي ايراني را از طريق آرا و نظريات هانري برگسون و مارتين هايدگر جست‌وجو مي‌كرد، هرچند برگسون فرديد همان برگسوني بود كه ژاك شواليه فرانسوي دنبال كرده بود، شواليه به برگسون عشق مي‌ورزيد، علم جديد را نقض مي‌كرد و از شهود حرف مي‌زد. فرديد در مقاله برگسون و فلسفه برگسون تا قبل از آنكه به مارتين هايدگر روي آورد، مروج انديشه‌هاي برگسون در ايران بود. اين مقاله در همان سال‌هايي نوشته شد كه تقي اراني به تبيين عرفان و اصول ماترياليستي پرداخت و حتي در شكل پيش‌پا افتاده‌اي رشيد ياسمي به فلسفه برگسون پرداخته بود. البته اراني تفكر برگسون را مخرب مي‌دانست، زيرا آن را باعث عقل‌گريزي و رفتن به سمت تصوف مي‌فهميد، محمدعلي فروغي نيز در قسمت آخر كتاب سير حكمت در اروپا كه مي‌توان از آن به منزله نخستين كتاب كلاسيك فلسفه غرب در ايران ياد كرد، به هانري برگسون پرداخته و نشان داده بود كه فلسفه او متفاوت از افكار عرفاني ايراني است و نقدهايي بر كاربردي بودن فلسفه برگسون در شرايط اجتماعي و تاريخي ايران داشت. اين البته درست بود، زيرا عرفان ايراني و اسلامي با آنچه غربيان در اين باره مي‌انديشند، بسيار متفاوت است. طنين عرفان برگسون كه مبتني بر معرفت بي‌واسطه شهودي است در كلام محمد نخشب و علي شريعتي هم ديده شده است. اين شباهت‌ها، تاثيرهاي خود را در مباحث مربوط به آزادي، برابري و عرفان شريعتي نيز گذارده است.

سه پايه انديشه فرديد
ويژگي‌هاي انديشه فرديد بر سه محور 1) تاثيرگذاري شديد از متفكران اروپايي منتقدان روشنگري و سكولاريسم، 2) جست‌وجوي فلسفي براي احياي معنويت اسلامي، 3) و علاقه وسواسي به ربط دادن كلمات زبان‌هاي مختلف به همديگر، انگار كه كلمات خود منشا حقيقت‌اند، استوار بود، گفته شده كه فرديد در 35 سالگي از هانري برگسون دست يازيد و گفت كه الان بزرگ‌ترين فيلسوف جهان برگسون نيست، بلكه هايدگر است و بايد به آثار او توجه كنيم. بيژن عبدالكريمي در كتاب هايدگر در ايران، عامل تغيير جهت فرديد را تاثيرپذيري او از هانري كربن مي‌داند.

كربن مرشد فرديد
گفتني است كه هانري كربن در شناخت انديشه ايراني سهم عمده‌اي ايفا كرده است و از زماني كه كربن در ايران حضور يافت، فرديد به دنبال او بود، نوشتن مقاله رابطه حكمت اشراق شيخ شهاب‌الدين سهروردي با انديشه‌هاي زرتشتي پيش از اسلام مويد همين‌نظر بوده است. او بعد از آن تا آخر عمر چيزي ننوشت به‌خصوص كه زبان فارسي را به شكل مغالطه‌آميزي براي نوشتن ويران مي‌دانست! و به زبان‌هاي آلماني و فرانسوي مي‌نگاشت.
هانري كربن مترجم آثار هايدگر بود و مطالعات عميقي درباره حكمت اشراق سهروردي داشت و همين عاملي بود كه متألهاني مانند احمد فرديد و سيدحسن نصر، رضا داوري اردكاني و برخي ديگر انديشمندان قبل از انقلاب به دنبال كربن بودند. ان‌شاءالله رحمتي نيز در حال حاضر انديشه‌هاي هانري كربن را دنبال مي‌كند.
گزاره‌هاي‌ هانري كربن با لويي ماسينيون شرق‌شناس فرانسوي در زمينه‌هاي مطالعات اسلامي و تصوف مشترك بود و با يكديگر همكاري داشتند و در فعاليت‌هاي علمي همديگر شركت مي‌كردند. دكتر علي شريعتي به‌ شدت تحت‌تاثير افكار ماسينيون بود، او ماسينيون را تقديس مي‌كرد كه روحش را سيراب و قلبش را پر كرده است. از اين‌رو، مي‌توان تاثيرات هانري كربن و لويي ماسينيون را در انديشه‌هاي احمد فرديد و علي شريعتي به منزله وجه مشتركي قلمداد كرد كه آنها استفاده مي‌كردند، هر چند افكار فرديد در عالم روشنفكري فلسفي و افكار شريعتي در عالم جامعه‌شناسي روشنگري طبقه جوانان و دانشجويان به منزله آگاهي‌سازي توده مردم آماده انقلاب موردنظر بوده است.

انقلاب خاموش
فرديد غرب را در اين چهارصد سال شيطان‌زده مي‌دانست كه خراب شده است. او تمام اين دوره‌هاي تاريخي را كه آباد شده است، زير سوال مي‌برد، اما چه آبادي‌اي؟! در آبادي كه پايانش به ظلم و جور و استكبار منتهي شده است. خرابي به معناي خراب شدن از عالمي كه فرشته بوده است و خرابي از عالم غرب‌زده مضاعف هرچه پليدتر شيطاني‌تر. او با نقد مدرنيته غربي به دنبال معصوميتي مي‌گشت كه مدرنيته سكولار از بين برده و آن را به زندگي ماقبل مدرن حوالت مي‌داد، حوالتي تاريخي كه مساله فكري‌اش بود كه امروز خورشيد حقيقت غروب كرده و ما بايد به دنبال انقلابي باشيم كه در پس فرداي تاريخ اتفاق خواهد افتاد، انقلابي خاموش كه مدِنظر فيلسوف هايدگري از جرگه روشنفكران رضاشاهي و در نوع صادق هدايت بود. نقد غرب كه در رومانتيسم پهلوي از طريق بازگشت به فرهنگ بومي ايراني هم ريشه داشت. فرديد غفلت از وجود را در غرب‌زدگي مي‌ديد. اصطلاحي كه به صورت غيرفلسفي مورد استفاده جلال آل‌احمد قرار گرفت. عباس معارف شاگرد و پيرو فرديد از هستي‌شناسي فرديد به منزله حكمت انسي، يعني سخن گفتن وجود با خودش ياد كرده است.
از نظر فرديد عرفان به عنوان گفتار عزلت‌‌گزيني و متصل شدن به سرچشمه فلسفه حق، پيوند عميقي با قدرت در ايران داشته و دارد. از اين‌ جهت فرديد در ايران معاصر به شكل‌گيري فرهنگي دامن زد كه قدرت عريان را در لايه‌اي شاعرانگي مي‌پيچيد. فرديد بر آن بود كه زود آمدم وقت من هنور فرا نرسيده است، فقط پس فردا از آن من خواهد بود. برخي معتقدند كه فرديد نابغه‌اي بود كه مسير را گم كرده بود، هر چند راهي كه او برگزيده بود، خودش از غرب‌زده‌ترين آدم‌ها بود، ساحر و جادوگري كه به گفته رامين جهانبگلو برق جنوني در حرف‌هايش بود كه جوانان را مي‌گرفت.

اسرار گنج دره جني
احمد فرديد را مي‌توان از زمره همان كساني مانند ابراهيم گلستان دانست كه در سال 1353 در فيلم اسرار گنج دره جني با لطايف‌الحيل به نقد شبه‌مدرنيته نيمه جان پهلوي دوم پرداخت، هر چند كه برخي فكر مي‌كردند كه روحانيون دشمن مدرنيته در ايران بوده‌اند و قطار مدرنيته را از حركت بازداشته‌اند، به‌گونه‌اي كه جامعه آن روز ايران توان هضم اين نقد‌هاي احساسي را نداشت، حال آنكه اين از زمره بي‌خدمتي‌هاي روشنفكراني مانند فرديد و كارگردان‌هايي مانند گلستان و غيره بود. روشنفكراني كه دغدغه‌هاي آنان نقد مدرنيته از براي خودنمايي بود، آن‌چنانكه در بعد از انقلاب كساني پيدا شدند تا با نقد نوگرايي ديني علي شريعتي، از تمدن امروز ايران انتقام بگيرند. آنها ابزار تقدم متحجرانه به جاي تجدد پيشرفته ايران شدند و به نوعي افكارشان به تسخير غرب درآمد، هر چند توقع اين مي‌رود تا مانند محمد اقبال لاهوري در بازسازي و احياي فكر ديني بعد از انقلاب اسلامي تلاش مي‌كردند تا فضاي انديشه‌اي انقلاب نوآورانه به پيش مي‌رفت. مدرنيته شريعتي آشتي با جهان بود و اين رمز ورود مدرنيته به ايران است. دكتر شريعتي به بازسازي هويت ايراني، اسلامي اعتقاد داشت و تاكيد مي‌كرد تا با استفاده از آموزه‌هاي اعتقادي و آگاهي‌بخشي به مردم، شرايط را تغيير دهد و در عين ‌حال به ايجاد يك تحول انقلابي در انديشه جامعه ايراني و ايجاد آگاهي و قدرت سياسي در ميان مردم مبادرت شود.
بنابراين، از ميان سنت‌گرايان متأخر معاصري كه با ‎انديشه‎هاي غرب آشنا بودند و بيشتر در سپهر تفكر مارتين هايدگر مي‌انديشند، تجربه تاريخي احمد فرديد مورد تأمل فراوان قرار گرفته است. آنها همانند سنت‌گرايان راست كيش روشنفكري به شكلي ديگر با تعريف غرب‌گرايانه و كاركردهاي مدرن آن مخالفند. فرديد معتقد بودكه انسان معنوي به گونه‌اي آشكار در سنت فكري غرب غايب و خاموش مانده است. او تاكيد داشت كه برخلاف تصور رايج، نه تنها ما و جوامع شرقي، بلكه بيش از همه، خود غرب، غرب‌زده است، و غرب‌زدگي به تعبير وي، به معناي فلك‌زدگي، حوالت تاريخي و مكر ليل و نهار در روزگار آخرالزّماني ما، در تمام عالم است. اين تلقي نه فقط از تأمل در حوادث فعلي جهان و مباني خود بنياد تفكر جديد و هم سخني با منتقدان مدرنيته حاصل آمده، بلكه نتيجه مطالعه در مفهوم و معناي زمان و تاريخ در مذاهب، اديان و آيين‌ها، به خصوص معارف اسلامي، حكمت ذوقي و كلام شيعي است. تلقي فرديد از زمان و وقت، نسبتي با علم تاريخ و فلسفه‌هاي تاريخ به مفهوم راست و چپ ندارد، بلكه تأملي است حكمي در حال و مقام آدمي در ادوار تفكر با تاكيد به اصل كلامي لاجبر و لاتفويض شيعه و تجلي اسماء‌الله در ادوار تاريخ متناسب با تلقي حكماي انسي و نيز مساله انتظار ظهور در پايان تاريخ به شرط جهاد اصغر و اكبر. به نظر او، به هر صورت[ حقيقت آن است ]كه انسان، مخصوصا بشر امروز، بشر آخرالزمان، بشر غرب‌زده مضاعف و خيره‌سر امروز، دانسته دروغ مي‌گويد و پيداست در مقابل اين دروغِ دانسته، بدون اينكه بداند،‌الله هم به او «دروج» مي‌زند: «والذّين كذّبُوا بِآياتِنا سنستدرِجُهُم مِن حيثُ لا يعلمُون» (سوره اعراف آيه 182) و در باب استدراج او اصل كلمه را به «دروج» مي‌برد كه مصداق مابالذّات دروغ است. مطابق آيات ديگر، ما مكر مي‌كنيم، ما مكاريم، و‌الله در مقابل خيرالماكرين (سوره آل‌عمران آيه 54) است و نيز آيات شريفه ديگري كه[  حكايت از ضلالت، خسران و فساد بشر، به‌ويژه در عصر آخرالزمان دارد و ]در جاي خود به آن استشهاد شده است.
فرديد با اشاره به بالا بردن انسان به مرتبه الوهيت، انكار تحقق وجود خارجي، قول به وحدت وجود، تشكيك در همه حقايق و حتي در اوّليات و بديهيات به افكار مبدا و معاد و منحصر كردن حقيقت به جسم و جسمانيات كه بناي فلسفه جديد بر آنها نهاده شده است، همه اينها را نتيجه دو امر 1) عدم توجه به يقينيات فطري بشر و حتي انكار آنها، 2) و غفلت و بي‌اعتنايي صرف نسبت به وحي و احكام آن مي‌داند، به‎طوري‌كه تمدن غرب تا هنگامي كه به فطرت عقلي فطري و در نتيجه به اعتقاد به نبوت و مبدا و معاد و اجراي اوامر و نواهي الهي بازگشت ننمايد، همچنان دچار سرگرداني و آشفتگي و پريشاني خواهد بود.
گفته شده است كه فرديد با ‎انديشه‌هاي طرح شده در كتاب تسخير تمدن فرنگي اثر سيدفخرالدين شادمان و همچنين با مدد گرفتن از مبحث انتقاد از متافيزيك مارتين هايدگر، مفهوم فلسفي غرب‌زدگي را ابداع كرد كه كمك شاياني براي بهبود فقر ايدئولوژيك در دهه سي شمسي بود تا جايي كه طرح مفهوم غرب‌زدگي منجر به نگارش سلسله كتاب‌هايي ازسوي ‎انديشمندان و روشنفكران معاصر شد. از اين ميان مي‌توان به كتاب‌هايي چون «آسيا در برابر غرب» و «بت‌هاي ذهني و خاطره ازلي» داريوش شايگان و كتاب «آنچه خود داشت» نوشته احسان نراقي اشاره كرد. بسياري از منتقدان دهه‌هاي اخير، اين دوره را به دليل سيطره مفهوم غرب‌زدگي و همچنين آموزه‌هاي بي‌معناي فرديد كه به اشتباه هايدگر را با تفسيري عرفاني ارايه مي‌كرد، دوران تاريك‌انديشي جديد نام‌گذاري كرده‌اند. عمده انتقادها در اين دوره‌ها نسبت به فرديد در واقع انتقاد از هايدگر است. او در هنگامه انقلاب اسلامي ايران بعد از آنكه در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي و همچنين نخستين دوره مجلس شوراي اسلامي اقبال نيافت و راي نياورد، اين راي نياوردن را به دليل طرح مساله غرب‌زدگي ياد آور شد. اعتراف او به اين مساله در كتاب ديدار فرهي و فتوحات آخرالزمان به اين شرح درج شده است: «... از زماني‎ كه غرب‌زدگي را گفته‌ام، همواره در حاشيه بوده‌ام و تا مرگ در حاشيه حوالت تاريخي خواهم ماند و خدا نخواست كه كاره‌اي بشوم.» او در برخي كلاس‌ها و سخنراني‌هاي خود اشاره كرده كه فيلسوف در راستاي اهداف جمهوري اسلامي ايران مارتين هايدگر است.

آل‌احمد مخاطب افادات شفاهي فرديد
 سيدحسين نصر پس از آنكه به عنوان رياست دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران رسيد، از فرديد كه او را به عنوان مدرس فلسفه‌هاي آلماني مي‌شناخت، دعوت به همكاري كرده بود. 
جلال آل‌احمد نيز يكي از نزديكان فرديد بود و مفهوم غرب‌زدگي را از او گرفت، اما نگاه او با مفهوم فلسفي كه فرديد از آن مدنظر داشت، تفاوت زيادي داشت. آل‌احمد در پيش درآمد كتاب غرب‌زدگي گفته بود: «من اين تعبير غرب‌زدگي را از افادات شفاهي سرورم حضرت احمد فرديد گرفته‌ام كه يكي از شركت‌كنندگان در آن شوراي هدف فرهنگ ايران بود و طرح نخستين آنچه در اين دفتر خواهيد ديد گزارشي بود كه به آن داده شد -و اگر در آن مجلس داد و ستدي هم شد، يكي ميان من و او بود- كه خود به همين عنوان حرف و سخن‌هاي ديگري دارد و بسيار شنيدني -و من اميدوار بودم كه جسارت اين قلم او را سر حرف بياورد.»

حوالت‌هاي تاريخي متفاوت
با اين اوصاف بود كه مارتين هايدگر در ايران، جاذبه روشنفكراني شد كه دغدغه معنويت و نقد مدرنيته داشتند، نقد آنها نقد دلخواه مردم نبود. آنچه تفاوت علي شريعتي و احمد فرديد را نشان مي‌دهد، به رتوريك آنها برمي‌گردد. شريعتي رتوريك تاثيرگذار خاص خود را داشت و از آن به منزله ويژگي برتر او بايد ياد كرد، چيزي كه فرديد فاقد آن بود. خطابه‌پردازي موثري كه جاذبه دكتر شريعتي را به عنوان روشنفكرِ تغيير در وقوع انقلاب اسلامي ايران بيشتر آشكار مي‌سازد، سخنان او پرجاذبه و تاثيرگذار بود. فرديد برخلاف او، توانايي بيان ديدگاه‌هاي خود را در جمع نداشت و همين عاملي بود كه در محدوده برج عاج روشنفكري تفرعن‌مآبانه از بالا به پايين در تاريخ ايران نگهداشته شده است. حوالت‌هاي تاريخي فرديد و شريعتي به كلي متفاوت بودند. شريعتي به دامنه اعتقادي مردم باور داشت و از اين اعتقادات براي آگاهي‌بخشي توده مردم از طريق رشد فكري نسل‌ جوان و به ‌ويژه دانشجويان بهره مي‌برد، عاملي كه فرديد از آن بي‌بهره بود و اين خلاف آن چيزي است كه برخي ناآگاهانه در عرصه روشنفكري وجه تباين احمد فرديد و علي شريعتي را به هايدگر و ماركس منتج مي‌كنند.
 نگاه شريعتي مدلينگ كردن دستگاه فكري و ايدئولوژيك موردنظر مردم با تفكر غالب روز بود، او از نقش روشنفكران به منزله راهي براي آگاهي‌بخشي مردم استفاده مي‌كرد، حال آنكه فرديد فيلسوفي بود كه همانند سيدحسين نصر در تفكر دربار آرميده و انديشه‌هاي خود را متناسب با روح غالب زمانه مطرح مي‌كرد، آنچه او مي‌كرد مطابق با خواسته زمان در عرصه حاكميت سياسي آن روز ايران بود، براي او شاه و غيرشاه تفاوتي نداشت. آگاهي‌بخشي او در خواسته زمان محصور بود و اين براي فرديد فرقي نمي‌كرد. به‌ عبارتي فرديد سياسي نبود و هر جا كم مي‌آورد مسائل را به حوالت‌هاي تدريجي ارجاع مي‌داد، يعني دغدغه‌ او چيزي نبود كه دكتر شريعتي به دنبال تحقق آن مي‌گشت، حوالت شريعتي، ارجاع به مردم و بيداري آنها در پذيرش اصول و اعتقادات‌شان براي انقلاب و رهايي‌بخشي بود، چيزي كه انديشه‌هاي فرديد متمايل به آن نبود، همچنان‌كه سيدحسين نصر چنين بود و مرتضي مطهري نيز در همين راستا به اسلام بر پايه يك معنويت بسيار اصيل و عميق تكيه مي‌كند. معارف اسلامي را يك سرمايه بسيار بسيار عظيم و ذي‌قيمتي مي‌دانست كه اصل ماده و مايه‌ها از همين فرهنگ بايد سرچشمه بگيرد. از اين‌رو، مساله بازگشت به صدر اسلام نه امكان داشت و نه عملي بود و ارتباطش با سيدحسين نصر حاكي از همين مساله بود.

فيلسوف شفاهي
فرديد متاسفانه ترس عجيبي از نوشتن داشت. بر اين اساس، به جز بخش‌هايي از يك ترجمه و چند مقاله نصفه و نيمه و البته حاشيه‌نويسي‌هايي بر كتاب‌ها در حوزه تبارشناسي كلمات، مكتوب ديگري از خود باقي نگذاشت: «نوشتن براي فرديد كار بسيار دشواري و در اواخر كارِ ناممكني بود. آن يكي، دو مقاله هم به زباني بسيار سنگين و نامفهوم نوشته شده است، اما سخنراني را بسيار دوست داشت و از دهه چهل شمسي، زماني ‎كه حس كرد كلام او بُرد و نفوذي يافته، در دانشكده ادبيات و علوم انساني و جاهاي ديگر سخنراني مي‌كرد. در كلاس‌هاي درس نيز كه بعضي مانند داريوش آشوري در برخي از آنها حضور يافته بودند، گفته شده چيزي بيش از مطالب همان سخنراني‌ها نمي‎گفت.» همين مساله باعث شد تا فرديد با عنوان و لقب فيلسوف شفاهي مشهور شود، يا او را با القابي چون فيلسوف سايه‌ها ياد كنند. بيژن عبدالكريمي، فيلسوف شفاهي بودن فرديد را در دلايل ديگري جست‌وجو مي‌كند، دلايلي كه توجه به آنها مي‌تواند براي ما بصيرت‌هايي فلسفي به همراه داشته باشد. خود وي در اين باره مي‌گويد: «بنا به گفته يكي از اين انتلكتوئل‌نماها، بنده، يعني فرديد، فيلسوف شفاهي هستم. البته ايشان اين حرف را براي اثبات يك امر موهوم ادا كرده بودند. لابد مي‌پرسيد اين امر موهوم چيست: مقالات بي‌سروته و بي‌معني و بي‌آزرمانه‌اي كه مي‌نوشتند.»
 علاوه بر تعلق خاطر فرديد به معرفت قلبي و حضوري براساس تبعيت وي از سنت تفكر معنوي و عرفاني، دليل ديگر بي‌رغبتي وي به نوشتن را بايد در نفرتش از خلق آثار سطحي و مبتذل جست‌وجو كرد: «همواره بنده از موقع[  طرح مساله ]غرب‌زدگي و در راه بودم، يك عهدي -نمي‎توانم [به جرات ]بگويم، ولي- يك عزمي و تصميمي بود كه فعلا فيلسوف شفاهي بشوم، در خلوت مطالعه و يادداشت و در جلوس درس و بحث.
 به همين دليل، برخي فيلسوف شفاهي بودن فرديد را امر قابل تأملي دانسته‌اند كه نمي‎توان آن را ساده‌انگارانه، حاصل ناتواني علمي يا آشفتگي روحي وي تلقي كرد.
 عبدالكريمي بر آن است كه فرديد توانست بصيرت‌هاي بنيادين هايدگر و هانري كربن را كه تا روزگار كنوني نيز از سطح فرهنگ و تفكر رايج ما بسيار فاصله دارند، دريافته و آن را براي ما ايرانيان بومي و قابل فهم سازد. آشوري دليل جادبه فرديد را جوّ زمانه‌اي مي‌داند كه مشتاق بازگشت به خويش و اصالت شرقي و اسلامي خود بود و با غرب‌زدگي آل‌احمد و نوشته‌هاي پرشور و شتاب علي شريعتي زير نفوذ روشنفكري فضاي جهان سوم‌گرايي فرانسوي در نيمه نخست دهه چهل[ شمسي ]زبان باز كرده بود و رفته رفته زمينه‌اي فراهم آمد كه اين گفتمان از زبان سياسي، اجتماعي پا فراتر گذارد، و با فرديد و زبان فلسفي عرفاني او به ميدان آيد.

هم سخن هايدگر
 در سال‌هاي بعد دو شاگرد هانري كربن، يكي سيد حسين نصر با اسلاميت دو آتشه‌اش و ديگري داريوش شايگان با گرايش‌هاي عرفاني در كتاب آسيا در برابر غرب، به اين اركستر معنويت شرقي پيوستند، و دست آخر با بالا گرفتن كار و گر‌م‌تر شدن هر چه بيشتر بازار، احسان نراقي جامعه‌شناس نيز با يكي، دو مجموعه مقاله «در آنچه خود داشت» به ميان معركه آمد. فرديد در مقام فيلسوف، كه اعتقاد زيادي به مارتين هايدگر داشت، در آغاز خود را شارح هايدگر مي‌دانست، ولي آخر سرها خود را هم‌سخن او مي‌شمرد، اما مي‌توان گفت كه فرديد از هايدگر دوران دوم، يعني دوران گشت به تغيير رويكرد او از بررسي وجودشناختي «اگزيستانسيال» به سمت هستي‌شناسي «اونتولوژيكال» تاثير پذيرفته بود و از گزارشي كه هايدگر از تاريخ‎انديشه فلسفي غرب به نام تاريخ متافيزيك و غروب حقيقت هستي در آثاري مانند درآمدي به مابعدالطبيعه داده، چيزهايي آموخته و سخت زير نفوذ او بود. براساس اين فهم فلسفي از تاريخ غرب و حوالت تاريخي هايدگر بود كه فرديد مي‌خواست وضع تاريخي كنوني ما را نيز ذيل مفهوم غرب‌زدگي شرح كند. 
به عقيده فرديد، تفكر هايدگر تفكر آماده‌گر دوره ديگر و نسبت ديگر با عالم و آدم و مبدا است و در نتيجه وقت آن وقت ديگري است. او مي‌گفت، حكمت او با ترس آگاهي و خوف آگاهي و دل آگاهي و مرگ آگاهي آميخته است. دل آگاهي با نسبت اصيل زمان و دوره نه امروز و فردا كه پس فردا و كتب آسماني به همين پس فردا تعلق دارد. افتخار و ادعاي فرديد اين بود كه برابر زمان موجود بايستد و به آن نه بگويد. زمان موجود زمان فلسفه نيست، بلكه زمان فلسفه‌زدگي است. او در پي گذشت از تمام اينها بود. وي وجودي را جواب مي‌دهد كه وراي فلسفه، هنر و متافيزيك است. فرديد مي‌خواهد پيرو هايدگر با تفكر آماده‌گر باشد، يعني اين تاريخ نسخ شود و تاريخ ديگري آيد. تمام مطلق ديگري. بر همين اساس است كه او مي‎خواست تمام تاريخ جهاني را از ديدگاهي فلسفي طرح و معنا كند.
شاگردان و مستمعان فرديد به گروه شاگردان پيش از انقلاب و گروه شاگردان پس از انقلاب تقسيم مي‌شوند، هر چند تفكر فرديد نيز در اين دو دوره با هم تفاوت‌هايي دارد: داريوش آشوري، نصرالله پورجوادي، محمدرضا جوزي، رضا داوري اردكاني، غلامرضا اعواني، ابوالحسن جليلي، پرويز ضيا شهابي، آرامش دوستدار، رضا براهني و غلامعلي حداد عادل ازجمله شاگردان و مستمعان فرديد در پيش از پيروزي انقلاب اسلامي ايران بودند. همچنين سيد موسي ديباج، اسماعيل بني‌اردلان، جواد فريدزاده، سيدعباس معارف، محمدرضا ريخته‌گران، محمد رجبي دواني، مهتاب مستعان، جهانبخش ناصر، محمد مددپور، يوسفعلي ميرشكاك، منوچهر اسدي، سيدمرتضي آويني، بهروز فرنو، مهدي صادقي گيوي، هرمز بوشهري‌پور، حسن رحماني، حجت اسديان و سهيل محمودي، برخي از شاگردان و مستمعان فرديد، پس از پيروزي انقلاب اسلامي هستند. البته گروه شاگردان و مستمعان فرديد را مي‌توان به دو بخش عمده ديگر نيز تقسيم‌بندي كرد: 1) گروهي كه از فرديد به نيكي ياد كرده‌اند، 2) و گروهي كه از اين دانشمند با زشتي ياد كرده و تمام وجوه منفي و برخي موارد زندگي شخصي او را براي همه عيان كرده‌اند.
استاد علوم سياسي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون