جنگ 12 روزه و ضرورت بازسازي اعتماد داخلي
مانيا شيرينبخش
در ميانه التهاب بيسابقه منطقه به عنوان يكي از پرتنشترين رخدادهاي چند دهه اخير، بار ديگر توجه افكار عمومي و نخبگان را به پرسشي اساسي جلب كرد: ايران چگونه ميتواند از اقتدار منطقهاي خود دفاع كند و همزمان بنيانهاي داخلي را نيز مستحكمتر سازد؟
واكنش نظامي ايران به تجاوز آشكار اسراييل به كنسولگرياش در دمشق، اقدامي در چارچوب حقوق بينالملل و دفاع مشروع تلقي شد و از منظر امنيت ملي، پيامي قاطع به طرف مقابل مخابره كرد: ايران، برخلاف محاسبات رژيم صهيونيستي، آمادگي و اراده پاسخگويي دارد. توان هماهنگسازي عملياتي در اين سطح و عبور از سامانههاي پدافندي پيشرفته اسراييل، دستكم در افكار عمومي منطقه، جايگاه بازدارندگي ايران را تا حدودي تثبيت كرد. جنگ هميشه صرفا در ميدان رخ نميدهد؛ گاه در ذهنها، در سفره مردم و در آيندهنگري نسلها نيز جريان دارد. اگرچه ابعاد نظامي اين درگيري برجسته است، بايد وجوه ديگر آن را نيز جدي گرفت:
1- اقتصاد شكننده در برابر فشارهاي خارجي
حمله نظامي هرقدر دقيق و سنجيده باشد، بدون پشتوانه اقتصادي قوي، ممكن است اثر معكوس بگذارد. افزايش قيمت ارز، التهاب بازار و فشار بر اقشار آسيبپذير و نوسانات و سقوط ارزش سهام در بورس نشانههايي از تاثير مستقيم يك جنگ حتي محدود بر وضعيت معيشتي مردم است؛ مردمي كه سالهاست زير فشار تحريم، ناكارآمدي مديريتي و فساد، تابآوري خود را از دست دادهاند.
2- سرمايه اجتماعي و افكار عمومي
در روزهاي پرتنش اخير، بسياري از مردم نگراني خود را نه از قدرت نظامي دشمن، بلكه از بيپاسخ ماندن خواستهها و مطالبات داخليشان ابراز كردهاند. نارضايتي از شفاف نبودن سياستها، انحصار رسانهاي و حذف صداهاي منتقد از فضاي عمومي، همه و همه نشانههايي است از فاصلهاي كه بين حاكميت و بخشي از جامعه ايجاد شده است. جامعهاي كه احساس كند تنها در بزنگاههاي بحران شنيده ميشود، نميتواند همدلانه در كنار دولت باقي بماند.
3- سياست خارجي و ديپلماسي منطقهاي
سیاست خارجی بايد در بستري از همراهي منطقهاي و هوشمندي ديپلماتيك پيگيري شود. در اين مرحله، اجماعسازي منطقهاي اهميت دوچنداني پيدا ميكند. كشورهاي همسايه، بهويژه جهان عرب، بايد نه تنها از نظر سياسي كه از منظر افكار عمومي، درك درستي از مواضع ايران داشته باشند. ايران اگر نتواند روايتي پذيرفتني از اقدامات خود ارايه دهد، ممكن است در بلندمدت منزويتر شود. نظام جمهوري اسلامي ايران در يكي از حساسترين مقاطع تاريخي خود قرار گرفته است. هم تهديد خارجي پررنگتر شده و هم زمينه نارضايتي داخلي گستردهتر. در چنين شرايطي، خودانتقادي بايد به بخش جداييناپذير سياستگذاري تبديل شود و اين نه از موضع دشمني كه از سر دلسوزي امكانپذير است.
نظام تصميمسازي كشور بايد به اندازه كافي متكي به خردجمعي و تخصصمحوري باشد. ظرفيت گفتوگوي آزاد در كشور به وجود بيايد تا نخبگان علمي، اقتصادي و حتي سياسي، فارغ از گرايشها، بتوانند در برابر بحرانها راهحل ارايه دهند. سياستگذاران كشور بايد خود را ملزم به پاسخگويي در برابر مردم بدانند. بازسازي سرمايه اجتماعي، گام نخست در ايجاد فضاي گفتوگوي واقعي و امن براي شهروندان است. شنيدن صداي جامعه مدني، دانشگاهيان، كارگران و زنان، نه تهديد كه فرصتي براي تقويت اقتدار دروني است. مشروعيت سياسي، وقتي با مشاركت واقعي همراه شود، پايدارتر از هر موشكي عمل ميكند.
از طرفي تدوين دكترين شفاف سياست خارجي و امنيتي بهتر است با اولويت فوري انجام پذيرد. مردم حق دارند بدانند سياستهاي منطقهاي ايران، اهداف و مرزهايش چيست. سكوت يا كليگويي درباره اين مسائل، تنها بر بياعتمادي ميافزايد. تبيين شفاف اهداف راهبردي در سياست خارجي، به انسجام داخلي كمك ميكند.
يكي از كليديترين ابزارهاي مبارزه با فشارهاي داخلي و تهديدات خارجي، اصلاح ساختارهاي ناكارآمد اقتصادي كشور است كه بدون اصلاح ساختار بودجه، مقابله با فساد و كاهش وابستگي به درآمدهاي ناپايدارممکن نیست. شفافسازي فرآيندهاي تخصيص منابع، قطع رانتهاي پرهزينه و آزادسازي ظرفيت بخش خصوصي از اولويتهاست. همچنين ازجمله مهمترين راهكارهاي نجات از وضعيت كنوني، ديپلماسي فعال منطقهاي و جهاني است. ايران نبايد تنها از موضع نظامي با جهان سخن بگويد. بازسازي روابط با كشورهاي همسايه، استفاده از ظرفيتهاي جهاني در چارچوب منافع ملي و ايجاد ائتلافهاي چندجانبه، ميتواند توازن را به سود ايران تغيير دهد.
عضو هياترييسه جبهه اصلاحات گيلان