درباره «كارناوال» با اجرا و كارگرداني رامبد جوان
منم بگم؟!
پرهام جلالي|برنامه را ديدم و راستش را بگويم تا پيش از رسيدن به قسمت دفاعيهاش برايم خوشايند بود و داشتم لذت ميبردم، اما هنگامي كه ديدم اغلب مخاطباني بدون داشتن تخصص يا حداقل مطالعات هنري شروع ميكنند به تحليل و نقد علمي آثار (حتي بعضا مشق هم ميكنند كه بگذاريد هنر ديده شود) و فراتر از (خوشم ميآيد/نميآيد) كه عرف نظر تماشاگري است، ميروند، حالم گرفته شد و به اين فكر كردم كشور همواره دچار مساله انحطاط فكر در هنر و افت مباني نظري آن هست و ساختن چنين برنامهاي گذاشتن يك آجر روي ديوار اين بحران است.
اين نكته را توجه داشته باشيم كه تحليل و نقد موسيقي، سينما و هر هنري نيازمند داشتن حداقل دانشي در آن است و براي عميق شدن در آن دقيقا به همان مقدار تخصص نياز است كه يك فرد براي ساختن ساختمان يا معالجه بيمارانش نياز دارد. علاوه بر آن هنر خلق نميشود (نبايد بشود) كه مردم بگويند خوب بود، بد بود، بد نبود؛ اگر هنر را آنقدر پايين بدانيم چه بهتر كه اصلا هنر كار نكنيم و چه بد كه در اين برنامه هنر به اين درجه تنزل مييابد، شايد هدف تيم توليد اين نبوده، اما بعضا اين احساس را به مخاطب القا ميكند كه هنري كه خلق شده فقط براي گرفتن راي مردم بوده و نه خود هنر، بگذريم. اساس اين برنامه، اجراهايي است توسط هنرمنداني سرشناس به همراه جلسات نقد و بررسي اجراي هنرمندان كه نقدها بر صعود يا سقوط هنرمند تاثيرگذارند و در نگاه اول به نظر ميرسد كه «چه عالي»، اما اين «چه عالي» تا پيش از ديدن جلسه دفاعيهشان است، وقتي جلسه دفاعيه را ميبينيد ناخودآگاه ياد جمعهاي فاميليتان ميافتيد كه همه مدام دارند درباره موضوعاتي كه در آن تخصص ندارند و حتي نميدانند، چيست با لحني حماسي نظر ميدهند و همه با لحني آكادميك شروع به تحليل ميكنند و خب بالطبع به علت نداشتن دانش براي بحث اغلب سخنان پوچ و بيمعنياند، انگار جوان تصميم گرفته مجالس فاميلياش را تلويزيوني كند، باز هم بگذريم.
همه اينها باعث ميشود شأن يك اجراي هنري تا حد غيبت درباره پسر اكرم خانوم پايين بيايد، زيرا بحثي كه تخصصي است را عامي و محاورهاي ميكند و عزيزان حاضر در جايگاه تماشاچي با لباس قاضي را وادار ميكند به خودشان اجازه بدهند بدون داشتن دانش يا تخصصي وارد نقد، بررسي و تحليلي آكادميك شوند و چيزهايي بگويند كه يا اصلا معنا نميدهد يا خودشان معني آن را نميدانند.
اغلب حضار افرادي غيرحرفهاي و غيرمتخصص در امور هنري هستند و اين يعني علنا امر قضاوت بر دوش افرادي است كه فارغ از توان علمي (كه ندارند)، استقلال حقيقي نظر دادن را هم ندارند و منظور از استقلال، استقلال در تفكر و توانايي تحليل و استنباط شخصي با انديشه و فكري مشخص، فردي و معنادار است و نه بيان طوطيوار كلماتي كه جايي شنيدهايد و حتي معناي آن را نميدانيد، به عنوان مثال همين لفظ موسيقي فاخر كه چندين بار به كار گرفته شد، باور بفرماييد براي اكثريت كاربرانش و حتي شنوندگانش از جنبه مفهومي بيمعنا بوده، به اين علت كه آن جمع هيچ تعريف مشخصي از موسيقي فاخر ندارند و هر كس به كار برد منظورش موسيقي مورد علاقه خودش بوده و حتي نميدانند فاخر يعني چه، حتي سواد موسيقيايي آنچناني ندارند كه بخواهد موسيقي را فاخر و نافاخر كنند، فقط لفظش را جايي شنيدهاند و هر چيز كه به صورت اركسترال با تعدادي عامل كت شلواري اجرا شود برايشان فاخر است و چه بيچاره هنر و هنرمند و مخاطب آنلايني كه مجبور به تحمل اين قضاوت است.
حال ممكن است بگوييد اينكه چيزي نيست به هر حال عدهاي نشستند، برنامهاي را ديدند و بعد از آن نظرشان را درباره آن ميگويند، به هر حال درست است كه تخصص ندارند، اما خب سليقه كه دارند، مشكلش كجاست؟ بله اما پيش از جواب من شما را به گفتهاي از آدورنو ارجاع ميدهم: «توده مصرفكننده (amateur) در برابر محصولات كلان صنعتي (موسيقي) كاملا منفعل و تسليم است و براي درك و ارزشگذاري آن نيازمند راهنمايي و تفسير نخبگان فرهنگي است.»
بله آنها سليقه دارند منم با دكمه ثبت نظر جلوي آنها مشكلي ندارم، مشكل جايي است كه در اين برنامه دوستان تبديل ميشوند به قاضيهايي كه قرار است آثار را ارزشگذاري كنند، اما بهرغم داشتن سليقه متاسفانه ابزار ارزشگذاري را در دست ندارند و براي ارزشگذاري نياز به دانش خاص دارند كه اغلب ندارند و فردي تحت عنوان منتقد هم اين وسط نيست تا داوران ما را راهنمايي كند، مخربش بودنش هم اينجاست كه به هر حال اين برنامه توسط يكي از سرشناسترين مجريهاي كشور ضبط شده و همينطور با حضور چهرههايي مشهور و پرطرفدار، در نتيجه برنامهاي است پرمخاطب و بالطبع در اين مخاطبان زياد، همه از قشر فرهنگي و متخصص نيستند، حال شما فرض كنيد خدايي نكرده يكي از اينها اين رفتار را تقليد كند و در زندگي روزمرهاش انجام دهد و شروع كند به نظر دادن در مورد تمام مسائل هنري بيربط به او، ميدانيد چه به بار خواهد آمد؟ يا فرض كنيد او پس از اينكه اين را فهميد كه اگر هر فردي ميتواند درباره هنر و امر زيبا نظر دهد چرا من نظر ندهم و شروع كند به ابراز نظر در تمام مواردي كه دانشش را ندارد، ميدانيد چه به بار خواهد آمد؟! من به شما ميگويم چه به بار خواهد آمد، هنر در كنار جامعهشناسي و علوم سياسي كه از قديم الايام مزه غيبت بودهاند، ميشود مزه جديد براي غيبت و به اصطلاحي سبزي تازه براي پاك كردن و حالا ديگر خر بيار و باقالي بار كن و حالا جوان مجبور ميشود برنامهاي ديگر بسازد كه در آن ديگر نگويد گفتوگو خوب است، گفتوگو كنيد، خود را اصلاح كند و به جايش براي مردم گلستان سعديخواني راه بيندازد و بخواند كه
«به دهقانِ نادان چه خوش گفت زن:
به دانش سخن گوي يا دم مزن»!
ممكن است فكر كنيد من مخالف نظر دادن يا گفتوگو هستم، خير به هيچوجه، اما در اين برنامه، مساله فراتر از نظر دادن است، مساله قضاوت است، قضاوتي كه بيدانش است و اتفاقا به نظر من دغدغه جوان كه گفتوگو است در اين برنامه در نميآيد، زيرا گفتوگويي به صورت اصولي رخ نميدهد، بلكه بيشتر ميشود ميدان سخنوريهاي شوهر عمهاي و غر زدن و نه محفلي شيرين براي گفتماني اصولي، در نتيجه سوال من از آقاي جوان اين است، آيا بهتر نبود اين برنامه همين دغدغه، محتوا و فرم خود را حفظ ميكرد فقط منتقداني واقعي و باسواد نيز به اين جمع اصافه ميشدند تا بحث را كنترل ميكردند و بحث را از حالت خالهزنك بازي به سمت بحث آكادميك ميبردند؟! آيا اينگونه مردم علاوه بر ديدن اجراهاي جذاب، اندكي نقد را هم در كنارش نميآموختند؟! آيا بهتر نبود اگر ايشان دغدغه گفتوگو دارد، گفتوگو را بهطور اصولي به مردم آموزش دهد و نه آن را به صورت خالهزنكي ترويج كند؟!