نگاهي به فيلم «تصنيف جزيره واليس» ساخته جيمز گريفيث 2025
در ستايش گذشته استمراري
نوا ذاكري
شايد همه ما يك جزيره ذهني داشته باشيم؛ جايي دور و امن كه در آن خاطرات زندهاند و عشقهاي گذشته، هنوز نغمهاي هستند در گوشهايمان. «تصنيف جزيره واليس» ما را به همان جزيره ميبرد تا با گذشته روبهرو شويم و بعد آرامآرام رهايش كنيم. «تصنيف جزيره واليس» از آن دسته فيلمهايي است كه ميتواند هر مخاطب و هر سليقهاي را با خود همراه كند؛ بس كه شيرين و صميمي است. اين اثر درخشان كه با كمترين هزينه ساخته شده، فيلمنامهاي دارد كه از هر جهت حساب شده و دقيق نوشته شده؛ بيهيچ ادا و اصولي، درست سر جاي خودش. نويسندگان آن، «تام بسدن» و «تيم كي» كه بازيگران اصلي فيلم نيز هستند، توانستهاند شخصيتهايي خلق كنند كه زيرپوستي و بيصدا، اما عميق، پيش چشم تماشاگر جان ميگيرند.
اگر ژانر فيلم را صرفا كمدي بدانيم، در حقش بيانصافي كردهايم؛ «تصنيف جزيره واليس» بيش از آنكه كمدي باشد، يك درام-كمدي است كه از دل زندگي واقعي ميآيد: تجربه عشق، جدايي، بازگشت و در نهايت، رها كردن و به آب سپردن آنچه در گذشته بوده است. تماشاي اين اثر يادآوري دوبارهاي است براي اينكه فيلم خوب الزاما از دل پروژههاي عظيم و پرخرج بيرون نميآيد؛ آنچه يك اثر را ماندگار و ديدني ميكند، پيش از هر چيز، نگاه مولف است؛ اينكه جهان را چطور ميبيند و چگونه آن نگاه را به زبان سينما ترجمه ميكند. «تصنيف جزيره واليس» محصول سال ۲۰۲۵ است، به كارگرداني جيمز گريفيث و تهيهكنندگي روپرت ماجندي. نخستين نمايش آن در جشنواره ساندنس (۲۵ ژانويه) بود و سپس در تاريخ ۲۸ مارس توسط فوكوس فيچرز در امريكا اكران عمومي شد. اين فيلم، درواقع بازآفريني نسخهاي كوتاهتر است كه سالها پيش ساخته شده بود و جوايزي همچون بهترين فيلم كوتاه جشنواره ادينبورگ و نامزدي بفتا در سال ۲۰۰۸ را به دست آورده بود. روايت حول محور مردي ميگردد كه چندين بار در لاتاري برنده شده و به جاي رفتن به سفرهاي پرخرج يا خريدهاي عجيب، تصميم ميگيرد ويلايي در جزيرهاي دورافتاده بخرد و باقي عمرش را در آرامش و تنهايي بگذراند. «چارلز» كه با بازي تيم كي درخشيده، براي سالگرد ازدواجش، گروه موسيقي محبوب خودش و همسر درگذشتهاش را به جزيره دعوت ميكند تا يك اجراي اختصاصي فقط براي خودش داشته باشد؛ تصميمي كه در ابتدا «هرب» را شگفتزده و حتي عصباني ميكند، اما همين دعوت است كه زندگي احساسي او را بعد از سالها متحول ميكند. اين دعوت، اتفاقي ساده نيست؛ چراكه موزيسينها، «نل» و «هرب» (با بازي مارك بسدن و كري موليگان)، گذشته عاطفي پيچيدهاي با هم دارند و حالا، بيخبر از حضور يكديگر، دوباره روبهرو ميشوند. فيلم به شكلي آرام و بدون اغراق، تنشها، خاطرات و احساسات فراموش شدهاي كه ميان آنها جريان دارد را بيرون ميكشد. بازيهاي بينظير و روند فيلمنامه به گونهاي است كه مخاطب در دل اين احساسات قرار ميگيرد و همراه جريان فيلم، با شخصيتها رشد ميكند.
يكي از ديالوگهاي كليدي فيلم، جايي است كه «نل» به «هرب» ميگويد: «تو عاشق من نيستي، تو عاشق گذشتهاي.» همين جمله، درخشانترين خلاصه مضمون فيلم است: مواجهه با خاطره، با تصوير ذهنياي كه از عشق ساختهايم، نه خودِ عشق. برخلاف انتظار تماشاگر، اين مواجهه به وصال يا آشتي نميانجامد. «نل» جزيره را ترك ميكند و «هرب» تنها ميماند تا گذشتهاش را بالاخره بپذيرد، درك كند و در نهايت رها كند. سكانس پاياني-كه در آن «هرب» چيزي را به دريا ميسپارد-يكي از لحظات نمادين و زيباي فيلم است: لحظه رهايي، نه با هيجان يا اوج دراماتيك، بلكه با پذيرش و سكوت. عشقي كه ميان «هرب» و «نل» روزي در جريان بوده، حالا سالهاست كه به پايان رسيده؛ اما «هرب»، برخلاف «نل»، از پذيرش آن سرباز زده و پس از مواجهه دوباره خيال ميكند كه همچنان عاشق است. اما «نل»، با ترك جزيره، به او يادآوري ميكند كه گذشته را همانطور كه هست دوست بدارد، بپذيرد و بدون تاثير گرفتن از آن، چشم به آينده بدوزد. از سوي ديگر، عشق «چارلز» به همسر درگذشتهاش را شاهديم كه گواهي است بر اين مدعا كه فيلمساز، عشق را در محترمترين وجهه خود به تصوير ميكشد. خردهروايتهاي موجود در اثر، اين تصوير را پررنگتر ميكنند؛ «چارلز» براي زنده كردن خاطراتش با همسرش، هزينه سنگيني براي گرد هم آوردن گروه موسيقي مورد علاقه او ميكند و در شب اجراست كه درمييابد باز هم ميتواند عاشق شود. پس از سالها، با زني اهل جزيره گرم ميگيرد و اين صحنه كه يكي از سكانسهاي پاياني اثر است، شروع يك زندگي تازه و بيرون آمدن از پيله تنهايي «چارلز» را به تصوير ميكشد.
«تصنيف جزيره واليس»، تنها درباره عشق صحبت نميكند؛ بلكه شكل كماليافتهاي از دوستي را نيز به تصوير ميكشد كه ميان «چارلز»، «نل» و «هرب» شكل ميگيرد. «چارلز» با روبهرو كردن «نل» و «هرب» پس از سالها، بار سنگيني را از شانههاي «هرب» برميدارد و «هرب» نيز در مقابل، او را از تنهايي خودساختهاش رها ميكند و در نهايت، با برداشتن چند سيب و رها كردن پول، به «چارلز» يادآوري ميكند كه دوستي، چيزي فراتر از همه ثروتهاي جهان است. «تصنيف جزيره واليس» فيلمي است آرام، انساني و صادق. نه در پي غافلگيري است، نه خودش را مهمتر از آنچه هست، نشان ميدهد. اما با همين صداقت، با همين روايت ساده و شخصيتهايي كه واقعياند، تماشاگر را با خود ميبرد تا جايي در گذشته و بعد رهايش ميكند در لحظهاي كه شايد شبيه اكنونِ خود او است. فيلمي كه فرياد نميزند، نجوا ميكند، نجوايي دلنشين، همچون لالايي كه تا مدتها در گوش ميماند.