عباس عبدي، فياض زاهد، محمد مهاجري در یادداشتی مشترک تحلیل کردند
الزامات انسجام و وحدت ملي
انسجام و وحدت ملي، فقط يك مقوله ذهني و انتزاعي نيست. برعكس يك پديده عيني و مبتني بر مصاديق ملموس و محسوس است و نميتواند در خلأ به وقوع بپيوندد. مثلا در جنگ12روزه اخير، نوعدوستي شهروندان، كمك به يكديگر، غليان حس مهرباني و ازخودگذشتگي از مصاديق عيني انسجام ملي بود و همه حتي مسوولان آن را كاملا دريافتند. براي بروز اين رفتارها مردم منتظر هيچ مقام و سازماني نماندند و حتي غيبت برخي دستگاهها مانند سازمان پدافند غيرعامل را پوشش دادند. اين رفتار ملي علاوه بر اينكه شگفتيساز شد، با تحسين و سپاس بالاترين مقامات كشور مواجه شد. در بعضي تحليلها چنين آمد كه دشمن صهيونيستي به دنبال براندازي نظام از طريق به خيابان آوردن تودههاي ناراضي بود، اما مردم با اين توطئه راه نيامدند و عملا دشمن را در رسيدن به هدفش ناكام گذاشتند. شايد معناي ضمني اين سخن چنين است كه اگر مردم و انسجام آنها نبود الان چيزي به نام جمهورياسلامي وجود نداشت. نكته مهم ديگري كه كاملا خود را نشان داد اينكه در اين وحدت، مردم بدون اينكه از قيف نظارت استصوابي بگذرند يا از فيلتر «خودي بودن» عبور كنند يا مشمول خالصسازي شوند، وارد گود دفاع از ايران شدند و همه اين پابندهاي تفرقهانداز را گسستند. اميد كه چنين روحيهاي باز هم ادامه يابد ولي به تعبير عوامانه نميشود با «ايشالا ماشالا» بحرانها را مديريت كرد. مردم بابت پايمرديشان از هيچ كس توقع مزد و پاداش ندارند. آنها ايرانياند و پاي وطن خويش ايستادهاند، اما در سوي مقابل، يعني حاكميت نميتوان بيتوجهي و بيخيالي نشان داد و انسجام را وظيفه مردم دانست و حتي به رفتار آنها لگد زد. صداوسيما با پول همين مردمي اداره ميشود كه در شبكههاي مختلف به خاطر وحدت و انسجام قربانصدقهشان ميروند، اما آدمي را روي آنتن زنده ميآورند كه جامعه شريف ايراني را «آغل» بنامد يا مجريان و كارشناساني را دعوت ميكنند كه بعضيشان خود را در حد اسكل ميدانند و تحليلهايي ارايه ميشود كه گاه بسيار سخيف و موهن است و حتي در حد «ناف ترامپ» تنزل مييابد. واقعا تورهاي بازديد از ساختمان شيشهاي چه دردي را دوا ميكند؟ حتي اگر ميخواستند كاري نمادين هم كنند بايد به يكي، دو بازديد بسنده ميكردند و نيازي به حماسهتراشي نيست. صدها خانه مردم در جاي جاي كشور خراب شده و در هر يك از آنها مردان و زنان و كودكان به خون غلتيدهاند تا صداوسيما با بزرگنمايي ساختمان شيشهاي نان اين حادثه را بخورد؟ ضمن اينكه اگر در اين موضوع فخري وجود داشته باشد متعلق به مجري صداوسيماست. استفاده صداوسيما از حمله به ساختمان شيشهاي تا آنجا بالا گرفته كه هر منتقدي را همدست و همسو با اسراييل ميداند و همين هجوم وحشيانه را به عنوان يكي از مطهرات! تلقي ميكند كه بهزعم آنها توانسته همه عيبهاي آن را بشويد و ببرد!
از سوي ديگر برخي عناصر يا نهادهايي كه در درون ساختار از قدرت نفوذ و لابي افزونتري برخوردارند يا به نگرش فرقهاي خاص پايبندي بيشتري دارند؛ نه تنها درصدد جبران خطاها و اصلاح روشهاي منسوخ نرفتهاند، بلكه اين حضور حماسي و ملي را به نام گروه و فرقه خود سند ميزنند. رابطه هر نظام سياسي با ملت خود فراتر از عمل بسان يك حزب يا گروه و فرقه است. حاكميت در جغرافيايي مشخص، با تكيه بر يك ميراث مشترك و جامع -كه قانون اساسي است- همه شهروندان يك سرزمين را نمايندگي ميكند. اين رسالت نه دين و مذهب ميشناسد، نه جنسيت و اقليم. گستره حاكميت چون تابش خورشيد است. به هر دليلي هر گاه حكومتي بخواهد يا نادانسته در چرخه چنين رفتاري گرفتار آيد به ضد خود بدل خواهد شد. جمهوري اسلامي با همه فراز و نشيبهايش سعي داشته كه اين كليت نگرش را كمابيش از آغاز تاكنون حفظ كند. بالطبع عدهاي معتقد به نقيض اين نگره باشند، اما معدل عمومي و قابل توجيه رفتار حاكميت، حداقل تا ۱۴۰۰ التزام به اين اصل بوده است. طرفه آنكه اين تمايل را اغلب در زمانهايي كه در خطر افتاده يا به كنش مردمانش نياز داشته، تجلي بيشتري داده است. البته بهرغم وجود استثنا در برخي رفتارهاي متناقض در دوره احمدينژاد و دوره سه ساله رييسي ميتوان اين مقال را بسط داد و بر آن پاي فشرد، پس چرا در حساسترين مقطع حيات حكومت، برخي دستگاهها و نهادها، رفتاري كه مقوم وحدت و انسجام باشد را از خود نشان نميدهند؟
مثلا در داستان زندانيان سياسي چرا به توصيه خيرخواهان توجه نميشود؟ يا نهادهاي معنوي مانند ستادهاي نماز جمعه چرا چتر خود را گسترش نميدهند؟ مگر يكي از اهداف اين نهادها گسترش معنويت و تعالي اخلاقي جامعه و ايجاد حس اعتماد اجتماعي و امر به خير و نهي از منكر نيست؟ چه منكري بزرگتر از بياعتمادي مردم؟ مثلا چه لزومي دارد در فرداي بحران بزرگ، فردي كه به دلايل فراوان اعتماد جامعه نسبت به سلامت و صداقت وي خدشهدار شده را به امامت جمعه بفرستند؟ اگر هنوز پازل دشمن به پايان نرسيده و در كمين نشسته است، چه رفتاري موثرتر از اين ميتوان انجام و اين پيام را به جامعه داد كه هيچ چيزي قرار نيست تغيير كند! و به مخاطب القا شود كه اين در همچنان بر همان پاشنه خواهد چرخيد! اين موضوع چرا اهميت دارد؟ چون روشن است كه نه تنها اين بحران هنوز به پايان نرسيده، بلكه آغاز شده است. اگر بر اين باور باشيم كه نقطه ثقل و قدرت اجتماعي و نرم ايران، مردم هستند، پس بايد پذيرفت هر حركتي كه اين قدرت را نامتوازن ميكند بازي در زمين دشمنان عزت ايران است!
توجه كنيم آنچه بايد اولويت همه باشد، ايران است نه انرژي هستهاي، نه ايدئولوژيهاي متصور شده، نه خيالات و اوهام، نه دست بالا گرفتنهاي بياعتبار، نه دستكم گرفتنهاي كمخردانه، صورت حساب همه اين خطاها به پاي ايران نوشته ميشود. از سوي ديگر بايد به اين نكته توجه داشت كه وحدت ملي هر چه نباشد حتما مصداقي از كنش متقابل است. به عبارت ديگر وحدت يكسويه نيست. كنش يكسويه وحدت نيست، بلكه تبعيت غيرمشروط است. پس يك ضلع درون حكومتي وحدت، به عملكرد دولت و شخص آقاي پزشكيان برميگردد. ويژگي مهم آقاي پزشكيان صداقت او و نداشتن وابستگي به پست و مقام است. به همين دليل مواضع خود را بسيار روشن و آشكار بيان ميكند. در روزهاي اخير نيز به مسائل اصلي سياست خارجي، رسانه و فضاي مجازي، نسبت و رابطه حكومت و مردم و تاكيد به نفي حذف مردم و نخبگان از صحنه امور، اشارات روشني كرده است. همچنين صادقانه دنبال وفاق و حل مسائل از طريق كسب رضايت و همراهي طرفهاي مقابل است. ولي به نظر ميرسد كه در پيدا كردن نقطه بهينه دچار مشكل شدهاند. از يك سو ميداند كه بدون اجراي سياستهاي وعده داده شده، عملا خود و دولت را تضعيف ميكند، ضمن اينكه فرصت چنداني هم براي تحقق اين وعدهها ندارند و از سوي ديگر بخش تندروي طرف مقابل توانسته سلطه خود بر افكار مخالف وحدت را بر طرفداران غالب كند و در نتيجه وحدت ملي را عملا از حالت كنش دوسويه خارج و به تعبيري آن را بلاموضوع يا غيرممكن كرده است. آقاي پزشكيان ميتواند موانع و موضوعات موجود در راه شكلگيري وحدت ملي را با راهحلهاي كارشناسانه پيگيري و حل كند. موضوعاتي كه برشمرده شد؛ مسائلي چون صدا و سيما، فضاي مجازي، سياست خارجي، محدوديت شديد انتصابات و گزينش و زندانيان سياسي، اقامه نماز جمعه آقاي صديقي و... شايد سوال شود آمدن و نيامدن فلان فرد به نماز جمعه چه ربطي به شما يا وحدت ملي دارد؟ پاسخ روشن است. مردم به درستي ميان دولت آقاي پزشكيان با كليت ساختار سياسي تمايزي قائل نيستند. كليت حكومت ساختماني واحد است. چنين اقدامي به منزله نابود كردن اعتماد مردم به كليت اين ساختمان است. با اين كار گويي كه پي و شالوده (فونداسيون) اين بنا را تخريب ميكنند كه دولت در يكي از طبقات آن ساكن است. بنابراين دولت بايد درك خود از وحدت و انسجام ملي را گسترش دهد و اجازه ندهد كه بخشهاي غيرمسوول درون يا بيرون دولت با اقدامات خود در تحقق اين هدف اختلال ايجاد كنند. در اين صورت است كه ميتوان اميد داشت سطحي معقول و مقبول از تابآوري اجتماعي قابل تحقق است.