• 1404 چهارشنبه 25 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6093 -
  • 1404 چهارشنبه 25 تير

فلسفه اسلامي و زندگي روزمره ايراني-26

بازي سياست

اميرعلي مالكي

معمولا زماني كه برادرم براي بازي با كنسول در ايامِ كودكي‌سراغ من مي‌آمد، باتري‌هاي دسته دوم را در مي‌آوردم. او به‌خيال خود، با ذوق‌وشوق، غرقِ در فوتبالِ فرضي‌اي مي‌شد كه به اميد پيروزي موهمي در آن از حيثیت تيم خود دفاع مي‌كرد، نيروهايي كه بدون اطلاع از وجود راهبرشان، مشغول دفاع از دروازه بودند. هرچند، برادر من به عنوان يك «تماشاگر»، هرگز منفعل نبود و به بازي حال‌وهواي خاص خود را مي‌بخشيد، زيرا اگر به او اجازه نمي‌دادم تا در كنار من بنشيند و به‌مثابه يك «بيننده» روي صندلي حضور نيابد، دادوبيدادِ مادرم به هوا بر مي‌خاست و حسِ بازي را تماما خراب مي‌كرد. 
چندسالِ بعد، زماني كه مشغول مطالعه آثار هانس گئورگ گادامر بودم، باري دگر با ساختاري كه براي برادر خود در يك بازي «پنجاه‌-پنجاه» فانتزي  در نظر گرفته بودم، روبه‌رو شدم. گادامر در اثرِ «اهميت امر زيبا در زمانه ما» بازي را يكي از كاركردهاي ابتدايي حيات بشر مي‌دانست، مولفه‌اي كه با توجه به ديد بسياري از متفكران، در تمامِ متن زندگي روزمره ما حضور دارد و حتي در اعمال ديني ما نيز مشهود است. او از اصطلاح بازي براي رويارويي با امور مربوط به زيبايي‌شناسي استفاده مي‌كرد، رويدادهايي كه آدمي را «به درون خود» مي‌كشند و از او مي‌خواهند تا با شناختِ متناسب خود (از بُعد فرهنگ سرزمينش) به آنها پاسخي درخور ارايه دهد.
 براي مثال، وقتي‌كه ما به يك اثر موسيقيايي گوش فرا مي‌دهيم، از ديدِ گادامر مورد «خطاب» آن قرار گرفته‌ايم و اين آواز يا سونات از ما مي‌خواهد تا با ضرباهنگِ آن كه يك جادوي محسوركننده است، همراه شويم و بخشي از رهبري آن را برعهده بگيريم. اما چگونه؟ صرفِ گوش سپردن كافي نيست، بلكه زمزمه، فكر كردن و گاهی رقصيدن با آن اثر كه به ما اجازه مي‌دهد تا آن را با تمامِ وجود خود احساس كنيم، شرط لازم اين فعاليت است. براي گادامرِ آلماني، همراه‌شدن با يك اثر، درست زماني كه در خيابان‌هاي منتهي به ميدان انقلاب قدم مي‌زنيد و به آهنگ يكي از آن چهره‌هاي يخ‌زده در عكس كه منبع درآمد برخي دستفروشان هستند، گوش مي‌سپاريد، با آن فضاسازي مي‌كنيد و بعضا حتي زيرلب بخش‌هايي از آهنگ را به نسبت احوالاتتان بازخواني مي‌فرماييد، دقيقا وظيفه «بيان» بخشي از اثرِ را برعهده داريد؛ چراكه اگر شما، حتي وقتي به‌علت «مودي» كه در آن روز ويژه داريد، سراغ يك آهنگ «خاص» برويد كه جگرتان را حال بياورد، در راه محقق و پديدار كردن آن اثر در يك روز و ساعت به‌خصوص براي «بودن» و «حضور» داشتن، نقشي را ايفا كرده‌ايد كه چندان كم از مولف حقيقي آن ندارد.
 به بيان ديگر، شما با بازي با يك اثر، آن را در يك روند «فرانكشتاينيزه» دوباره براي يك برهه زماني خاص به زندگي وامي‌داريد، زيرا در فكر و انديشه شما، مجالي مناسب براي بازانديشي و توليدِ فكر متناسب با شرايط ايجاد مي‌كند. اين مساله آن چيزي بود كه گادامر با پيروي از روش متقدمِ هايدگر از مفهوم «تحقق»، «هرمنوتيك در جريانِ تحقق» ناميد، مفهومي كه به ما اين اجازه را مي‌دهد تا بخشي از عوامل «برگزار»كننده يك اثر باشيم، چراكه بدون گوشي براي سپاردن به يك موسيقي، چنين چيزي نمي‌تواند وجود داشته باشد.بااين‌اوصاف، «بيننده»اي چون برادر من، درست در روزگاري كه من به بازي با كنسول مشغول بودم - به‌نوعي در آن لحظه پديدآورنده داستان بازي به حساب مي‌آمدم -بخشي از بازي و در آن سهيم بوده است. به عبارت ديگر، با تكيه بر زبان گادامر، حتي وقتي گردنِ برادرم، هنگامي كه من نزديك به دروازه خيالي‌اش مي‌شدم، شروع به رگ‌به‌رگ شدن مي‌كرد و صورتش از اضطراب سرخ مي‌شد، او بخشي از بازي و همبازي من بود و اينجانب نيز برخلاف ميل باطني‌ام نمي‌توانستم در مقابل او ايستادگي كنم. او با نظاره‌ كردن بازي، به‌نوعي خود را در سرنوشت بازيكن‌هايي كه در آنجا مي‌ديد، شريك مي‌پنداشت و حتي از دورِ گود براي آنها آرزوي موفقيت مي‌كرد و گاهي رفتاري پدرانه داشت (حتي با داد زدن بر سرشان و برهم‌زدنِ آرامش من). بااين‌حال، بازي تنها به من، برادرم و هنر خلاصه نمي‌شود و همان‌طور كه در آغاز بيان شد، بخشي از بدوي‌ترين اعمال منتسب به بشر است.
 بنابراين، مي‌توان رد آن را در هرآن‌چيزي كه به انسان مرتبط مي‌شود، يافت: چون سياست. سياست ‌مانند مفهومِ بازي از «باهم‌بودن» و «شريك شدن» نشات مي‌گيرد و فعلي است كه به‌تنهايي نمي‌تواند پديدار شود، چون آن موقعيتي كه هايمن به كرئن در نمايشنامه «آنتيگنه» گفت: «اگر مي‌خواهي به‌تنهايي سياست‌بورزي، به بيابان برو.» هر جان در سياست به‌شكلي با آن وارد بازي مي‌شود و با ادامه آن در محيط ويژه خويش به‌شكل خاص خود به آن جان بخشيده و ادامه‌اش مي‌دهد. يك راننده تاكسي، يك معلم يا حتي يك دانش‌آموز كه نماينده خوانش خانواده خود از سياست است، به‌نوعي سياست را در هر روزي كه چشم باز مي‌كنند و در اجتماع به كاري مشغول مي‌گردند مورد «خطاب» قرار مي‌دهند و بخشي از بيان «اثري» به‌نامِ سياست هستند. 
شايد به همين دليل باشد كه فارابي در «فصول»، سياست را همچون اسم مشتركي مي‌بيند كه براي امور بسياري به‌رغم اختلاف در ذات و سرشت خود، استفاده مي‌شود، زيرا سياست با «مصلحت عمومي» سروكار دارد و وقتي صحبت از «همه» مردم مي‌شود، يعني هركدام از اين مردم كه به «ذات» عموم به‌شيوه‌اي مختص خود ربط پيدا مي‌كنند، به‌شكلي در زندگي روزانه خويش در سفرِ سياست حضور دارند و با آن براي قدم‌زني در مسير سرنوشت خود به گفت‌وگو مي‌پردازند تا در مسير حوصله‌شان سر نرود و وقت به بيهود نگذرد. اين مفهوم همان مساله‌اي است كه فارابي آن را «مشاركت» براي جدايي از «تغلب» يا «تك‌بُعدي»بودگي در سياست مي‌نامد، روشي براي همزيستي و انجام يك بازي «عادلانه»، برخلاف شيوه من در بازي با برادرم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون