• 1404 دوشنبه 16 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6085 -
  • 1404 دوشنبه 16 تير

سوگ و سوگواري در ايران باستان

بناليد و مژگان به هم بر نهاد

علي نيكويي

در باور رايجِ امروزِ ايرانيان كه استوار بر گردش اطلاعات ناقص در فضاي مجازي است، اين تفكر در ذهنِ بسياري از مردم رخ ‌داده كه سوگ [عزا] و سوگواري [عزاداري] آييني است كه پس از اسلام و به ‌واسطه گسترش اسلام در سرزمين ايران در ميان باشندگان ايراني پديد آمده و پيش از اسلام در جامعه ايرانشهري هيچ نشاني از عزا و عزاداري وجود نداشته؛ شاهد اين تفكر هم مراسم جامعه محترم زرتشتي ايران در مواجهه با درگذشت عزيزان خود است كه در آن نه لباس سياه و نه اشك و زاري شما مي‌توانيد ببينيد. در يادداشت پيش‌رو بر آنيم تا پاسخ اين سوال كه آيا آيينِ سوگواري در ايران پيش از اسلام در ميان ايرانيان بوده يا خير، پاسخ دهيم.

جستاري در واژگان
در ادبيات كهن ايران از دو ايزد سوگ نام‌ برده‌ شده كه يكي از ايشان Saoka اوستايي كه ايزدي سودرسان و مرتبط با سپهر است و ديگري ايزد soka كه در زبان سانسكريت به معني درخشان است. ايزد سوگ در ايران باستان ايزد خوشي و نماد شادماني بوده و اين ايزد با ايزد بزرگِ مهر همكاري داشته و تمام نيكويي‌هاي جهان ابتدا به ايزد سوگ و پس از آن به ماه و پس از آن به سپهر و دست آخر به جهان سپرده مي‌شد. چيزي كه از بررسي متون كهن حاصل مي‌شود در ادبيات ايران پيش از اسلام هيچ جا از واژه سوگ به معني عزاداري بهره گرفته نشده و اين ايزد همواره با شادي و شادماني همراه بوده است. اما به آيين و مراسمي كه براي آن‌كس كه مرده برپا مي‌شد، پُرسِه مي‌گفتند كه امروزه در بسياري از شهرهاي فارس‌نشين و در جامعه زرتشتي از آن در معني مجلس ختم و ترحيم استفاده مي‌شود؛ ريشه كلمه پُرسِه از كلمه‌ پرِست كه از مصدر پرس به معني پرسيدن و سوال‌ كردن است، مي‌آيد در حقيقت در آيين پرسه شركت‌كنندگان به عزاپرسي خانواده مصيبت‌ديده مي‌روند؛ اما در متون باستاني ايران واژه‌اي وجود دارد به‌نام «دريويكه» كه در بند ۹ از فرگرد نخست ونديداد آمده و معني آن ناليدن، شيون‌ كردن، زاري نمودن و سوگواري است و همين واژه در زندِ اوستا به ‌صورت «دريويكه» آمده و مراد از آن شيون و زاري است و جز اين واژه ديگري در اوستا هست بنام «اميوا» كه در فارسي پهلوي به شكل «مويك» و در فارسي نوين با ريخت «مويه» برجاي مانده و علاوه بر اين باز در اوستا واژه ديگري است به‌نام «سرسكه» كه با تغيير ريخت در ادوار بعدي زبان پارسي مبدل به «سرشك» شده كه باز معني گريه و زاري را دارد. البته پر واضح است كه در ديانت زرتشتي با سخت‌گيري فراوان شيون و زاري نهي شده است؛ زيرا مرگ در جهان‌بيني مزديسنايي كاري است كه اهريمن انجام مي‌دهد و ديوان در گرفتن جان انسان به ياري اهريمن مي‌رسند.  بنگريم به متن ونديداد، فرگرد ۱ بند ۹: «كار و منش خوب را مي‌استايم، از براي پايداري ‌كردن در برابر تاريكي، از براي پايداري‌ كردن در برابر شيون و مويه».
اعمال و كردار آيين سوگواري ايرانيان باستان با توجه به ابيات شاهنامه
رايج‌ترين شيوه سوگواري در شاهنامه گريستن است آنگاه كه اندوه و فراق بزرگ‌تر مي‌گردد، فردوسي رسمي ديگر جز اشك ريختن را نيز مي‌آورد و آن جامه دريدن است و جز اين دو سر و پابرهنه كردن، پريشان كردن مو، موي كندن، گيسو بريدن و كمر را بستن، كمر را به زُنارِ خونين بستن، صدمه وارد نمودن به بدن و حتي خودكشي رفتاري بود كه سوگواران در ايران باستان در مواجهه با سوگ عزيزان خود دست به آن مي‌زدند. در بررسي متون كهن ادبيات پارسي ما با ابياتي روبه‌رو مي‌شويم كه از قول فرد سوگ ديده ابياتي آورده مي‌شود كه اصطلاحا به آنها مرثيه مي‌گوييم؛ اين مرثيه‌خواني‌ها جزو لاينفك داستان‌هاي تراژديك حماسه‌هاي ملي ماست و در تمام داستان‌ها معمولا در فرجام اين‌گونه سخنان از زبان خويشان شهيد نقل مي‌شود. از دلكش‌ترين اين مرثيه‌ها، مرثيه رستم در مرگ فرزند ناكام خويش سهراب و مرثيه مادرش تهمينه در سوگ او است .  مرثيه رستم در مرگ پسرش سهراب: 
پدر جست و بر زد يكي سرد باد| بناليد و مژگان به هم بر نهاد
همي گفت زار ‌اي نبرده جوان| سرافراز و از تخمه پهلوان
نبيند چو تو نيز خورشيد و ماه| نه جوشن نه تخت و نه تاج و كلاه
كرا آمد اين پيش كامد مرا| بكشتم جواني به پيران سرا
نبيره جهاندار سام سوار|سوي مادر از تخمه نامدار
بريدن دو دستم سزاوار هست| جز از خاك تيره مبادم نشست
كدامين پدر هرگز اين كار كرد| سزاوارم اكنون به گفتار سرد
به گيتي كه كشتست فرزند را| دلير و جوان و خردمند را
نكوهش فراوان كند زال زر| همان نيز رودابه پرهنر
بدين كار پوزش چه پيش آورم| كه دل‌شان به گفتار خويش آورم
چه گويند گردان و گردنكشان| چو زين سان شود نزد ايشان نشان
چه گويم چو آگه شود مادرش| چگونه فرستم كسي را برش
مرثيه تهمينه در مرگ پسرش سهراب: 
به مادر خبر شد كه سهراب گُرد| به تيغ پدر خسته گشت و بِمُرد
بزد چنگ و بدريد پيراهنش| درخشان شد آن لعل زيبا تنش
برآورد بانگ و غريو و خروش| زمان تا زمان او همي شد زِ هوش
مر آن زلف چون تابداده كمند| برانگشت پيچيد و از بن بكند
زِ رُخ مي‌چكيدش فرود آبِ خون| زمان تا زمان اندر آمد نگون
همي خاك تيره به سر برفگند| به دندان همه گوشت بازو بكند
بپرورده بودم تنت را به ناز|به بر بر به روز و شبانِ دراز
كنون آن به خون اندرون غرقه گشت| كفن بر بر و يال تو خرقه گشت
كنون من كه را گيرم اندر كنار| كه باشد همي مر مرا غمگسار

آيين سوگواري فراي منع ديني 
اما منع ديني آيين زرتشتي پيرامون سوگ و سوگواري در ايران باستان به ‌هيچ‌ عنوان نتوانسته بود بازدارنده‌اي در فرهنگ سوگواري در ايران باستان باشد! با نگاه به بزرگ‌ترين كتاب حماسي جهان يعني شاهنامه جناب فردوسي مي‌بينيم چه بسيار سوگ‌ها و سوگواري‌هايي كه ايرانيان باستان در برپاداري‌اش همت مي‌گماردند؛ براي مثال سوگ ايرج، سوگ سهراب، سوگ اسفنديار، سوگ سياوش و... كه در تمام اين سوگ‌ها همواره آيين‌هايي نظير بي‌تابي در گريستن، خراشيدن صورت، دريدن جامه، خاك ‌بر سر ريختن و حتي پوشيدن لباس سياه براي نشان سوگواري انجام مي‌شد؛ حتي طبري مي‌گويد: پوشيدن لباس سياه در عزاي سياوش نخستين پوشش سياه در عزا بوده است . 
سوگ سياوش يا سياوشان نام آييني و همچنين نام اماكني بوده كه در آنها سوگ سياوش برپا مي‌شده است؛ اهميت سوگ سياوش در ايران باستان از آنجا نيك مشخص مي‌شود كه اكنون پس از گذر سيزده قرن از نفوذ و گستردگي اسلام در تمام وجوه زندگي باشندگان ايران، نام چندين روستا از هرات تا مازندران و جنوب آشتيان و حتي مسجدي در شيراز همچنان سياوش است؛ الكساندر مونگيت، باستان‌شناس روس در كتاب خود تصويري به نمايش مي‌گذارد از نقوشِ ديواري شهر سغدي (پنجكند) در دره زرافشان در جمهوري تاجيكستان كه متعلق است به سه قرن پيش از ميلاد و چنانكه از تصوير مشخص است مردان و زنان گريبان ‌دريده بر سر و سينه خود مي‌زنند و يك عماري بر دوش چند نفر است كه آن را حمل مي‌كنند، اتاق عماري باز است و سياوش [يا آنكه در نقش سياوش بوده] در آن خفته است .
سياوشان آيين سوگ سياوش است، آيين نه در معني رسم؛ بلكه در معني فرهنگ وضعي بسان آن چيز كه باورمندان يك دين بدان عمل مي‌كنند. 
سياوشان همچنان در نام چند روستا باقي ‌مانده است، سياوشان در فارسي پهلوي نام كوتاه شده سوگ سياوش است .
 آيين سوگ سياوش از ابتدايي‌ترين نمايش‌هاي آييني و مذهبي ايران به شمار مي‌آيد؛ روشن‌ترين مدركي كه از اين دوره به جاي مانده، مطلبي است درباره تعزيه مردم بخارا به مرگ سياوش.
 در كتاب «تاريخ بخارا» كه به سال ۳۳۲ هجري شمسي «ابوبكر محمدالنرشخي» آن را به عربي نوشته و سپس در سال ۵۲۲ هجري شمسي «ابوالنصر قبادي» آن را به فارسي ترجمه كرده، در فصل ذكر بناي ارگ بخارا نخست داستان كشته‌ شدن سياوش به دست افراسياب را از كتاب «خزاين‌العلوم» تاليف «ابوالحسن نيشابوري» نقل مي‌كند و سپس مي‌گويد: مردمان بخارا را در كشتن سياوش نوحه‌هاست چنانكه در همه ولايت‌ها معروف است و مطربان آن را ساخته و قوالان آن را گريسته‌اند؛ مغان خوانند و اين سخن زيادت از سه هزار سال است... و در جايي ديگر از كتاب در شرح جنگ كيخسرو با افراسياب براي خونخواهي سياوش نوشته: و اهل بخارا را بر كشتن سياوش سرودهاي عجيب است و مطربان آن را كين سياوش گويند .

فرجام سخن
 سوگواري براي مردگان در كنار جشن‌ها دو ياور رواني و التيام‌بخش روحي هميشگي براي انسان بوده‌اند؛ باتوجه ‌به منابعي چون شاهنامه فردوسي كه ترجمان گاهنامك‌ها و شاهنامك‌هاي دوران پيش از اسلام بوده به‌وضوح مي‌بينيم رسم سوگ و سوگواري در ميان ايرانيان رايج بوده؛ اما از ديگر سو بر مي‌خوريم به قواعد مذهبي در متون دين زرتشتي كه منع شديد از سوگ و سوگواري كاملا مشهود است و اين در منظر پژوهشگر يك تناقض بزرگ را شكل مي‌دهد.
 اما نبايد فراموش كرد در هر جامعه دين‌سالار تفاوت‌هاي مشهودي ميان دستورهاي ديني و واقعيت‌هايي كه در يك موضوع خاص توسط مردم پيگيري مي‌شود، وجود دارد.
 آيين سوگواري و رسم‌هاي آن چنان در باور ايرانيان جاي داشت كه پس از گرويدن به دين اسلام باز اين آيين را در فرهنگ دين جديد خود حفظ كردند كه يكي از شاخص‌ترين و بارزترين تعاملات در آيين سوگ، ادامه سوگواري سياوش براي امام حسين(ع) است.
 بنگريم در متن سوگ سياوش، سياوش شاهزاده‌اي اهورايي و مقدس بيان مي‌شود كه براي تعالي مولفه‌هاي انساني، خويش را آگاهانه در راه مرگي تلخ تسليم مي‌كند و از آن ‌سوي در آيين سوگواري امام حسين(ع) و آثار برجاي‌ مانده از آنكه مهم‌ترين آن تعزيه است شاهد حضور مولفه‌هاي سوگ ايراني هستيم.

منابع
- آذرگشسب، اردشير. 1351. گات‌ها سروده‌هاي زرتشت. تهران. فروهر.
- بارتولومه، كريستيان و قريب، بدرالزمان. 1383. فرهنگ ايران باستان به انضمام ذيل آن. تهران. اساطير.
- بلوكباشي، علي. 1380. نخل‌گرداني. تهران. دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي.
- بهار، مهرداد. 1362. پژوهشي در اساطير ايران. تهران. توس.
- بيضايي، بهرام. 1385. نمايش در ايران. تهران. روشنگران و مطالعات زنان.
- پورداوود، ابراهيم. 1356. يسنا، بخش دوم. تهران. دانشگاه تهران.
- حصوري، علي. 1378.سياوشان. تهران. چشمه.
- رضي، هاشم. 1357. گنجينه اوستا. تهران. اساطير.
- رضي، هاشم. 1381. دانشنامه ايران باستان. تهران. سخن.
- زاويه، سعيد و ديگران. 1389. تحليل مضموني چند نمونه از نگاره‌هاي گذر سياوش بر آتش. فصلنامه ادبيات عرفاني و اسطوره‌شناسي. شماره 21. ص 93-122.
- سرامي، قدمعلي. 1368. از رنگ گل تا رنج خار. تهران. علمي و فرهنگي.
- سروشيان، جمشيد سروش. 1356. فرهنگ بهي‌دينان. تهران. دانشگاه تهران.
- طبري، محمدبن‌جرير. 1368. تاريخ طبري، ج2. ترجمه ابولقاسم پاينده. تهران. اساطير.
- عفيفي، رحيم. 1383. اساطير و فرهنگ ايران. تهران. توس.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون